بسیاری از مفسّران قرآن کریم معتقدند که آیه «کهیعص» که از حروف رمزی و مقطّعه در قرآن است به ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام) اشاره کرد.
دلیل این مفسران بر ارتباط آیه «کهیعص» با ماجرای کربلا، روایتی از «سعد بن عبدالله قمی» است که در کتب روایی از جمله «کمالالدین وتمام النعمة» شیخ صدوق (متولد نیمه اول قرن چهارم هجری) و «احتجاج» مرحوم طبرسی (متولد نیمه اول قرن ششم هجری) آمده است.
از کتابهای متأخر نیز میتوان به «تفسیر البرهان» سیدهاشم بحرانى و «بحار الانوار» علامه مجلسی اشاره کرد که این روایت در آنها ذکر شده است.
سعد بن عبدالله قمی نقل میکند که در خدمت امام عسکری (علیه السلام) بودم و فردی از تأویل آیه کهیعص سئوال کرد. امام عسکری (علیه السلام) فرمود که از فرزندم «مهدی» پاسخ را دریافت کنید.
آنگاه امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) فرمودند: «هذه الحروف من أنباء الغیب، أطلع الله علیها عبده زکریا علیهالسلام، ثم قصّها على محمد صلىالله علیه وآله، وذلک أن زکریا سأل ربّه أن یعلّمه أسماء الخمسة، فأهبط علیه جبرئیل فعلّمه إیاها، فکان زکریا إذا ذکر محمداً وعلیاً وفاطمة والحسن سُرِّی عنه همّه، وانجلى کربّه، وإذا ذکر الحسین خنقته العبرة ووقعت علیه البهرة! فقال ذات یوم: یا إلهی! ما بالی إذا ذکرت أربعا منهم تسلیّت بأسمائهم من همومی، وإذا ذکرت الحسین تدمع عینی وتثور زفرتی؟! فأنبأه الله تعالى عن قصته، وقال: (کهیعص) فالکاف اسم کربلاء، والهاء هلاک العترة، والیاء یزید وهو ظالم الحسین علیهالسلام، والعین عطشه، والصاد صبره.»
ماجرا از این قرار است که حضرت زکریا از پروردگارش درخواست کرد که «اسماء خمسه طیبه» را به وی بیاموزد. خداوند متعال، جبرئیل امین را بر او فرو فرستاد و آن اسماء را به او تعلیم داد.
حضرت زکریا هنگامی که نامهای محمد (صلی الله و علیه واله سلم)، علی (علیه السلام)، فاطمه (سلام الله علیها) و حسن (علیه السلام) را یاد میکرد، اندوه و ناراحتیاش بر طرف میشد و گرفتاریش از بین میرفت.
اما هنگامی که از حسین(علیه السلام) یاد میکرد، بغض گلویش را میفشرد و مبهوت میشد.
به همین دلیل روزی از خداوند سبب این اندوه و ناراحتی را جویا شد و گفت: بارالها! چرا وقتی آن چهار نفر را یاد میکنم، آرامش مییابم و اندوهم بر طرف میشود، اما وقتی حسین را یاد میکنم، اشکم جاری و نالهام بلند میشود؟
خدای تعالی او را از داستان شهادت امام حسین (علیه السلام) آگاه کرد و فرمود:
«کهیعص»!
«ک» نام کربلا و
«ه» اشاره به کشتهشدن عترت طاهره دارد.
«ی» اشاره به نام یزید دارد که بر حسین (علیه السلام) ظلم کرد و
«ع» اشاره به عطش و تشنگی آن امام و
«ص» نیز نشان صبر و مقاومت ایشان است.
« به کسانی که به جنگ بر سرشان تاخته اند و مورد ستم قرار گرفته اند ، رخصت داده شد که قهرمانانه از خود دفاع کنند و خداوند بزرگ بر پیروز گردانیدن آنان به تجاوزکاران تواناست آنا که به ناحق از شهر و دیارشان رانده شده اند ، جز آن نبود که می گفتند : پروردگار ما ، خدای یک تاست … » سوره حج ، آیات 39 و 40
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که : این آیه شریفه در مورد امیرمومنان مولا علی و حضرت جعفر طیار و حضرت حمزه نازل شد و در موردامام حسین علیه السلام و شهادت پر افتخار او نیز تفسیر و تطبیق گردید .
