درباره سیره رفتاری به ویژه شجاعت امام حسن علیه السلام گفتنی ها بسیار است اما در این مختصر تنها به مشتی از خروار اشاره می شود:
ایشان در دوران کودکی هم از بیان حق و اعتراض به حق کشی ابایی نداشت.
در یکی از روزها در حالی که کودکی هفت یا هشت ساله بود خود را به مسجد رسول خدا رسانده و ابوبکر را که در جایگاه جدش پیامبر(ص) نشسته بود مخاطب ساخته و با همان لحن کودکانه، ولی پرمعنی و کوبنده، به او فرمود: «فرود آی و فرود آی از منبر پدرم و به سوی منبر پدرت برو!» امام حسن همه آن چه را که ممکن بود به صورت مناظره و استدلال بیان دارد، با همین دو جمله کوتاه و پرمعنی اظهار فرمود.
خلیفه که غافلگیر شده بود در پاسخ فرزند رسول خدا گفت: راست گفتی به خدا سوگند که آن منبر پدر توست نه منبر پدر من.
1 امام حسن تنها کسی بود که در جنگ جمل حامیان شتر سرخ موی را که در حمایت جاهلانه از یک شتر فتنه انگیزی و لجاجت می کردند، پراکنده ساخته و نیزه خود را در شکم بت سرخ فرود آورد.
2در جنگ صفین نیز وقتی امیر المؤمنین(ع) تاخت بی باکانه امام حسن(ع) را دید با نگرانی متوجه اطرافیان شده فرمود:
این پسر را نگه دارید... که من از آمدن این دو (حسن و حسین) دریغ دارم مبادا به خاطر (آمدن) این دو نسل رسول خدا(ص) قطع شود.3

کنیزکی آمد و شاخه گلی را به آن حضرت هدیه داد. حسن بن علی(ع) به او گفت: تو در راه خدا آزادی!
من که آن ماجرا را دیدم به آن حضرت عرض کردم: کنیزکی شاخه گلی بی ارزش به شما هدیه کرد و شما او را آزاد کردید؟

ایشان در پاسخ فرمودند: این گونه خدای تعالی ما را ادب کرده که فرمود: «وقتی تحیتی به شما دادند، تحیتی بهتر بدهید». و بهتر از آن گل، آزادی اوست.4
ابن کثیر از علمای اهل سنت در کتاب البدایه و النهایه روایت کرده که امام (ع) غلام سیاهی را دید که گرده نانی در پیش خود نهاده وخودش لقمه ای از آن می خورد و لقمه ای دیگر را به سگی که آن جا بود می دهد. امام (ع) که آن منظره را دید به او فرمود:
انگیزه تو در این کار چیست؟ پاسخ داد من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم! امام (ع) به او فرمود از جای خود بر نخیز تا من بیایم!
سپس به نزد مولای آن غلام رفت و او را با آن باغی که در آن زندگی می کرد از وی خریداری کرد، آن گاه آن غلام را آزاد و باغ را نیز به او بخشید!5

************************************************


منابع:
[1]. زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام، به نقل از شرح نهج البلاغه بن ابی الحدید، ج2، ص 17.
[2]. همان، ص136ـ137؛ به نقل از مناقب آل ابیطالب، چاپ قم، ج4، ص 21.
[3]. همان، ص146؛ به نقل از حیاه الامام حسن (ع)، ج1، ص 497.
[4]. همان، ص338؛ به نقل از ملحقات احقاق الحق، ج11، ص 149.
[5]. همان، ص 336؛ به نقل از البرایه و النهایه، ابن کثیر، چ مصر، ج8، ص 38.






تاریخ : پنج شنبه 91/10/21 | 2:5 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()


1. حلم:

در شناخت حلم حضرت رضا علیه السلام، شفاعت وى در نزد مامون و در حق جلودى کافى است. جلودى کسى بود که به امر هارون رشید به مدینه رهسپار شد تا لباس زنان آل ابو طالب را بگیرد و بر تن هیچ یک از آنان جز یک جامه نگذارد. وى همچنین بر بیعت مردم با امام رضا (علیه السلام) انتقاد کرد.

پس مامون او را به حبس افکند و بعد از آن که پیش از وى دو تن را کشته بود او را خواست. امام رضا (علیه السلام) به مامون گفت: اى امیر مؤمنان! این پیرمرد را به من ببخش!جلودى گمان برد که آن حضرت مى خواهد از وى انتقام گیرد.

پس مامون را سوگند داد که سخن امام رضا (علیه السلام) را نپذیرد مامون هم گفت: به خدا شفاعت او را درباره تو نمى پذیرم و دستور داد گردنش را بزنند.


2. تواضع:

در بخش صفات و اخلاق آن حضرت از قول ابراهیم بن عباس نقل کردیم که گفت: چون امام رضا (علیه السلام) تنها بود و براى او غذا مى آوردند آن حضرت غلامان و خادمان و حتى دربان و نگهبان را بر سر سفره اش مى نشاند و با آنها غذا مى خورد.

همچنین از یاسر خادم نقل شده است که گفت: چون آن حضرت تنها مى شد همه خادمان و چاکران خود را جمع مى کرد، از بزرگ و کوچک، و با آنان سخن مى گفت. او به آنان انس مى گرفت و آنان با او. کلینى در کافى به سند خود از مردى بلخى روایت مى کند که گفت: با امام رضا (علیه السلام) در سفر به خراسان همراه بودم. پس روزى خواستار غذا شد و خادمان سیه چرده خود را نیز بر سفره خود نشاند.

یکى از یارانش به او عرض کرد: اى کاش غذاى اینان را جدا مى کردى. فرمود: پروردگار تبارک و تعالى یکى است و مادر و پدر هم یکى. و پاداشها بسته به اعمال و کردارهاست.


3. اخلاق نیکو:

از ابراهیم بن عباس نقل شده که گفت: امام رضا (علیه السلام) با سخن هرگز به هیچ کس جفا نکرد و کلام کسى را نبرید تا مگر شخص از گفتن باز ایستد. و حاجتى را که مى توانست برآورده سازد رد نمى کرد. پاهایش را دراز نمى کرد و هرگز روبه روى کسى که نشسته بود، تکیه نمى داد و هیچ کس از غلامان و خادمان خود را دشنام نمى داد. هرگز آب دهان بر زمین نمى افکند و در خنده اش قهقهه نمى زد، بلکه تبسم مى نمود.

کلینى در کافى به سند خود نقل کرده است که مهمانى براى امام رضا (علیه السلام) رسید. امام شب در کنار مهمان نشسته بود و با وى سخن مى گفت که ناگهان وضع چراغ تغییر کرد. مرد مهمان دستش را دراز کرد تا چراغ را درست کند ولى امام او را از این کار بازداشت و خود به درست کردن چراغ پرداخت و کار آن را راست کرد.

سپس فرمود: ما قومى هستیم که میهمانان خود را به کار نمى گیریم.

همچنین در کافى به سند خود از یاسر و نادر خادمان امام رضا (علیه السلام) نقل شده است گفتند: ابو الحسن، صلوات الله علیه، به ما فرمود: اگر من بالاى سرتان بودم و شما خواستید از جا برخیزید، در حالى که غذا مى خورید برنخیزید تا از خوردن دست بکشید و بسیار اتفاق مى افتاد که امام بعضى از ما را صدا مى زد و چون به ایشان گفته مى شد آنان در حال خوردن هستند، مى فرمود: بگذاریدشان تا از خوردن دست بکشند.


4. کرم و سخاوت:

یکى از شاعران به نام ابراهیم بن عباس صولى به خدمت آن حضرت آمد و امام به او ده هزار درهم داد که نام خودش بر آن ضرب شده بود. همچنین آن حضرت به ابو نواس سیصد دینار جایزه داد و چون جز آن، مال دیگرى نداشت استر خویش را هم به وى بخشید. و نیز به دعبل خزاعى ششصد دینار جایزه داد و با این وجود از وى معذرت هم خواست.

در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است که گفت: مردى به ابو الحسن رضا (علیه السلام) برخورد کرد و گفت: به قدر مردانگى ات بر من ببخش. امام گفت: به این مقدار ندارم. مرد گفت: به قدر مردانگى خودم ببخش. امام فرمود: این قدر دارم. سپس فرمود: اى غلام دویست دینار به او بده.

همچنین در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است که امام رضا (علیه السلام) تمام ثروت خود را در روز عرفه تقسیم نمود. پس فضل بن سهل به وى گفت: این ضرر است. امام فرمود: بل سود و بهره است. چیزى را که پاداش و کرامت بدان تعلق مى گیرد ضرر محسوب مکن.

کلینى در کافى به سند خود از الیسع بن حمزه نقل کرده است که گفت: در مجلس ابو الحسن رضا (علیه السلام) بودم. مردم بسیارى به گرد آن حضرت حلقه زده بودند و از وى درباره حلال و حرام پرسش مى کردند که ناگهان مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و گفت: السلام علیک یا بن رسول الله.

من یکى از دوستداران تو و پدران و نیاکان تو هستم، من از حج باز مى گردم و خرجى خود را گم کرده ام و با آنچه همراه من است نمى توانم به یک منزل هم برسم، پس اگر صلاح بدانى که مرا به دیارم روانه کنى که براى خدا بر من نعمتى داده اى و اگر به شهرم رسیدم آنچه از تو گرفته ام به صدقه مى دهم. امام (علیه السلام) به او فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کند.

آنگاه دوباره با مردم به گفت و گو پرداخت تا آنان پراکنده شدند و تنها سلیمان جعفرى و خیثمه و من مانده بودیم پس امام فرمود: اجازه مى دهید داخل شوم سلیمان گفت: خداوند فرمان تو را مقدم داشت. پس امام برخاست و به اتاقش رفت و لختى درنگ کرد و سپس بازگشت و در را باز کرد و دستش را از بالاى در بیرون آورد و پرسید: آن خراسانى کجاست؟

پاسخ داد: من اینجایم. فرمود: این دویست دینار را برگیر و در مخارجت از آن استفاده کن و بدان تبرک جو و آن را از جانب من به صدقه بده. اکنون برو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا. مرد بیرون رفت. سلیمان به آن حضرت عرض کرد: دایت شوم بخشش بزرگى کردى و رحمت آوردى، پس چرا چهره از او پوشاندى؟

فرمود: از ترس آن که مبادا خوارى خواهش را در چهره او ببینم. مگر این سخن رسول خدا را نشنیدى که مى گوید: آن که به نهان نکویى آورد با هفتاد حج برابرى مى کند و آن که پلیدى و زشتى را اشاعه مى دهد، مخذول و خوار است و... آیا سخن اول را نشنیده اى که مى گوید:

متى آته لا طلب حاجة
رجعت الى اهلى و وجهى بمائه (1)


5. فراوانى صدقات:

پیش از این از ابراهیم بن عباس صولى نقل کردیم که گفت: امام رضا (علیه السلام) بسیار نکویى مى کرد و در نهان صدقه مى داد و بیشتر این عمل را در شبهاى تاریک به انجام مى رساند.


6. حرمت مؤمن:

یسع بن حمزه مى گوید: من در مجلسى با حضرت رضا(صلی الله علیه وآله) مشغول صحبت بودم و عده زیادى هم براى پرسش از مسائل حلال و حرام جمع شده بودند. که مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و سلام کرد و عرضه داشت. من دوستى از دوستداران شما و اجداد شما هستم و از حج مى آیم، زاد و توشه ام گم شده اگر ممکن است کمکى بفرمائید که من به شهرم برسم که این نعمتى است بر من از جانب خداى تعالى، پس چون به شهرم رسیدم آنرا از جانب شما صدقه مى دهم چون من احتیاجى به صدقه ندارم.

حضرت فرمود: بنشین، خدا ترا رحمت کند. حضرت رو کردند به مردم و با آنها سخن گفتند تا وقتى که متفرق شدند و فقط آن مرد و من و سلیمان جعفرى و خیثمه باقى ماندیم. حضرت فرمود، اجازه مى دهید من به داخل منزل بروم؟

بلند شدند و داخل رفتند و بعد از لحظاتى آمدند پشت در و دست مبارک خود را از بالاى در خارج کردند و فرمودند: کجاست آن مرد خراسانى؟ آن مرد گفت: بله اینجا هستم. حضرت فرمود: این دویست دینار را بگیر و کار خود را انجام بده و به آن متبرک شو و از طرف من هم لازم نیست صدقه دهى، بیرون برو که من ترا نبینم و تو مرا نبینى. آن مرد خارج شد.

وقتى حضرت آمدند، سلیمان گفت فدایت شوم شما که عطاى وافر و زیادى به این مرد فرمودید چرا روى نازنین خود را از او پوشاندید؟ حضرت فرمود، تا مبادا ذلت سؤال را در چهره اش ببینم. آیا مگر نشینده اى که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر کس حسنه و کار نیک خود را مستور بدارد، برابر است با هفتاد حج و هر کس سیئه و کار زشت خود را آشکار کند خوار مى شود و هر کس زشتى خود را بپوشاند و عمل خلافش را در پنهان انجام دهد بخشیده خواهد شد؟!


7. اطعام مسکین:

معمربن خلاد مى گوید: وقتى حضرت رضا(صلی الله علیه وآله) مى خواستند غذا بخورند یک کاسه بزرگى را کنار سفره مى گذاشتند و از بهترین غذاها، از هر کدام مقدارى، در آن کاسه مى ریختند و مى فرمودند: آنرا به مساکین بدهند.

سپس این آیه مبارکه را قرائت مى فرمودند: فلا اقتحم العقبة - سوره بلد آیه 11 - «پس انسان. آن گردنه هاى سخت را نتواند پیمود.» و بعد مى فرمود، چون خداوند مى دانست که براى هر انسانى، آزاد کردن بنده، مقدور نیست راهى براى رسیدن به بهشت قرار داد با اطعام طعام.


8. عبادت هاى سنگین و ختم قرآن و سجده هاى طولانى:

برادر دعبل مى گوید: حضرت رضا(صلی الله علیه وآله) پیراهنى از خز سبز رنگ و انگشترى از عقیق به برادرم «دعبل» عنایت کردند و فرمودند، اى دعبل برو «قم» که در آنجا فایده خواهى برد، و فرمود: این پیراهن را محافظت کن.

زیرا که من در این پیراهن در هزار شب، هر شب هزار رکعت نماز خوانده ام و در آن هزار بار قرآن را از ابتدا تا انتها ختم کرده ام.

صولى مى گوید: از جده ام پرسیدند که درباره رفتار حضرت رضا(علیه السلام) سخنى بگوید.

جده من که زنى بسیار عاقل و سخاوتمند بود گفت: حضرت رضا(علیه السلام) که همیشه نمازش را در اول وقت مى خواند وقتى نماز صبحش تمام مى شد به سجده میرفت و سر مبارک خود را بر نمى داشت تابالا آمدن آفتاب. و آن حضرت در این مدت به ذکر خداى تعالى مشغول بود.


-----------------------------------------------------------------------------

- پى نوشت:

1 - هرگاه بیایم نزد او تا حاجتى طلب کنم به سوى خانواده ام بازمى گردم در حالى که صد دینار دارم.


- منبع:

کتاب: سیره معصومان، ج 5، ص 144

نویسنده: سید محسن امین

ترجمه: على حجتى کرمانى






تاریخ : پنج شنبه 91/10/21 | 2:1 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()


عن الرّضا علیه السلام :

لا یتـم عَقل إمـرء مُسلـم حتـّى تکونَ فیه عَشر خِصـال - اَلخیــرُ مِنـهُ مـأمــُول - وَ الشّر منهُ مأمـُون - یَستکثِر قلیلَ الخیر مِن غیره - وَ یَستقل کَثیرَ الخیر مـِن نفسه - لا یسام من طلب الحـوائج الیه - ولا یمل مـن طلب العلـم طول دهره – الفقر فى الله احبّ الیه مِن الغنى - و الذّل فى الله احب الیه مـن العز فى عدوه - و الخمـول اشهى الیه من الشهره - ثـم قال علیه السلام العاشرة و ما العاشرة؟ - قیل له: ما هى؟ - قال علیه السلام: لا یرى احدا إلا قال: هو خیر منى و اتقى.

امام رضا علیه السلام فرمودند:

عقل شخص مسلمـان تمـام نیست، مگر ایـن که ده خصلت را دارا بـاشـد:

1- از او امید خیر باشد؛

2ـ از بدى او در امان باشند؛

3ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد؛

4ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد؛

5ـ هـر چه حـاجت از او خـواهنـد دلتنگ نشـود؛

6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود؛

7ـ فقـر در راه خـدایـش از تـوانگـرى محبـوب تـر بـاشــد؛

8 ـ خـوارى در راه خـدایـش از عزت بـا دشمنـش محبـوب تـر بـاشــد؛

9ـ گمنـامـى را از شهرت، خـواهـان تـر بـاشـد؛

10ـ سپس فـرمـود: دهمى چیست ؟ به او گفته شـد: چیست؟

فـرمـود: کسی را ننگـرد جز ایـن که بگـویـد او از مـن بهتـر و پـرهیزکـارتـــر است.


منبع: تحف العقول، ص 443 .






تاریخ : پنج شنبه 91/10/21 | 2:1 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()


یا امام رضا!

حنجره نورانى ات، جرعه نوش سم ستم سیه دلان مى شود

و طنین هق هق زائرانت تا قیامت، گلوى سوخته ات را یاد مى کند.

یا امام رضا!

امروز، تنها نه خیابان هاى خراسان

که تمام رگ هاى عاشقانت،

به گلدسته و رواقت ختم مى شود.

یا امام رضا!

همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان

دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم

تا با زمزمه ملائک همراه شویم.

اى غریب ترین غریب ها؛

قلب تو رأفتى به توان بى نهایت است؛

پس طفل هاى بى پناه حاجت ما را دریاب و شفاعتمان را بپذیر.

کعبه ‎ی اهل ولاست صحن و سرای رضا

شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا

در صف محشر خدا مشتری اشک اوست

هر که در اینجا کند گریه برای رضا

از در باب الجواد می شنوم

دم به دم یا ابتای پسر، وا ولدای رضا

بانام رضا به سینه ها گل بزنید

با اشک به بارگاه او پل بزنید

فرمود که هر زمان گرفتار شدید

بر دامن ما دست توسل بزنید

دلش دریای خون، چشمش به در بود

امیدش دیدن روی پسر بود

پدر می‎ گشت قلبش پاره پاره

پسر می‎ کرد بر حالش نظاره

پدر چون شمع سوزان آب می شد

پسر هم مثل او بی‎تاب می شد

پسر از پرده ‎ی دل ناله سر داد

پدر هم جان در آغوش پسر داد

اى ضامن هر چه نیاز و اى امام رئوف!

ما خود را به پنجره نگاه تو آویخته ایم

و چشم هاى آغشته به رازمان را به ضریح تو دوخته ایم.

ما را از سقاخانه لطفت سیراب کن.

امروز، عمارت بلند آوازه توس،

غربت است و بر بالاى این بناى شهیر،

کبوترى نیست که نالان نباشد.

بر بالاى این بناى غریب،

آسمان نیز به اشک ریزى ابرها تن داده است






تاریخ : پنج شنبه 91/10/21 | 2:0 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()



علم امام رضا (علیه السلام)

قیام علمى، ارشاد مردم، تبیین احکام الله، بیان شریعت که از وظایف خاص اولیاء الله است، هیچ وقت از امام رضا صلوات الله علیه فوت نشد و یکى از کارهاى اساسى آن حضرت بود، چه در مدینه و چه در مرو. احکام بسیارى در کتب احادیث از یادگارهاى آن حضرت است، کافى است در این باب فقط فهرست عیون اخبارالرضا را که صدوق علیه الرحمة درباره آن حضرت نوشته است مطالعه کنیم .
شیخ طوسى علیه الرحمة در رجال خود سیصد و هفده نفر از روایان را تحت عنوان «اصحاب الرضا» نام برده که همه از آن حضرت کسب فیض کرده و به افتخار حدیث رسیده‏اند. (1)
مردان بزرگى امثال احمد بن أبى نصر بزنطى، احمد بن محمد بن عیساى اشعرى، ادریس بن عیساى اشعرى، عبدالله بن جندب بجلى، حسن بن على وشا، محمد بن فضیل کوفى و دیگران.
سید محسن امین فرموده: جماعتى از اهل تألیف از او نقل حدیث کرده‏اند، از جمله: ابوبکر خطیب در تاریخ خود، ثعالبى در تفسیرش، سمعانى در رساله‏اش، ابن معتز در کتابش، و دیگران. حافظ عبدالعزیزبن اخضر در کتاب معالم العترة الطاهرة گوید: عبدالسلام بن صالح هروى، داوود بن سلیمان، عبدالله بن عباس قزوینى از وى نقل حدیث کرده‏اند. (2)
على بن محمد بن جهم با آنکه ناصبى و از دشمنان اهل بیت است (3)
نقل مى‏کند: در مجلس مامون بودم که على بن موسى الرضا نیز حضور داشتند، مأمون از اخبارى که اشعار بر عدم عصمت انبیاء دارند از او سؤال مى‏کرد، او به هر یک جواب مى‏داد، مأمون پس از شنیدن جواب مى‏گفت: «اشهد انک ابن رسول الله حقا».و گاهى مى‏گفت:«لِلّه دّرک یابن رسول الله» و گاهى مى‏گفت: «بارک الله فیک یا اباالحسن» و نیز مى‏گفت: «جزاک الله عن انبیائه خیراً یا أبا الحسن» و چون به همه سؤالات جواب داد، مأمون گفت: یا ابن رسول الله! قلبم را شفا دادى و آنچه بر من مشتبه بود روشن فرمودى، خدا تو را از جانب انبیاء خودش و از اسلام جزاى خیر بدهد.
على بن محمد بن جهم اضافه کرد: چون صحبت تمام شد، مأمون براى نماز برخاست و دست محمد بن جعفر را که حاضر بود گرفت و من در پى آن دو روان شدم. مأمون به محمد بن جعفر گفت: پسر برادرت را چگونه دیدى؟ گفت: داناست، ندیده‏ایم که از کسى علم آموخته باشد.
مأمون گفت: پسر برادرت از اهل بیت پیامبر است که درباره آنها فرموده: «ألا انّ ابرارَ عترتى و أَطائب أَرومتى‏، احکمُ الناس صغاراً و اعلم الناس کباراً، لا تُعِلّمُوهم فانّهم اعلم منکم، لا یخرجونکم من بابِ هُدى، و لا یُدخِلُونکم فى باب ضلال» (4).
آنگاه حضرت رضا صلوات الله علیه به منزل خود بازگشت، فرداى آن روز به محضر آن حضرت رفتم و سخن مأمون و جواب عمویش محمد بن جعفر را به وى رساندم، امام خندید وفرمود: پسر جهم! آنچه از مأمون شنیدى فریبت ندهد. به خدا قسم که او بزودى با حیله مرا مى‏کشد و خدا از او انتقام مرا خواهد گرفت. صدوق رحمة الله فرمود: این حدیث از طریق ابن جهم عجیب است که او از دشمنان و مغبضین اهل بیت بود.

پى نوشت ها:
1- رجال طوسى: 366 - 396.
2- سیر الائمه: ج 4 ص 141.
3- عیون اخبار الرضا: ج 1 ص 195 - 204 بطور تفصیل، بحار: ج 49 ص 180.
4- عیون اخبار الرضا: ج 1 ص 195 - 204 بطور تفصیل، بحار: ج 49 ص 180.






تاریخ : پنج شنبه 91/10/21 | 1:58 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.