بر مشامم می رسد بوی محرم ای خدا
ترسم از این است محرم را نبینم ای خدا
شکر نعمت نعمت ام افزون کند حالا بگو
من چگونه شکر این غم را نمایم ای خدا
خوشم که حنجره ام نینوای تو است حسین
هزار چشمه ی اشکم اگر دهند به چشم
خدا گواهست که وقف عزای تو است حسین
درخواست اسرای آل محمد از دشمنان هنگام حرکت به سوی کوفه:
اسرای اهل بیت به دشمنان گفتند: شما را به خدا قسم می دهیم که ما را از قتلگاه عبور دهید تا با شهدایمان وداع کنیم.
خطاب حضرت زینب به پیکر برادرش حسین در قتلگاه:
حضرت زینب پیکر بی سر امام حسین را در آغوش گرفتند و فرمودند:
ای برادر! اگر مرا مخیر کنند که نزد تو بمانم یا آهنگ سفر بکنم ، بدون شک ماندن نزد تو را بر میگزینم
اگرچه درندگان گوشت مرا بخورند ، ای فرزند مادرم ، دفاع از زنان و کودکان مرا خسته کرده است.
خطاب حضرت زینب به یاران امام حسین در قتلگاه:
ای یاران محمد! ببینید اینان خاندان رسول خدایند که به صورت اسیر رانده می شوند !
ای وای چه اندوهی ! امروز گویا جدم ، محمد مصطفی و پدرم علی مرتضی و مادرم فاطمه زهرا و برادرم حسن از دنیا رفته اند.
خطاب حضرت زینب به شیعیان در قتلگاه:
ای شیعیان ما! بر غریبی بگریید که کافور او خاک بود و از آب فرات منع شد و آب غسل او خونش بود و آغشته به خون در کربلا افتاده است.
هدف دشمن از رساندن هرچه زودتر اسرای اهل بیت به کوفه:
دشمن کوشش می کرد هرچه سریعتر اسرای اهلی بیت را به کوفه برساند تا پاداش خود را در قبال کشتن خاندان پیامبر و به اسرات در آوردن آنان بگیرد.
رفتار تکان دهنده یکی از دشمنان با اسرای آل محمد در قتلگاه:
یکی از دشمنان به نام " زجر بن قیس " با دیدن درنگ اهل بیت در قتلگاه با تازیانه شورع به زدند کودکان و زنان کزد و از آنان خواست تا هرچه زودتر سوار بر شتر شوند ،
اما حضرت زینب هر قدر سعی و تلاش کرد تا از امام حسین جدا شود نتوانت ، سرانجام از روی ناچاری و با قلبی زخمی و سینه ای ملتهب و دیدگانی اشک بار آخرین وداعش را با پیکر خونین برادرش حسین انجام داد.
سوگواری هر روز امام زمان بر مصائب و دردهای عمه اش حضرت زینب:
یکی از علما امام زمان را در خواب می بیند و از ایشان می پرسد: ای مولای من ! این کدام مصیبت از واقعه ی عاشوراست که صبح و شام برای آن خون می گریید؟
حضرت فرمودند : اسارت عمه ام زینب....
چرا ابا عبد الله؟
در بین القاب و اسماء اهل بیت علیهم السلام القاب واسماءی وجود دارد که سرشار از رموز و اسرار الهی است و آنان که به دقایق امور علاقه مندند می توانند با تفکری عمیق و کنکاشی علمی به بخشی از این رموز و اسرار پی ببرند، درباره لقب ابا عبد الله مطالبی ست که قابل بررسی و دقت است و از آن جمله اینکه او را ابا عبد الله نامیده اند، به معنی پدر عبدالله و حتما امام حسین فرزندی به نام عبد الله داشته (که داشته اند) و بدین سبب او را اباعبد الله لقب داده اند.
