قرآن کریم در آیات مختلف، جهانی بودن رسالت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله را مطرح نموده است.
از آن شمار در سوره اعراف و سبأ آمده است: «بگو ای مردم من فرستاده خداوند به سوی همه شما هستم» و نیز «و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم». قرآن کریم همچنین در سوره جمعه میفرماید: «او مبعوث به گروه دیگری از مؤمنان نیز هست که هنوز ملحق به اینها نشدهاند»؛
یعنی اقوام دیگری نیز که بعد از پیامبر و یاران وفادارش پا به عرصه وجود میگذارند و از سرچشمه زلال قرآن و سنت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله سیراب میگردند، در قلمرو بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآله قرار دارند.
در همین رابطه، نقل شده هنگامی که پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله این آیه را تلاوت میفرمود، سؤال شد: اینها چه کسانی هستند؟ ایشان صلیاللهعلیهوآله هم دست خود را بر شانه سلمان گذاشت و فرمود: «اگر ایمان در ثرّیا(ستاره دور دست) باشد، مردانی از این گروه(ایرانیان) بر آن دست مییابند».
تمام سلولهایت از رستگاری لبریز شدند. میلرزی. دلشورههایت را میشود در چشمهای مهربانت سلام داد.
لبریز دلشوره و اضطراب و شوقی که بار دیگر، همان صدای صمیمی میخواندت که: بخوان...! میخواهی بخوانی؛ تمام جانت را بر زبانت جاری میکنی تا همکلام با صدا، تکرار کنی. لب وا میکنی تا برای اولین بار، بخوانی؛ و میخوانی با تمام وجود، به نام پروردگار آفریننده؛ میخوانی به نام... میخوانی...نه تنها غار حرا، که کوه نور هم دور سرت میچرخد. طنین صدایت در کوه میپیچد. کوه، شروع به لرزیدن میکند. زمین به احترام تو برمیخیزد. هوای غار، سنگین شده است؛ نفس کشیدن برای تو سخت شده است؛ سختتر از تمام تابستانهایی که هوای شرجی حجاز را نفس کشیدهای. حتی غار هم دیگر طاقت برپا ایستادن ندارد. دیوارهای غار، دهان میگشایند و با تمام وجود ـ اگرچه پر از اضطراب ـ با تو میخوانند.... پیراهنت، خیس از عرق هیجان میشود. هیچ واژهای بر زبانت به آسانی نمیچرخد. مقربترین فرشته، سلام خداوند را برای تو آورده است.
به هروله میروی؛ چون هاجر که تشنگی اسماعیل را پی زمزم میدود.
باید خبر رسالتت را به جهان ابلاغ کنی، ابرها با سایههای مهربانشان پا به پایت راهی شدهاند و زمین، زیر پایت میدود تا هر چه زودتر تو را به مقصد برساند.
این واژههایی که تو بر زبان میآوری، هیچکدام بوی خاک نمیدهند. این کلمات، از جنس دورترین آسمانها هستند، کلماتی که بوی خداوندند، کلماتی که بوی رستگاری میدهند.
تو آمدهای تا با معجزه کلمات، پنجرههامان را به آسمانهایی آن سو تر از این آسمان، پیوند بزنی.
رسالت عظیم او، با قرآنی عظیم آغاز میشود تا مکارم اخلاقی را که عظیم است، به پایان برساند.
بعثت، به معنای برانگیخته شدن برای انجام کاری است و مبعث، روزی است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله از سوی خداوند متعال به رسالت مبعوث گردید. در قرآن کریم واژه بعثت با صیغههای مختلف به کار رفته و در مجموع به دو قسمت تقسیم میشود: قسمت اوّل درباره بعثت پیامبران است، مانند آنجا که میفرماید: «به تحقیق در هر امتی رسولی را برانگیختم». قسمت دیگر درباره دوران پس از مرگ و زنده شدن مردگان میباشد، همانند آنجا که میفرماید: «آنان که کافر شدند، پنداشتند هرگز برانگیخته نمیشوند. بگو آری سوگند به پروردگارم که البته برانگیخته خواهید شد. سپس خبر داده میشوید بر آنچه عمل کردهاید و آن بر خداوند آسان است». نیز از زبان حضرت عیسی علیهالسلام نقل میکند که میفرماید: «سلام بر من هنگامی که ولادت یافتم و آنگاه که بمیرم و در آن زمان که زنده شوم».
هارون الرّشید (پنجمین خلیفه عبّاسی) در گفتگویی، با امام کاظم ـ علیه السّلام ـ سخن را چنین ادامه داد و به آن حضرت خطاب کرده و گفت:
شما در بین عام و خاص، روا دانستهاید تا شما را به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت دهند و میگویید ما پسر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هستیم، با اینکه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پسری نداشت، تا نسل او از ناحیه پسر ادامه یابد، و میدانید که ادامه نسل از ناحیه پسر است نه دختر و شما اولاد دختر او هستید، پس پسر پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیستید؟
امام کاظم: اگر پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ هم اکنون حاضر شود و از دختر تو خواستگاری کند، آیا جواب مثبت به او میدهی؟
هارون: عجبا! چرا جواب مثبت ندهم، بلکه بر این وصلت بر عرب و عجم افتخار میکنم.
امام کاظم: ولی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از دختر من خواستگاری نمیکند و برای من روا نیست که دخترم را همسر او گردانم.
هارون: چرا؟
امام کاظم: زیرا، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ باعث تولّد من شده است (و من نوه او هستم) ولی باعث تولّد تو نشده است.
هارون: احسن ای موسی! اکنون سؤال من این است که چرا شما میگوئید: «من از ذریّه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هستم؟ با اینکه پیامبر نسلی نداشت، زیرا نسل از ناحیه پسر است نه دختر، و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پسر نداشت، شما از نسل دختر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ حضرت زهرا ـ علیها السّلام ـ هستید، نسل حضرت زهرا ـ علیها السّلام ـ نسل پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نخواهد بود.
