
نماز عید فطر،با معنویتخاصی که دارد،دلها را متوجه خدامیکند،حالت توبه و استغفار در دلها ایجاد میسازد و مستحب است کهانسان،پیش از نماز عید،غسل کند،دعاهای خاصی را بخواند،و درفضای باز و در زیر آسمان به نماز بایستد .
امام رضا(ع)میفرماید :
« انما جعل یوم الفطر العید،لیکون للمسلمین مجتمعایجتمعون فیه و یبرزون لله عز و جل فیمجدونه علی ما منعلیهم، فیکون یوم عید و یوم اجتماع و یوم زکوه و یوم رغبه و یوم تضرع » [1] خداوند،روز فطر را بدین سبب«عید»قرار داد، تامسلمانان،مجمعی داشته باشند که در آنروز،جمع شوند و دربرابر خداوند،بخاطر منتها و نعمتهایش،به تمجیدو تعظیم بپردازند،پس آنروز،روز عید و تجمع و زکات ورغبت و نیایش است .
در این حدیثشریف،فلسفه این نماز و عید را در محورهای زیر،بیانکرده است :
1- اجتماع و گردهمایی
2- زکات و رسیدگی به فقرا
3- رغبت و گرایش به خدا
4- تضرع و نالیدن به درگاه پروردگار
و اینها،هم ناظر به بعد معنوی و عرفانی این نماز و مراسم عبادیاست،هم توجه به آثار اجتماعی و فوائدی دارد که به مردم میرسد و مردمبا پرداخت«زکات فطره»،بینوایان مستمند را به نوایی میرسانند و بهیک لحاظ،از نظر تامین معاش محرومان،عید فطر،:«عید فقرا»محسوبمیشود [2] .

امام رضا (علیه السلام )الگویی برای اخلاق
امامان پاک ما در میان مردم و با مردم مىزیستند، وعملا به مردم درس زندگى و پاکى و فضیلت مىآموختند، آنان الگو و سرمشق دیگران بودند، و با آن که مقام رفیع امامت آنان را از مردم ممتاز مىساخت، و برگزیده خدا و حجت او در زمین بودند درعین حال در جامعه حریمى نمىگرفتند، و خود را از مردم جدا نمىکردند، و به روش جباران انحصار و اختصاصى براى خود قائل نمىشدند، و هرگز مردم را به بردگى و پستى نمىکشاندند و تحقیر نمىکردند. آنان نمونه بارز اسوه حسنه می باشند.
«ابراهیم بن عباس»مىگوید:«هیچگاه ندیدم که امام رضا علیه السلام در سخن بر کسى جفا ورزد، و نیز ندیدم که سخن کسى را پیش از تمام شدن قطع کند، هرگز نیازمندى را که مىتوانست نیازش را بر آورده سازد رد نمىکرد، در حضور دیگرى پایش را دراز نمىفرمود، هرگز ندیدم به کسى از خدمتکاران و غلامانشان بدگوئى کند، خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم بود، چون سفره غذا به میان مىآمد همه افراد خانه حتى دربان و مهتر را نیز بر سفره خویش مىنشاند و آنان همراه با امام غذا مىخوردند. شبها کم مىخوابید و بیشتر بیدار بود، و بسیارى از شبها تا صبح بیدار مىماند و به عبادت مىگذراند، بسیار روزه مىداشت و روزه سه روز در هر ماه را ترک نمىکرد (1)، کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت، وبیشتر در شبهاى تاریک مخفیانه به فقرا کمک مىکرد. (2)
«محمد بن ابى عباد» مىگوید: فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسى بود. لباس او- در خانه- درشت و خشن بود، اما هنگامیکه در مجالس عمومى شرکت مىکرد (لباسهاى خوب و متعارف مىپوشید) و خود را مىآراست. (3)
شبى امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ نقصى پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: ما گروهى هستیم که میهمانان خود را به کار نمىگیریم. (4)
یکبار شخصى که امام را نمىشناخت در حمام از امام خواست تا او را کیسه بکشد،امام علیه السلام پذیرفت و مشغول شد، دیگران امام را بدان شخص معرفى کردند، و او با شرمندگى به عذرخواهى پرداخت ولى امام بى توجه به عذر خواهى او همچنان او را کیسه مىکشید و او را دلدارى مىداد که طورى نشده است. (5)
شخصى به امام عرض کرد:به خدا سوگند هیچ کس در روى زمین از جهت برترى و شرافت پدران به شما نمىرسد.