اما آیه شریفه در مورد امام حسین علیه السلام به گونه ای خاص تفسیر و تطبیق شد ،
چرا که او از وطن خویش و همه پناهگاهها رانده شد و در سراسر قلمرو گسترده اسلامی برای او نقطه امنی نگذاشتند ،
کار خشونت و ترور و وحشت آفرینی رژیم اموی آن هم به نام اسلام به جائی رسیده که
امام حسین علیه السلام فرمودند : به خدای سوگند ! اگر من در لانه پرنده ای باشم مرا بیرون خواهند آورد تا با ریختن خون من به اهداف پلید و ظالمانه خویش برسند .
خصائص الحسینیه ، ص 418 ، قطعه از بهشت ج 2 ص 178
شبای هیات دل تو دلم نیست آخه این دلم تو بین الحرمینه
مجنونم دل بیقراره بارون اشکام میباره
به کی بگم این دل دیونه غم داره
تو بگو پس کی سر به ضریحت میذاره
کربلا دردمو میدونی پیر شدم اول جوونی
کربلا بگو آخه تا کی از غمت منو میسوزونی
دل رئوفت پر شده از درد میدونم از من شدی تو دل سرد
ولی بیرون نکردی ارباب گرچه دل من دل شما رو خون کرد
حق داری بگی برو از جلوی چشمام
حق داری اگه بگی من تو رو نمیخوام
حق داری اگه تو غمهام بذاری تنهام
کربلا خیلی گرفتارم از خودم خیلی گله دارم
کربلا از این بیقرار حرمت آقامو ندارم
چی بگم از این دل غمینم
اگه بخوام صحنتو ببینم
راهمون نزدیک میکنم ارباب
میام و میون هیاتت میشینم
میدونم تموم درد منو میدونی
میدونم لیلی به مجنون میدی نشونی
میدونم از تو بعیده دل بسوزنی میدونم
کربلا از همه بریدم پر زدم تا به تو رسیدم
کربلا وقتی تو رو دیدم مزه جنتو چشیدم
امام (ع) فرمود: (اى پسران عقیل ! براى شما کشته شدن مسلم بس است. به شما اجازه دادم، بروید.)
پسران عقیل گفتند: (بـه مـردم چـه بـگـویـیـم؟ آیـا بـگـویـیـم کـه سـرور و سالارمان و بهترین عموزادگان مان را واگـذاردیـم؟ آیا بگوییم که همراه ایشان نه تیرى افکندیم، نه نیزه اى زدیم و نه بر روى دشمن شان شمشیر کشیدیم؛ و از سرنوشت شان بى خبریم؟! نه، به خدا هرگز چنین نخواهیم کرد! ما جان و مال و زن و فرزندمان را فداى تو مى کنیم، در کنارت مى جنگیم و هر کجا بروى همراه تو هستیم. وه، که زندگى پس از تو چه زشت است!)(1)
حال از سرگذشت و عمل ایثارگون? فرزندان عقیل و دیگر ایثارگران و شهدا به خود نهیب بزنیم، که در زمان? غیبت کبری که چشم امید امت اسلام به انقلاب اسلامی ایران، که الهام بخش روح آزادی خواهی و استقلال طلبی برای خلاصی و نجات از یوغ استکبار، و نیز به ولایت فقیه و رهبری جهان اسلام بعنوان عامل و محور وحدت بخش جهان اسلام است.
در زمانه ای که نقط? اساسی و نوک حمل? استکبار و ایادی آن، حریم ولایت فقیه است و بیشترین حملات و توطئه ها بر علیه این حریم مقدس و سرنوشت ساز است.
آیا از خود پرسیده ایم که ما چه نقشی در برابر حمایت از این جایگاه داریم؟ تا کنون چه کرده ایم و چه باید بکنیم؟
آیا از خود پرسیده ایم اگر کوتاهی کنیم و خدائی ناکرده به این ساحت، و به این مملکت و انقلاب، آسیبی وارد شود در برابر خدا و رسول و امام عصر (عج) و شهدا پاسخی نداریم؟
آیا به خود گوشزد کرده ایم که شوق به ایثارگری با شعار نمی سازد، بلکه باید هزینه های آن را با تمام وجود پذیرفت؟
و آیا می دانید والاترین ایثارگری ها در طول تاریخ در حمایت از حریم ولایت صورت پذیرفته است؟
آیا سخن اینها را که می گویند ما فقط از حجت معصوم حمایت می کنیم و وقتی امام زمان بیاید آماد? حمایت از انقلاب جهانی ایشان هستیم می شود تضمین کرد؟ آیا کوتاهی امروز ایشان در برابر دفاع و حمایت از ولایت فقیه و راه امام و شهدا قابل توجیه است؟
سخن اینان در حالی است، که نسبت به این انقلاب و حقانیت راه و ارزشهای حاکم بر آن که یک تنه در برابر تمام ظلم و ستم استکبار جهانی ایستاده و نیز حق طلبی و اصولگرائی و ارزشمداری ان در پیروی از اسلام ناب و مکتب اهل بیت، از واضحات است هیچ احساسی نداشته و حمایتی نمی کنند؟
در هر صورت، بنظر سکوت و اهمال این افراد، در برابر اینهمه وضوح و روشنی، هیچ توجیه محکمه پسندی که مستند به عقل و نقل باشد ندارد.
عـقـبـه بن سمعان گوید: چون شب به آخر رسید، امام (ع) فرمود که آب برداریم. سپس فرمان کـوچ داد. بـه دسـتـور ایـشـان عـمـل کـردیـم. چـون از (قـصـر بـنـى مـقـاتـل) بـیـرون آمـدیـم و سـاعتى راه پیمودیم، حضرت سر را بر زین نهاد و چرتى خوابید. بیدار که شد، مى گفت: (إ نّا لِلّهِ وَ إِنّاإِلَیْهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ) و این عبارت را دو سـه بـار تـکـرار کـرد. فـرزنـدش، عـلى بـن حـسین (ع) که سوار اسب بود، گفت: (إ نّا لِلّهِ وَ إِنّاإِلَیْهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ)، اى پدر! فدایت گردم! چرا کلمه استرجاع و حمد بر زبـان رانـدى؟) فرمود: (پسرکم ! تا سرم را به چرت نهادم، کسى به نظرم آمد که بر اسب سوار بود و گفت: (این گروه مى شتابند و مرگ هم سویشان مى شتابد.) دانستم که آن، تجسّم ضـمیرهاى ما بوده و از مرگ مان خبر داده است.) على اکبر(ع) گفت: (اى پدر! إن شاءاللّه، بد نبینى! مگر ما بر حقّ نیستیم؟) فرمود: (به حقّ کسى که بازگشت بندگان سوى اوست، چرا، ما بـر حـقـّیـم!) گـفـت: (اى پـدر! در ایـن صـورت چه باک از این که بر حق باشیم و بمیریم.) فـرمـود: (خـدا بـه تـو، اى فـرزنـد خـوب ، هـمـان پـاداشـى را بـدهـد که به هر فرزندى به خاطرپدرش مى دهد.)(1)
بی شک، نشان ایثارگری تنها به کسانی اعطا می شود و این عبارات مملو از حماسه و عرفان تنها از کسانی صادر می شود که به حقانیت راهی که برگزیده اند ایمان داشته و در راه رسیدن به معشوق حقیقی سر از پا نمی شناسند.
سخنان سراسر شور و عشق حضرت علی اکبر (ع)، پس از یقین یافتن از حقانیت راه و صراطی که در پیش گرفته اند، نشانی دیگر از حاکمیت روح ایثار و شهادت در راه حق در این سلسل? نورانی و تأیید یافته از حق تعالی است.