امام کاظم: آیا در امانم، و اجازه میدهی جواب دهم؟
هارون: آری، جواب بده.
امام کاظم: خداوند در قرآن (آیه 84 و 85 انعام) میفرماید: وَ مِنْ ذُرِّیَتهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ اَیّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی هاروُنَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ ـ وَ زَکَرِیّا وَ یَحْیی و وَعِیسی وَ اِلْیاسَ کُلّ مِنَ الصّالِحینَ
: «و از دودمان ابراهیم ـ علیه السّلام ـ، داود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون هستند، این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم ـ و همچنین زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس، هر کدام از صالحان بودند» (سوره انعام، آیه 84 و 85).
اکنون از شما میپرسم: پدر عیسی چه کسی بود؟
هارون: عیسی ـ علیه السّلام ـ پدر نداشت.
امام کاظم: بنابراین خداوند در آیه مذکور، عیسی ـ علیه السّلام ـ را به ذریّه پیامبران از طریق مادرش مریم ملحق نموده است، همچنین ما از طریق مادرمان فاطمه ـ علیها السّلام ـ به ذریّه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پیوستهایم.
آنگاه فرمود: آیا بر دلیلم بیفزایم؟
هارون گفت: بیفزا.
امام کاظم: خداوند (در مورد ماجرای مباهله) میفرماید:
فَمَنْ حاجّکَ فِیهِ مِنْ بَعدِ ماجائَکَ مِنَ الْعِلمْ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائکُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائکُم وَ اَنْفُسنَا وَ اَنْفُسَکُم ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَهَ الله عَلی الْکاذِبینَ
: «هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسید (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را دعوت میکنیم، شما نیز زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت میکنیم شما نیز از نفوس خود، آنگاه مباهله میکنیم، ولعنت خدا را بر درغگویان قرار میدهیم» (سوره آلعمران، آیه 61)
آنگاه فرمود: هیچکس ادّعا ننموده که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هنگام مباهله (یعنی نفرین کردن برای هلاکت آن کس که راه باطل را میپیماید) با گروه نصاری، کسانی را برای مباهله آورده باشد، جز علی ـ علیه السّلام ـ و فاطمه و حسن و حسین ـ علیه السّلام ـ را، بنابراین از این ماجرا استفاده میشود که منظور از «اَنْفُسَنا» (از نفوس خود) علی ـ علیه السّلام ـ است، و منظور از «اَبْنائَنا» (پسران ما)، حسن و حسین ـ علیه السّلام ـ میباشند، که خداوند آنها را پسران رسول خدا خوانده است.
هارون: دلیل روشن امام کاظم ـ علیه السّلام ـ را پذیرفت و گفت: احسن بر تو ای موسی! ...[1]
پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اولویت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ
مناظره امام کاظم(علیه السلام) با هارون الرشید
روزی هارون الرشید، وجود مقدس موسی بن جعفر ـ علیهالسّلام ـ را بحضور طلبید وگفت: من نمیدانم چرا شما خود را به پیغمبر اسلام ـ صلیالله علیه و آله ـ از ما سزاوارتر میدانید؛ بلکه خود را وارث او میشمارید با اینکه چون پیغمبر ـ صلیالله علیه و آله ـ از دنیا رفت جدّ ما، عباس، عموی پیغمبر ـ صلیالله علیه و آله ـ در حال حیات بوده و آیا با بودن عمو ارث به عموزاده که علی ـ علیهالسّلام ـ باشد میرسد تا از او این مقام ارجمند به شما انتقال پیدا نماید؟»
حضرت ابتداء تقاضا کردند که صلاح است خلیفه در این موضوع بحثی ننماید ولکن هارون قانع نگردید و عرضه داشت باید حتماً برتری خود رانسبت به پیغمبر ـ صلیالله علیه و آله ـ از ما ثابت نمائید.
حضرت فرمودند: «اکنون که چنین است من به دو جهت، اولویّت خود را نسبت به پیغمبر ـ صلیالله علیه و آله ـ از شما ثابت میکنم:
اول اینکه: پیغمبر ـ صلیالله علیه و آله ـ که از دنیا رفت، دخترش حضرت زهرا ـ علیهاالسّلام ـ در قید حیات بود و مقام فرزند (چه دختر باشد و چه پسر) از عمو مقدم میباشد، زیرا فرزند در طبقه اول ارث قرار گرفته و عمو در طبقه سوم [2] پس ما که از طرف مادر منسوب به پیغمبر ـ صلیالله علیه و آله ـ میباشیم، مقدم بر شما هستیم که از طرف عمو نسبت دارید.
دوم اینکه: از خلیفه سؤال میکنم، اگر پیغمبر ـ صلیالله علیه و آله ـ زنده شود و از تو دختر بخواهد آیا دخترت را به او تزویج میکنی؟» هارون گفت: «صد البته، و به این وصلت افتخار هم میکنم.»
حضرت ـ علیهالسّلام ـ فرمود: «اما اگر پیغمبر ـ صلیالله علیه و آله ـ از من دختر بخواهد من به او دختر نخواهم داد و البته خود آن حضرت هم هرگز تقاضای وصلت با دختر مرا نمینماید؛ زیرا اولادهای من، همان اولاد پیامبر ـ صلیالله علیه و آله ـ وازدواج با نوه شرعاً حرام و ممنوع است، پس بنابراین ما بدین دو جهت أنسب به پیغمبر ـ صلیالله علیه و آله ـ هستیم و نوبت به شما نمیرسد.»
هارون چون چنین دید،سر به زیر انداخت و ساکت شد.[3]