امام فرمود:تقوى به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت. (6)
مردى از اهالى بلخ مىگوید: در سفر خراسان با امام رضا علیه السلام همراه بودم، روزى سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران و غلامان حتى سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند.
من به امام عرض کردم: فدایتان شوم. بهتر است اینان بر سفره ای جداگانه بنشینند. فرمود: ساکتباش، پروردگار همه یکى است، پدر و مادر همه یکى است، و پاداش هم به اعمال است. (7)
«یاسر» خادم امام مىگوید:امام رضا علیه السلام به ما فرموده بود اگر بالاى سرتان ایستادم (و شما را براى کارى طلبیدم) و شما به غذا خوردن مشغول بودید برنخیزید تا غذایتان تمام شود.بهمین جهت بسیار اتفاق مىافتاد که امام ما را صدا مىکرد، و در پاسخ او مىگفتند به غذا خوردن مشغولند، و آن گرامى مىفرمود بگذارید غذایشان تمام شود. (8)
یکبارغریبى خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم،از حج باز گشتهام و خرجى راه تمام کردهام، اگر مایلید مبلغى به من مرحمت کنید تا خود را بوطنم برسانم، و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد، زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند ماندهام.
امام برخاست و به اطاقى دیگر رفت، و دویست دینار آورد و از بالاى در دستخویش را فراز آورد، و آن شخص را خواند و فرمود:این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن، و به آن تبرک بجوى، و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه بدهى...
آن شخص دینارها را گرفت و رفت، امام از آن اطاق به جاى اول بازگشت،از ایشان پرسیدند چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟
فرمود:تا شرمندگى نیاز و سؤال را در او نبینم... (9)
امامان معصوم و گرامى ما در تربیت پیروان و راهنمائى ایشان تنها به گفتار اکتفا نمىکردند، و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژهای مبذول مىداشتند، و در مسیر زندگى اشتباهاتشان را گوشزد مىفرمودند تا هم آنان از بیراهه به راه آیند، و هم دیگران و آیندگان بیاموزند.
«سلیمان جعفرى» از یاران امام رضا علیه السلام مىگوید: براى برخى کارها خدمت امام بودم، چون کارم انجام شد خواستم مرخص شوم، امام فرمود:امشب نزد ما بمان.
همراه امام به خانه او رفتم،هنگام غروب بود،غلامان حضرت مشغول بنائى بودند امام در میان آنها غریبه ای دید، پرسید:این کیست؟عرض کردند: به ما کمک مىکند و به او چیزى خواهیم داد.
فرمود: مزدش را تعیین کردهاید؟
گفتند: نه!هر چه بدهیم مىپذیرد.
امام بر آشفت و خشمگین شد.من به حضرت عرض کردم: فدایتان شوم خود را ناراحت نکنید. ..
فرمود: من بارها به اینها گفتهام که هیچکس را براى کارى نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرار داد ببندید. کسى که بدون قرار داد و تعیین مزد کارى انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهى باز گمان مىکند مزدش را کم دادهای، ولى اگر قرار داد ببندى و به مقدار معین شده بپردازى از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده ای، و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزى به او بدهى هر چند کم و ناچیز باشد مىفهمد که بیشتر پرداختهای و سپاسگزار خواهد بود. (10)
«احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى» که از بزرگان اصحاب امام رضا علیه السلام محسوب مىشود نقل مىکند. من با سه تن دیگر از یاران امام خدمتش شرفیاب شدیم، و ساعتى نزد امام نشستیم، چون خواستیم باز گردیم امام به من فرمود:اى احمد!تو بنشین.همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم، و سؤالاتى داشتم بعرض رساندم و امام پاسخ مىفرمودند، تا پاسى از شب گذشت، خواستم مرخص شوم، فرمود: مىروى یا نزد ما مىمانى؟
عرض کردم:هر چه شما بفرمائید،اگر بفرمائید بمان مىمانم و اگر بفرمائید برو مىروم.
فرمود: بمان، و اینهم رختخواب (و به لحافى اشاره فرمود) .آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت.من از شوق به سجده افتادم و گفتم: سپاس خداى را که حجتخدا و وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاب شدیم تا این حد به من محبت فرمود.
