سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 


راوى گوید: وقت نماز ظهر رسید، حضرت امام علیه السّلام زُهیر بن قین و سعیدبن عبداللّه حنفى را به فرمان خاص ، عزّ اختصاص داد که در پیش ‍ روى آن کعبه مقصود عالمیان به عنوان جانبازى بایستند و آنگاه امام حسین علیه السّلام با جمعى از یاران باقیمانده خود نماز خوف را خواندند، در این حال ، تیرى از جانب اهل وَبال به سوى فرزند ساقى آب زُلال ، آمد. سعیدبن عبداللّه قدم جانبازى پیش نهاد و آن تیر بلا را به دل و جان بر تن خود قبول نمود. به همین منوال پاى مردانگى استوار شد و قدم ازقدم بر نمى داشت تا خود هدف آنچه جراحات به سوى آن حضرت رسیده بود، گردید و از بسیارى زخم ها که بر بدن آن عاشق باوفاء، وارد شده بود، بر روى زمین غلطید و در آن حال مى گفت : خدایا! این گروه بى حیا را، لعنت کن چون قوم عاد و ثمود.

خدایا! سلام مرا به پیغمبر وَدُودِ خود، برسان و آنچه که از درد زخم ها بر من رسیده ، ایشان را آگاه ساز؛ زیرا قصد و نیّت من ، یارى ذُرّیه پیغمبر تو بود تا به ثوابهاى تو نائل گردم . این کلمات را بگفت و جان به جان آفرین تسلیم نمود. راوى گوید: ((سوید بن عمرو بن ابى مطاع )) خریدار متاع جانبازى گردید و به قدم شجاعت راه کعبه شهادت پیمود و او مردى شریف بود و نماز بسیار مى خواند - پس مانند شیر خشمناک در میان آن روباه صفتان ناپاک ، درافتاد و جنگ مردانه نمود و پیه صبورى بر تحمّل صدمات وارده از گروه بى دین ، گوى سعادت ربود.
تا آنکه از جهت ضعف و سستى که از زخم هاى بى شمار بربدن آن شجاع نامدار رسیده بود در میان کشته شدگان بر زمین افتاد و به همین منوال بود و قدرت بر هیچ حرکتى نداشت تا زمانى که شنید مردم همى گفتند: حسین مقتول اَشْقیا گشت . پس با همان حال ناتوانى ، با مشقت بسیار بر آن گروه نابکار، حمله آورد و از میان کفش خویش کاردى را بیرون آورد و با آن حربه بالشکر کوفه ، قتال نمود تا به درجه شهادت مفتخر گشت . راوى گوید: یکایک یاران و جان نثاران آن امام مظلومان ، در حضورش به سوى مرگ شتابان مى دویدند ؛ چنانکه شاعر در وصف حال ایشان گفته :
1 - یعنى یاران باوفاى سیّدالشهداء علیه السّلام کسانى اند که وقتى کسى آنها را به یارى طلبد، دفع سختى دشمن از او نمایند

در حالتى که لشکر دشمن دو فرقه باشند، فرقه اى با نیزه هاى افراشته روى آورند و فرقه اى دیگر صف آراسته شده بیایند، آن یاران باوفا بدون هیچ واهمه و خوف ، دلهاى قوى را چو آهن گویا که بر روى زره مى پوشند، و مانند پروانه ، خود را بر آتش بلا مى افکنند و در دادن جانهاى خویش ‍ بى اختیارند. خلاصه ، چون همه یاران و اصحاب امام شربت شهادت نوشیدند و مقتول اَشْقیا گشتند و کسى از اصحاب باقى نماند مگر اهل بیت و خویشان آن حضرت ، پس فرزند دلبند امام مستمند و نوجوان رشید آن مظلوم وحید که نام نامیش على بن الحسین بود و در صباحت منظرگوى سبقت از همه خلق ربوده و در زمانه بى عدیل و بى نظیر بود، اذن جهاد از پدر بزرگوار درخواست نمود، پدر نیز اذنش بداد؛ پس نظر حسرت و ماءیوسى به سوى جوان خود نمود و سیلاب اشک از دیدگان فرو ریخت و گفت : پروردگارا! بر این گروه شاهد باش که جوانى به جنگ آنان مى رود که شبیه ترین مردم است در خلقت ظاهرى واخلاص باطنى و سخن سرایى به پیامبر تو و ما هرگاه مشتاق دیدار پیغمبر تو مى شدیم ، به سوى این جوان نظر مى نمودیم ، سپس صیحه اى کشید و به آواز بلند فرمود: اى ابن سعد! خدا رحم تو را قطع کند چنانکه رحم مرا قطع کردى .






