سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادى ز ما کن یا حسین!
انتظارم مى‏کُشد، یادى ز ما کن یا حسین!
درد هجران را به وصل خود دوا کن یا حسین!
گرچه دورم، بر نگاه دلنشینت جان دهم
کوفه را با یک نظر چون کربلا کن یا حسین!
بى‏نیازى گرچه از من، من به تو دارم نیاز
پادشاهى، یک نگه بر این گدا کن یا حسین!
در حریم کعبه مى‏گردى چو اى سیمرغ عشق
عبد سرگردان خود را هم، دعا کن یا حسین!
عید قربان است فردا و ممنم قربانیت
چون ندارم صبر، امروزم فدا کن یا حسین!
چون که دور افتاده‏ام، اى زائر بیت‏الحرام
بام قصر کوفه را، کوه منا کن یا حسین!
مهربانى از دو سر، دارد چو لذت بیشتر
دیر شد احضار من، نامم صدا کن یاحسین!
آیم از شوق تو با سر، چونکه پابندم به عشق
پاى بر فرقم بنه، کامم روا کن یا حسین!
چون «حسان» بسیار مى‏باشد گداى درگهت
جمله را با یک نظر از غم رها کن یا حسین!
دارم اندر ذمّه‏ام حق خدا و خلق را
خود به فضل خویشتن دِیْنم ادا کن یا حسین






تاریخ : چهارشنبه 91/8/24 | 4:12 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()

بوی محرم که می رسد به مشام

از همان وادی کرب

دیواره های دل را سیاه پوش می کند.

و جاده ی صورت را آب پاشی

برای استقبال از غمی بزرگ که برای ابتلایش سجده ی شکر می گذاریم پایان هر زیارت عاشورا

«اللهم لک الحمد حمدا الشاکرین علی مصابهم...»

حس کردن بوی خون و خاک از وادی بلا پیراهن یوسف نمی خواهد

که سال هاست پیراهن دریده ای در خیمه ای سبز، آویخته شده

در انتظار جریان گرفتن خونی تازه در آن برای قیام...

بوی محرم که به مشام جان می رسد

دیوانه می کند همه را

چه مسلمان و چه...






تاریخ : چهارشنبه 91/8/24 | 4:11 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()

قـیــامت بی حــسـیـن غوغا ندارد

شــفاعــت بی حـسـین معنا ندارد

حسینی باش که در محشر نگویند

شما پــرونــده ات امــضــاء نـدارد..

« السلام علیکـــ یا ابا عبدالله الحسین (ع) »






تاریخ : چهارشنبه 91/8/24 | 4:11 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()


که داده زلف تو را پیچ و تاب با نیزه و کرده کار جهان را خراب با نیزه
که چشمهای شما را خمار کرد ای مرد
و برده است از این خیمه خواب با نیزه
چقدر پاسخ تلخی است،آب را تشنه
طلب کنی و بگیری جواب با نیزه
و آسمان که زمین آمده است از این غم
نمانده است ببارد عذاب با نیزه
و لحظه لحظه ی محضی است حرمله کرده است
به یک اشاره تو را انتخاب با نیزه
چه مادری،که به فرزند خود چنین فرمود
بنوش جرعه ای از شهد ناب با نیزه
و دختری که به یاد عموی سقایش
کشید دستی و یک مشک آب با نیزه
و داد چشم و سر و دست و مشک آبش را
برای اینکه شود بی حساب با نیزه






تاریخ : چهارشنبه 91/8/24 | 4:10 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()

ضریح تو داره عطر گل یاس

نوازش های دستت میشه احساس

کی میدونه آقا پر میشه شاید

شبا سقا خونه ات با مشک عباس . .






تاریخ : چهارشنبه 91/8/24 | 4:8 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.