یادى ز ما کن یا حسین!
انتظارم مىکُشد، یادى ز ما کن یا حسین!
درد هجران را به وصل خود دوا کن یا حسین!
گرچه دورم، بر نگاه دلنشینت جان دهم
کوفه را با یک نظر چون کربلا کن یا حسین!
بىنیازى گرچه از من، من به تو دارم نیاز
پادشاهى، یک نگه بر این گدا کن یا حسین!
در حریم کعبه مىگردى چو اى سیمرغ عشق
عبد سرگردان خود را هم، دعا کن یا حسین!
عید قربان است فردا و ممنم قربانیت
چون ندارم صبر، امروزم فدا کن یا حسین!
چون که دور افتادهام، اى زائر بیتالحرام
بام قصر کوفه را، کوه منا کن یا حسین!
مهربانى از دو سر، دارد چو لذت بیشتر
دیر شد احضار من، نامم صدا کن یاحسین!
آیم از شوق تو با سر، چونکه پابندم به عشق
پاى بر فرقم بنه، کامم روا کن یا حسین!
چون «حسان» بسیار مىباشد گداى درگهت
جمله را با یک نظر از غم رها کن یا حسین!
دارم اندر ذمّهام حق خدا و خلق را
خود به فضل خویشتن دِیْنم ادا کن یا حسین
بوی محرم که می رسد به مشام
از همان وادی کرب
دیواره های دل را سیاه پوش می کند.
و جاده ی صورت را آب پاشی
برای استقبال از غمی بزرگ که برای ابتلایش سجده ی شکر می گذاریم پایان هر زیارت عاشورا
«اللهم لک الحمد حمدا الشاکرین علی مصابهم...»
حس کردن بوی خون و خاک از وادی بلا پیراهن یوسف نمی خواهد
که سال هاست پیراهن دریده ای در خیمه ای سبز، آویخته شده
در انتظار جریان گرفتن خونی تازه در آن برای قیام...
بوی محرم که به مشام جان می رسد
دیوانه می کند همه را
چه مسلمان و چه...
قـیــامت بی حــسـیـن غوغا ندارد
شــفاعــت بی حـسـین معنا ندارد
حسینی باش که در محشر نگویند
شما پــرونــده ات امــضــاء نـدارد..
« السلام علیکـــ یا ابا عبدالله الحسین (ع) »
که داده زلف تو را پیچ و تاب با نیزه و کرده کار جهان را خراب با نیزه
که چشمهای شما را خمار کرد ای مرد
و برده است از این خیمه خواب با نیزه
چقدر پاسخ تلخی است،آب را تشنه
طلب کنی و بگیری جواب با نیزه
و آسمان که زمین آمده است از این غم
نمانده است ببارد عذاب با نیزه
و لحظه لحظه ی محضی است حرمله کرده است
به یک اشاره تو را انتخاب با نیزه
چه مادری،که به فرزند خود چنین فرمود
بنوش جرعه ای از شهد ناب با نیزه
و دختری که به یاد عموی سقایش
کشید دستی و یک مشک آب با نیزه
و داد چشم و سر و دست و مشک آبش را
برای اینکه شود بی حساب با نیزه
ضریح تو داره عطر گل یاس
نوازش های دستت میشه احساس
کی میدونه آقا پر میشه شاید
شبا سقا خونه ات با مشک عباس . .