هنوز در سجده بودم که متوجه شدم امام به اطاق من باز گشته است، برخاستم.حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود:
اى احمد!امیرمؤمنان علیه السلام به عیادت«صعصعه بن صوحان» (که از یاران ویژه آن حضرت بود) رفت، و چون خواست برخیزد فرمود:«اى صعصعه!از این که به عیادت تو آمدهام به برادران خود افتخار مکن _عیادت من باعث نشود که خود را از آنان برتر بدانى_ از خدا بترس و پرهیزگار باش، براى خدا تواضع و فروتنى کن خدا ترا رفعت مىبخشد.» (11)
امام علیه السلام با این عمل و سخن خویش هشدار داده است که هیچ عاملى جاى خود سازى و تربیت نفس و عمل صالح را نمىگیرد، و به هیچ امتیازى نباید مغرور شد، حتى نزدیکى به امام و عنایت و لطف آن بزرگوار نیز نباید وسیله فخر و مباهات و احساس برترى بر دیگران گردد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:«ستدفن بضعه منی بخراسان ما زارها مکروب الا نفس الله کربته ولا مذنب الا غفر الله ذنوبه.»(1) پاره تن من در خراسان دفن خواهد شد، هیچ گرفتار و گنهکاری اورا زیارت نکند جز این که خداوند گرفتاری او را برطرف سازد وگناهانش را ببخشاید.
امام رضا علیه السلام:«ان لکل امام عهدا فی عنق اولیائه و شیعته و ان من تمامالوفاء بالعهد و حسن الاداء زیاره قبورهم. »(2) هر امام و رهبری، عهد و میثاقی بر پیروان و دوستدارانش داردو همانا یکی از اعمالی که نمایانگر وفاداری و ادای میثاق است،زیارت آرامگاه آنان است.
امام رضا علیه السلام:«اللهم انک تعلم انی مکره مضطر فلا تؤاخذنی کما لم تؤاخذ عبدکو نبیک یوسف حین وقع الی ولایه مصر.»(3) بار خدایا تو میدانی که من بر پذیرفتن ولایتعهدی مامون مجبورو ناچارم پس مرا مؤاخذه مکن همان گونه که بنده و پیامبرت یوسفرا به هنگام پذیرفتن حکومت مصر مؤاخذه نکردی.
امام رضا علیه السلام:«قد علم الله کراهتی لذلک، فلما خیرت بین قبول ذلک و بینالقتل اخترت القبول علی القتل.»(4) ریان گوید: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم مردم میگویند شمابا این که اظهار بیرغبتی به دنیا میکنید ولایتعهدی راپذیرفتهاید؟ امام فرمود: خداوند خود میداند که من این امر راناپسند میداشتم ولی چون بین پذیرش آن و مرگ مخیر شدم، قبول آنرا بر مرگ ترجیح دادم.
امام رضا علیه السلام:«من زارنی علی بعد داری و مزاری اتیته یوم القیامه فی ثلاثهمواطن حتی اخلصه من اهوالها اذا تطایرت الکتب یمینا و شمالا وعند الصراط و عند المیزان.»(5) کسی که با دوری راه سرا و مزارم را زیارت کند، روز قیامت درسه جا [برای دستگیری] نزد او خواهم آمد و او را از بیم وگرفتاری آن موقفها رهایی خواهم بخشید: هنگامی که نامهها [یاعمال] به راست و چپ پراکنده شود، نزد صراط و نزد میزان [هنگامسنجش اعمال].
امام رضا علیه السلام:«من زارنی و هو یعرف ما اوجب الله تعالی من حقی و طاعتی فاناو آبائی شفعائه یوم القیامه و من کنا شفعائه نجی.»(6) هر که مرا زیارت کند در حالی که حق و طاعت مرا که خدا بر اوواجب کرده بشناسد، من و پدرانم در روز قیامتشفیع او هستیم وهر که ما شفیع وی باشیم نجات یابد.
امام رضا علیه السلام:«انی ساقتل بالسم مظلوما فمن زارنی عارفا بحقی... غفر اللهما تقدم من ذنبه و ما تاخر.»(7) من به زودی مظلومانه با سم به قتل خواهم رسید. پس هر که باشناختحق من زیارتم کند خداوند گناهان گذشته و آینده او راببخشاید.
امام رضا علیه السلام:«... و هذه البقعه روضه من ریاض الجنه و مختلف الملائکه لا یزالفوج ینزل من السماء و فوج یصعد الی ان ینفخ فی الصور.»(8) این بارگاه بوستانی از بوستانهای بهشت است، و محل آمد و شدفرشتگان آسمان، و همواره گروهی از ملائکه فرود میآیند و گروهیبالا میروند تا وقتی که در صور دمیده شود.
امام رضا علیه السلام:«و قد اکرهت و اضطررت کما اضطر یوسف و دانیال علیهما السلام اذقبل کل واحد منهما الولایه من طاغیه زمانه، اللهم لا عهد الاعهدک و لا ولایه الا من قبلک فوفقنی لاقامه دینک و احیاء سنهنبیک... .»(9) من [به این کار] واداشته شدم و ناچار گشتم، چنان که یوسف ودانیال علیهما السلام مجبور شدند چه هر یک از آن دو، ولایت رااز خودکامه زمان خویش پذیرفتند، خدایا پیمانی نیست مگر پیمانتو و ولایتی نیست مگر از سوی تو، پس مرا در برپا داشتن دینت وزنده کردن سنت پیامبرت توفیق رسان.
امام رضا علیه السلام:«قد نهانی الله عز و جل ان القی بیدی الی التهلکه فان کان الامرعلی هذا... اقبل ذلک علی انی لا اولی احدا و لا اعزل احدا و لاانقض رسما و لا سنه.»(10)
خداوند مرا بازداشته از این که خویش را با دستخود به نابودیافکنم، پس اگر قرار چنین است آن را میپذیرم به شرط آن که نهکسی را به کار گمارم و نه کسی را از کار کنار گذارم و نه رسمو سنتی را نقض کنم.

علّت و چگونگى شهادت حضرت
طبق آنچه از مجموع روایات و تواریخ استفاده مى شود:
خلفاء بنى العبّاس با سادات بنى الزّهراء خصوصا امامان معصوم علیهم السلام رابطه حسنه اى نداشتند و چنانچه بهایى به آن ها مى دادند و اکرامى مى کردند، تنها به جهت سیاست و حفظ حکومت بوده است .
مامون عبّاسى همچون دیگر بنى العبّاس ، اگر نسبت به امام رضا علیه السلام احترامى قائل مى شد، قصدش سرپوش گذاشتن بر جنایات پدرش ، هارون الرّشید و نیز جذب افکار عمومى و تثبیت موقعیّت و حکومت خود بود.
مامون در تمام دوران حکومتش به دنبال فرصت و موقعیّت مناسبى بود تا بتواند آن امام معصوم و مظلوم علیه السلام را - که مانعى بزرگ براى هوسرانى ها و خودکامگى هایش مى دانست - از سر راه خود بردارد.
از طرف دیگر اطرافیان دنیاپرست و ششهوتران مامون ، کسانى چون فرزندان سهل بن فضل هر روز نزد مامون نسبت به حضرت رضا علیه السلام سعایت و سخن چینى و بدگوئى مى کردند، لذا مامون تصمیم جدّى گرفت تا آن که حضرت را به قتل رسانیده و از سر راه بردارد.
در این که چگونه حضرت ، مسموم و شهید شد بین مورّخین و محدّثین اختلاف نظر است ، که به دو روایت مشهور در این رابطه اشاره مى شود:
1 عبداللّه بن بشیر گوید: روزى مامون مرا دستور داد تا ناخن هایم را بلند بگذارم و کوتاه نکنم ، پس از گذشت مدّتى مرا احضار کرد و چیزى شبیه تمر هندى به من داد و گفت : آن ها را با انگشتان دست خود خمیر کن .
چون چنین کردم ، او خود بلند شد و به نزد حضرت رضا علیه السلام رفت و پس از گذشت لحظاتى مرا نیز در حضور خودشان دعوت کرد.
هنگامى که به حضورشان رسیدم ، دیدم طبقى از انار آماده بود، مامون به من گفت : اى عبداللّه ! مقدارى انار دانه دانه کن و با دست خود آب آن ها را بگیر.
آنان مرا به وسیله زهر مسموم و شهید خواهند کرد و کنار قبر هارون الرّشید دفن مى شوم ، خداوند قبر مرا پناهگاه و زیارتگاه شیعیان و دوستانم قرار مى دهد.پس هرکس مرا در دیار غربت زیارت کند، بر من لازم است که در روز قیامت به دیدار و زیارت او بروم .
و چون چنین کردم ، مامون خودش آن آب انار را برداشت و به حضرت خورانید و همان آب انار سبب وفات و شهادتش گردید.
و اباصلت گوید: چون مامون از منزل امام علیه السلام بیرون رفت ، حضرت به من فرمود: مرا مسموم کردند.
2 محمّد بن جهم گوید: حضرت رضا علیه السلام نسبت به انگور علاقه بسیار داشت ، مامون این موضوع را مى دانست ، مقدارى انگور تهیّه کرد و به وسیله سوزن در آن ها زهر تزریق نمود، به طورى که هیچ معلوم نبود، و سپس آن ها را به حضرت خورانید و حضرت به شهادت و لقاءاللّه رسید.(1)
همچنین اباصلت هروى حکایت کند:
روزى در خدمت حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام بودم ، که فرمود: اى اباصلت ! آنان مرا به وسیله زهر مسموم و شهید خواهند کرد و کنار قبر هارون الرّشید دفن مى شوم ، خداوند قبر مرا پناهگاه و زیارتگاه شیعیان و دوستانم قرار مى دهد.
پس هرکس مرا در دیار غربت زیارت کند، بر من لازم است که در روز قیامت به دیدار و زیارت او بروم .
قسم به آن که جدّم ، محمّد صلى الله علیه و آله را به نبوّت برگزید و بر تمامى مخلوقش برترى و فضیلت داد، هرکسى نزد قبرم نماز بخواند مورد مغفرت و رحمت الهى قرار خواهد گرفت .
قسم به آن که ما را به وسیله امامت گرامى داشت و خلافت و جانشینى پیغمبرش را مخصوص ما گرداند، زیارت کنندگان قبر من در پیشگاه خداوند از بهترین موقعیّت برخوردار مى باشند.
و سپس افزود: هر مؤمنى هر نوع سختى و مشکلى را در مسیر زیارت و دیار من متحمّل شود، خداوند آتش جهنّم را بر او حرام مى گرداند.(2)
پی نوشت ها:
1. اعیان الشّیعة : ج 2، ص 30 31.
2. عیون اخبارالرضا علیه السلام : ج 2، ص 226، ح 1.
تهیه و تنظیم : بخش عترت و سیره تبیان
منبع:چهل داستان و چهل حدیث،از امام رضا علیه السلام ، عبداللّه صالحى
1. ابوسعید خراسانى حکایت کند:
روزى دو نفر مسافر از راه دور به محضر امام رضا علیه السلام وارد شدند و پیرامون حکم نماز و روزه از آن حضرت سؤال کردند؟
امام علیه السلام به یکى از آن دو نفر فرمود: نماز تو شکسته و روزه ات باطل است و به دیگرى فرمود: نماز تو تمام و روزه ات صحیح مى باشد.
وقتى علّت آن را جویا شدند؟
حضرت فرمود: شخص اوّل چون به قصد زیارت و ملاقات با من آمده است ، سفرش مباح مى باشد؛ ولى دیگرى چون به عنوان زیارت و دیدار سلطان حرکت نموده ، سفرش معصیت است .(1)
2. در بین مسافرتى که امام رضا علیه السلام از شهر مدینه به سوى خراسان داشت ، هرگاه ، که سفره غذا پهن مى کردند و غذا چیده و آماده خوردن مى شد، حضرت دستور مى داد تا تمامى پیش خدمتان سیاه پوست و ... بر سر سفره طعام حاضر شوند؛ و سپس حضرت کنار آن ها مى نشست و غذاى خود را میل مى نمود.
اطرافیان به آن حضرت اعتراض کردند که چرا براى غلامان سفره اى جدا نمى اندازى ؟!
امام علیه السلام فرمود: آرام باشید این چه حرفى است ؟! خداى ما یکى است ، پدر و مادر ما یکى است و هرکس مسئول اعمال و کردار خود مى باشد.(2)
3. محمّد بن سنان گوید :
چند روزى پس از آن که امام موسى کاظم علیه السلام رحلت نمود و امام رضا علیه السلام جاى پدر، در منصب امامت قرار گرفت و مردم در مسائل مختلف به ایشان مراجعه مى کردند.
به حضرت عرض کردم : یا ابن رسول اللّه ! ممکن است از طرف هارون به شما آسیبى برسد و بهتر است محتاط باشید.
امام علیه السلام اظهار داشت : همان طور که جدّم ، رسول اللّه صلى الله علیه و آله فرمود: چنانچه ابوجهل ، مویى از سر من جدا کند، من پیغمبر نیستم ، من نیز مى گویم : اگر هارون مویى از سر من جدا کند من امام و جانشین پدرم نخواهم بود.(3)
خداوند جلّ و على مى داند که هر انسانى براى کسب مقامات عالیه بهشت ، توان آزاد کردن غلام و بنده را ندارد. به همین جهت ، اطعام دادن و سیر گرداندن افراد را وسیله اى براى ورود به بهشت قرار داده است.
4. یکى از اصحاب امام رضا علیه السلام به نام معمّر بن خلاد حکایت نماید :
هر موقع سفره غذا براى آن حضرت پهن مى گردید، کنار آن سفره نیز یک سینى آورده مى شد.
پس امام علیه السلام از هر نوع غذا، مقدارى بر مى داشت و داخل آن سینى قرار مى داد و به یکى از غلامان خود مى فرمود که تحویل فقرا و تهى دستان داده شود.
سپس به دنباله آن ، این آیه شریفه قرآن : فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (سوره بلد: آیه 11)را تلاوت مى نمود؛ و مى فرمود: خداوند جلّ و على مى داند که هر انسانى براى کسب مقامات عالیه بهشت ، توان آزاد کردن غلام و بنده را ندارد.
به همین جهت ، اطعام دادن و سیر گرداندن افراد را وسیله اى براى ورود به بهشت قرار داده است .(4)
5 - سلیمان بن جعفر - که یکى از اصحاب حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام است - حکایت کند:
یکى از نوادگان امام سجّاد علیه السلام - به نام علىّ بن عبیداللّه - مشتاق دیدار و زیارت امام رضا علیه السلام بود، به او گفتم : چه چیزى مانع از رفتن به محضر شریف آن حضرت مى باشد؟
پاسخ داد: هیبت و جلالت آن بزرگوار مانع من گردیده است .
این موضوع سپرى گشت ، تا آن که روزى مختصر کسالتى بر وجود مبارک امام علیه السلام عارض شد و مردم به عیادت و ملاقات آن حضرت مى آمدند.
پس به آن شخص گفتم : فرصت مناسبى پیش آمده است و تو نیز به همراه دیگر افراد به دیدار و ملاقات آن حضرت برو، که فرصت خوبى خواهد بود.
لذا علىّ بن عبید اللّه به عیادت و دیدار امام رضا علیه السلام رفت و با مشاهده آن حضرت بسیار مسرور و خوشحال گردید.
مدّتى از این دیدار گذشت و اتّفاقا علىّ بن عبیداللّه روزى مریض شد؛ و چون خبر به امام علیه السلام رسید، حضرت جهت عیادت از او حرکت نمود؛ و من نیز همراه آن بزرگوار به راه افتادم ، چون وارد منزل او شدیم ، حضرت مختصرى کنار بستر او نشست و از او دلجویى نمود.
و پس از گذشت لحظاتى که از منزل خارج شدیم ، یکى از بستگان آن شخص گفت : همسر علىّ بن عبیداللّه بعد از شما وارد اتاق شد و جایگاه جلوس حضرت رضا علیه السلام را مى بوسید و بدن خود را به وسیله آن محلّ تبرّک مى نمود.(5)
پی نوشت ها:
1. تهذیب شیخ طوسى : ج 4، ص 220، ح 17.
2. روضه کافى : ج 8، ص 192، ح 296.
3. روضه کافى : ج 8، ص 214، ح 371.
4. بحارالا نوار: ج 49، ص 97، ح 11، به نقل از کافى و محاسن برقى .
5. اختیار معرفة الرّجال : ص 495، ح 485، بحارالا نوار: ج 49، ص 22، ح 15.
منبع:چهل داستان و چهل حدیث،از امام رضا علیه السلام عبداللّه صالحى