بله! این ظاهر امر است اما ما در روایات فراوانی داریم که امام حسین در دوران کودکی و قبل از تولد فرزندانش در لسان پیامبر و امیر المومنین " ابا عبدالله " خوانده شده است:
عَنْ امام الصادق علیه السلام قالَ : « قالَ علیٌ عَلَیهِ السَّلام لِلْحُسَیْنِ علیه السلام : یا اباعَبداللهِ اُسْوَهٌ اَنْتَ قَدْماً . فقالَ : جُعِلْتُ فِداکَ ما حالی ؟ قال :عَلِمْتَ ما جَهِلوا وَسَیِنَتْفَعُ عالِمٌ بِما عَلِمَ . یا بَنی اسْمَعْ وَ ابْصِرْ مِنْ قَبْلِ اَنْ یَاْتیکَ فَوَالّذی نَفْسی بِیَدِهِ لَیَسْفَکَنَّ بَنوُ اُمیهٍ دَمَکَ ثُمَّ لایُزیلونَکَ عَن دینِکَ وَ لا یَنْسونَکَ ذِکْرَ رَبَّکَ . فَقال الْحُسینُ علیه السلام : وَ الّذی نَفْسی بِیَدَه حَسْبی اَقْرَرْتُ بِما اَنْزَلَ اللهُ وَ اَصَدُّقَ قَوْلَ نَبیّ اللهِ وَ لا اُکَذُّبُ قَوْلَ اَبی»
امام صادق علیه السلام فرمود: « علی علیه السلام به حسین علیه السلام فرمود:
ای اباعبدالله تو از پیش اسوه مردم بوده ای . [ حسین علیه السلام ] عرض کرد : فدایت شوم حال من چگونه است ؟
فرمود: دانشی داری که ایشان بدان نادان اند و زود است که دانشمند از دانش خود بهره جویند. ای فرزندم گوش فردار و بینا باش قبل از آنکه [ واقعه ای] تو را دریابد . قسم به آن که جانم در دست اوست بنی امیه خون تو را می ریزند اما نمی توانند تو را از آئینت برگردانند و از یاد پروردگارت غافل سازند .
حسین علیه السلام فرمود: قسم به آن که جانم در دست اوست کافی است . من بدانچه خدا فرود آورده است اقرار کردم و سخن پیامبر را دروغ نمی شمارم .
( 10)کامل الزیارات / 72
در روز عاشورا عباس بن علی علیه السلام هنگامی که تنهایی امام حسین علیه السلام را مشاهده کرد، نزد او رفت و گفت:«آیا رخصت می دهی تا به میدان روم؟»
امام حسین علیه السلام گریه شدیدی کرد و آن گاه فرمود:« ای برادر! تو پرچمدار من هستی.»
عباس گفت:« سینه ام تنگ شده و از زندگی خسته شده ام. می خواهم از این منافقان خونخواهی کنم.»
امام حسین علیه السلام فرمود:« برای این کودکان کمی آب مهیا کن.»
عباس به میدان رفت و سپاه کوفه را موعظه کرد و آنها را از عذاب خدا ترساند، ولی اثر نکرد. از این رو برگشت و ماجرا را به برادر گفت. و وقتی فریاد العطش کودکان را شنید، مشک و نیزه خود را بر گرفت و بر اسب سوار شد و به سوی فرات رفت.
چهار هزار نفر از سپاه دشمن که بر فرات گمارده شده بودند او را محاصره کردند و هدف تیر قرار دادند.
عباس آنها را پراکنده کرد و هشتاد نفر از آنها را کشت تا وارد فرات شد. وقتی خواست مشتی آب بنوشد یاد تشنگی حسین و اهل بیت و کودکانش او را از نوشیدن آب باز داشت. آب را ریخت و به قول بعضی راویان این اشعار را خواند:« ای نفس! زندگی بعد از حسین خواری و ذلت است، و بعد از او نمانی تا این ذلت را ببینی. این حسین است که شربت مرگ می نوشد و تو آب سرد و گوارا می نوشی؟!»
و مشک را از آب پر کرد و بر شانه راست خود انداخت و راهی خیمه ها شد.
منابع: