سفارش تبلیغ
صبا ویژن


1- حسن نصیبى مى گوید:
به دلم گذشت که آیا عرق جنب ، طاهر است یا نه ؟ لذا به خانه امام حسن عسکرى روى آوردم تا از او در این باره بپرسیم و چون شب بدانجا رسیدم همانجا تا صبح خوابیدم ، سپیده که دمید امام خارج شد و مرا که خفته بودم بیدار کرد و فرمود:
((ان کان حلالا فنعم ، و ان کان من حرام فلا(71)؛ اگر جنب از حلال باشد عرق او طاهر است و اگر از حرام باشد نه )).

2- اسماعیل بن محمد عباسى مى گوید: نزد امام حسن عسکرى از تنگدستى شکایت کردم و سوگند خوردم که حتى یک درهم ندارم . ایشان فرمودند: ((آیا نام خدا را به دروغ به زبان مى آورى و سوگند ناروا مى خوردى در حالى که دویست دینار پنهان کرده اى ؟ من این سخن را براى محروم کردن تو از بخشش به زبان نمى آورم . اى غلام هر چه با خود دارى به او بده )).
او نیز یکصد دینار به من داد. سپس حضرت رو به من کرد و فرمود: ((دینارهایى که بدانها احتیاج دارى نهان کرده اى و بر خود حرام مى کنى )). مدتى گذشت تا آنکه به آن پول نیاز پیدا کردم و به جستجو پرداختم لیکن دینارها را نیافتم تا آنکه فهمیدم پسرم محل آنها را یافته و آنها را دزدیده و گریخته است (72).

3- محمد بن حجر از ظلم و ستم عبدالعزیز و یزید بن عیسى به امام حسن عسکرى - علیه السلام - شکایت کرد. حضرت پاسخ داد:
((بزودى از شر عبدالعزیز رهایى خواهى یافت و با ((یزید)) در پیشگاه خداوند متعال قرار خواهید گرفت تا داورتان باشد)).
چند روز بعد عبدالعزیز هلاک شد اما یزید محمد بن حجر را کشت و بدین گونه در روز قیامت هر دو در برابر خداوند قرار خواهند گرفت تا پروردگار میان آنها داورى کند(73).

4- ابوهاشم مى گوید: ((از تنگناى زندان و سنگینى قید و بند به امام حسن عسکرى شکایت کردم . ایشان به من نوشتند: نماز ظهر امروز را در خانه ات خواهى خواند. این امر محقق شد و او همان روز از زندان رها شد و نماز را در منزلش گزارد))(74).

5- ابوهاشم مى گوید: ((تنگدست بودم و مى خواستم مشکلم را با امام حسن عسکرى - علیه السلام - در میان بگذارم لیکن بر اثر شوم و حیا از آن کار خوددارى کردم و به سوى منزلم رفتم . همینکه بدانجا رسیدم حضرت برایم یکصد دینار همراه نامه اى فرستاد که در آن آمده بود: اگر به چیزى نیاز داشتى خجالت نکش و نترس که هر چه دوست داشته باشى به دست مى آورى (75).

6- ثقه و امین بزرگوار ابوهاشم جعفرى مى گوید: شنیدم امام حسن عسکرى - علیه السلام - مى فرمود:
((بهشت را درى است به نام ((المعروف )) که تنها اهل نیکى و رسیدگى به مردم از آن مى گذرند)).
خشنود شدم و خدا را سپاس گفتم که از برآورندگان نیازهاى مردم هستم و جزء نیکان به شمار مى روم ، حضرت به من نگاهى انداخت و فرمود: ((آرى ، تو همانگونه اى که پنداشته اى هستى . نیکان در دنیا، نیکان در آخرت نیز هستند، خداوند تو را اى اباهاشم از آنان قرار دهد و مشمول رحمت خود گرداند))(76).

7- محمد بن حمزه دورى مى گوید: تنگدست شده بودم و از رسوایى هراسان لذا نامه اى به امام حسن عسکرى - علیه السلام - نوشتم و از ایشان درخواست کردم برایم دعا کنند و از خداوند بى نیازى مرا بخواهند. پاسخ حضرت بدین گونه به دستم رسید:
((به تو مژده مى دهم که خداوند بى نیازت کرد. پسر عمویت یحیى بن حمزه در گذشت و جز تو وارثى ندارد، ماترک او که یکصد هزار دینار است به زودى به دست تو خواهد رسید. پس خداى را سپاسگو و میانه روى پیشه کن و از باددستى و اسراف بپرهیز)).
پس از چندى روز همانطور که امام گفته بود خبر مرگ پسر عمویم به من رسید و دارایى او در اختیار قرار گرفت . فقر و ندارى از من دور شده بود. حق خداوند را ادا کردم و به برادران دینى خود نیکى کردم و بر خلاف قبل که اسراف مى کردم ، میانه روى و اقتصاد را نصب العین خود قرار دادم (77).

8- محمد بن حسن بن میمون مى گوید: به مولایم امام حسن عسکرى نامه اى نوشتم و از تنگدستى شکوه نمودم . سپس با خود گفتم : مگر امام صادق - علیه السلام - نفرموده است که با ما بودن در حال فقر بهتر از با دشمن ما بودن در حال توانگرى است و کشته شدن با ما بهتر از زیستن با دشمنان ماست ؟!
چندى بعد پاسخ حضرت بدین مضمون رسید:
((خداوند جلّ و علا گناهان دوستان و موالیان را با فقر و بى چیزى پاک مى کند و از گناهان بیشمارى درمى گذرد. مطلب همانست که با خود اندیشیده اى : فقر با بهتر از دارایى با دشمنان ماست . ما پناه پناهندگان ، روشنى روشنى خواهان و نگاهبان کسانى هستیم که به ما مى پیوندند و آنان را از هر لغزش باز مى داریم . آنکه ما را دوست بدارد همراه ما در اوج افتخار و شرافت خواهد بود و هر کس از ما منحرف شود در گودال دوزخ سقوط خواهد کرد...))(78).

9- ابوجعفر هاشمى مى گوید: همراه گروهى از شیعیان در زندان بسر مى بردیم که امام حسن عسکرى و برادرش جعفر را بدانجا آوردند. بسرعت خودمان را به ایشان رساندیم و من رخسار ایشان را بوسیدم و ایشان را بر زیرانداز خود جاى دادم . جعفر نیز نزدیک حضرت نشست . مسؤ ول زندان صالح بن وصیف بود. در آنجا مردى از ((بنى حجم )) در میان ما بود که خود را علوى معرفى مى کرد. حضرت متوجه ما شده فرمود:
((اگر در میان شما بیگانه اى نبود شما را از زمان رهایى تان باخبر مى کردم ...)).
سپس به آن مرد حجمى اشاره کردند و گفتند:
((این مرد از شما نیست پس هشیار باشید که در پیراهن خود دفترى دارد که آنچه را شما مى گویید در آن نوشته به خلیفه گزارش ‍ مى کند)).
یکى از زندانیان به شتاب نزد او رفت و او را بازرسى کرد. در این هنگام نامه اى از او به دست آمد که در آن اتهامات متعددى را به گروه نسبت داده بود و مدعى شده بود که آنان مى خواهند در زندان نقبى بزنند و از آن بگریزند(79)

10- احمد بن محمد نقل مى کند که : هنگامى که ((مهدى )) خلیفه عباسى دست به کشتار شیعیان زده بود به امام حسن عسکرى نوشتم : آقاى من ! خدا را شکر مى کنم که خطر او را از شما باز داشت . شنیده ام که شما را تهدید کرده و گفته است : به خدا آنان را از صفحه روزگار پاک مى کنم !.
امام با خط خود نگاشت : ((عمر او کوتاهتر از آن است که چنین کند؛ از امروز پنج روز را بشمار که در روز ششم پس از خفت و خوارى بسیار، او را خواهد کشت )). پیش بینى امام درست درآمد و همانگونه شد که فرموده بود(80).

11- ابوهاشم مى گوید: فهنکى از امام حسن عسکرى درباره علت تفاوت ارث زن و مرد پرسش کرد و گفت که چرا مرد دو برابر زن ارث مى برد؟
حضرت پاسخ داد: ((زیرا بر زنان نفقه ، جهاد و خونبها واجب نیست و بر مرد است پرداخت نفقه ، خونبهاى عاقله و هزینه جهاد و خود جهاد)).
ابوهاشم مى افزاید: به ذهنم خطور کرد که این سؤ ال ، عین سؤ الى است که ابن ابى العوجاء از امام صادق - علیه السلام - پرسش کرد و جواب حضرت نیز همان جواب امام ششم است .
امام به من توجه کرد و فرمود: ((آرى این همان سؤ ال ابن ابى العوجاء است و سؤ ال که یکى باشد جواب آن نیز از طرف ما یکى خواهد بود و دانش و علم ما یکسان است هر چند پیامبر خدا و امیرالمؤ منین - علیه السلام - فضیلت و برترى خود را دارند))(81).

12- ابوهاشم مى گوید: یکى از شیعیان به امام حسن عسکرى نامه اى نوشت و خواستار دعایى شد. حضرت در پاسخ ، دعاى زیر را براى او نوشت و گفت : چنین دعا کن :
((اى شنواترین شنوندگان و اى بیناترین بینندگان و اى نگرنده ترین نگرندگان و اى سریعترین حسابرسان و اى مهربانترین مهربانان و اى استوارترین حکمران ، بر محمد و آل محمد درود فرست و درهاى روزى را بر من بگشا و عمرم را دراز کن و به رحمت خود بر من منت بگذار و مرا از کسانى قرار ده که براى یارى دینت از آنان بهره مى گیرى و (با نابودى من ) دیگرى را جایم مگذار!)).
ابوهاشم مى گوید: با خود گفتم : پروردگارا! مرا در حزب و گروه خودت قرار ده .
حضرت به من رو کرد و فرمود: ((اگر به خدا مؤ من باشى و رسول او را تصدیق کنى در حزب و گروه خدا خواهى بود))(82).

13- شاهویه بن عبد ربه مى گوید: برادرم صالح در زندان بود و من نامه اى به امام حسن عسکرى - علیه السلام - نوشتم و پرسشهایى کردم . حضرت پس از پاسخ به پرسشهایم نوشته بود:
((روزى که نامه ام به دستت مى رسد برادرت صالح از زندان آزاد مى گردد. تو مى خواستى درباره کار او از من پرسش کنى لیکن فراموش ‍ کردى )).
در حال قرائت نامه حضرت بودم که شخصى آمد و مژده آزادى برادرم را به من داد و من پس از دیدن او نامه ایشان را برایش خواندم (83).

14- ابوهاشم مى گوید: به ذهنم خطور کرد که آیا قرآن مخلوق است یا غیر مخلوق . امام حسن عسکرى - علیه السلام - به من نگاهى کرد و فرمود: ((اى اباهاشم ! خداوند آفریننده همه چیز است و جز او همه آفریدگانند))(84).

15- ابوهاشم مى گوید: براى درخواست نگینى تا با آن انگشترى بسازم و برکت زندگى من باشد نزد امام حسن عسکرى - علیه السلام - رفتم . پس از آنکه نشستم خواسته خود را فراموش کردم و همینکه خواستم با او وداع کنم و خارج شوم ایشان انگشترى به من دادند و با لبخندى فرمودند: ((نگینى خواسته بودى و ما به تو انگشترى دادیم و نگین به سودت شد. پروردگارم تو را بدان تهنیت مى گوید)).
از این مطلب شگفت زده شدم و گفتم : آقاى من ! تو ولى خدا و امامى هستى که به فضل و سرورى او در پیشگاه خدا معترفم و به پیروى از شما پایبند. ایشان به من فرمودند: ((اى ابوهاشم ! خداوند از تو در گذرد))(85).

16- ابوهاشم مى گوید: شنیدم که امام حسن عسکرى - علیه السلام - مى فرمود:
((خداوند در روز قیامت آنقدر از گناهان بندگان درمى گذرد که به ذهن هیچ کس خطور نکرده است تا آنکه مشرکان مى گویند: به خدا ما مشرک نبودیم )).
به یاد حدیثى افتادم که یکى از اصحاب ما از اهالى مکّه برایم خوانده بود که : پیامبر اکرم این آیه را تلاوت کرد: ((ان اللّه یغفر الذنوب جمیعا(86)؛ خداوند تمامى گناهان را مى بخشد)) سپس آن مرد گفت : حتى مشرکین را مى بخشد. من این سخن را نپسندیدم و در دل نهان داشتم و با خود همچنان حدیث نفس مى کردم که امام حسن عسکرى - علیه السلام - به من رو کرد و این آیه را تلاوت کرد:
((ان اللّه یغفران یشرک به ، و یغفر مادون ذلک لمن یشاء))(87).
((خداوند شرک را نمى بخشد و جز آن را بر هر کس از بندگان که بخواهد مى بخشد)).
این مرد چه بد سخنى گفت و چه بد روایتى نقل کرد(88)!.
مورخان کرامات بیشمارى را امام حسن عسکرى و آگاهى ایشان به نهانیهاى اشخاص و ضمایر آنها نقل کرده اند. همچنین پیش بینى هاى متعدد و اخبار از حوادث و رویدادهاى آینده که از مختصات امامان بوده است به وسیله بسیارى از افراد ثقه نقل شده است . همه اینها نشانه هاى گویایى هستند از امامت ایشان زیرا جز امام را چنین علم و اشرافى بر نفوس نیست .
شایسته گفتن است که بسیارى از این کرامات و معجزات را شیعه حقیقى و دیندار واقعى ، ابوهاشم جعفرى که از بزرگان و نیکان علما بود و از یاران نزدیک امام على هادى و امام حسن عسکرى - علیه السلام - به شمار مى رفت براى ما نقل کرده است . او که شاهد معجزات زیادى از این دو بزرگوار بوده است مى گوید:
((هر روز و هر زمان که نزد ((عسکریین )) مى رفتم دلیل و برهانى آشکار بر امامت آنان مشاهده مى کردم ))(89).






تاریخ : شنبه 91/10/30 | 8:39 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.