تاریخ : یکشنبه 91/9/26 | 5:52 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()

نهضت عاشورا کشتی نجات و چراغ هدایت نورافشان برای همه ی انسان هاست و در همه ی زمان ها و مکان ها «درس ها و عبرت ها» داردکه باید با «بصیرت و اخلاص» آنها را دید و آموخت تا آزادگی، جوانمردی، عزّت و استقلال خود را از تجاوز ستمگران و شیاطین حفظ کرد.

در این مقاله به بعضی از آن ها اشاره می‌شود:

درس های عاشورا

مقام معظّم رهبری فرموده اند: عاشورا پیام ها و درس هایی دارد، عاشورا به ما درس می دهد که برای حفظ دین باید فداکاری کرد و در راه قرآن باید از همه چیز گذشت.

در میدان نبردِ حق و باطل، همه افراد کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان و امام و رعیت باهم در یک صف قرار می‌گیرند. عاشورا به ما درس می دهد که جبهه دشمن با همه توانایی های ظاهری، بسیار آسیب پذیر است.

و در جای دیگری معظّم له می فرمایند: «درس عاشورا، درس فداکاری، دینداری، شجاعت، برابری، قیامُ الله و درس محبّت و عشق است»

درس توحید و اخلاص

امام حسین علیه السّلام پس از تصمیم گرفتن به حرکت از شهر مدینه برای دومین بار به زیارت قبر مطهّر پیامبر خدا «صلّی الله علیه وآله وسلّم» مشرف می شوند و با التماس و بندگی به خدای خود چنین عرض می کنند: «خدایا این قبر پیامبر تو محمّد «صلّی‌الله علیه وآله وسلّم» است و من فرزند دختر پیامبر تو هستم و باید وظیفه ای را انجام دهم که خود می دانی.

خدایا من معروف و نیکی را دوست دارم و از بدی و منکر بیزارم. ای خدای رحمان و رحیم، به احترام این قبر و کسی که در آن قرار گرفته است، درخواست و التماس دارم، راهی را در پیش من بگذاری که مورد رضا و خوشنودی تو است و رضای پیامبر تو در آن است.»

درس ایثار، وفاداری و ولایت مداری اصحاب امام حسین«علیه السّلام»

در کربلا حضرت ابوالفضل العبّاس (علیه السّلام) در ایثار، وفاداری و سرسپردگی به مولا و امام زمان خود، حسین بن علی «علیه السّلام» نمونه ی مثال زدنی است که در طول تاریخ باقی خواهد ماند.

به گفته شهید مرتضی مطهری: نشان ایثار، این عاطفه انسانی و اسلامی یکی از وظایفِ حادثه کربلا بوده است و این نقش به عهده ابوالفضل العبّاس (علیه السّلام) گذاشته شده بود.

حضرت ابوالفضل (علیه السّلام) درحالی که ماموران چند هزار نفری لشگر شام بر آب فرات را کنار زد و با اسب وارد آب شد، مَشک خود را از آب پرکرد و با دستش مقداری آب برداشت و جلوی دهانش آورد که بنوشد، دیگران که ناظر بودند، همین قدر گفته اند: ما دیدیم که ننوشید و آب را ریخت. تاریخ می گوید: یادش افتاد که برادرش و مولایش در خیمه ها تشنه است. و در رجزهایی که می خواند، فرمود: شایسته نیست مولایم و امام زمانم و فرزندانش تشنه باشند و من آب بنوشم.

درس امتناع از بیعت با خلیفه فاسق

بعداز مرگ معاویه یزید در نامه‌ای به ولید بن عتبه فرماندار مدینه از او می خواهد که از امام حسین (علیه السّلام) برای وی بیعت بگیرد و در غیر این صورت سر از بدن حسین (علیه السّلام) جدا کند.

حضرت در پاسخ به خواسته ولید گفت: ما از خاندان نبوّت و رسالتیم، خاندانی که خانه آنها محلّ رفت و آمد فرشتگان است و خداوند به خاطر ما همه چیز را آغاز کرده است و همه چیز را پایان می بخشد.

اما یزید، مردی فاسق و شرابخوار و قاتل است و آشکارا جنایت و گناه می کند. من و مثل من با او بیعت نمی کند.

امام حسین(ع) در جای دیگر هنگامی که مروان از حضرت می خواهد تا با یزید بیعت کند، در پاسخ به وی می فرماید: دیگر باید با اسلام وداع کرد زیرا امّت دچار زمامداری همانند یزید شده است! و من از جدّم رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) شنیدم که فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است.

درس احیای سنت نبوّی و از بین بردن بدعت ها

پس از پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) بدعت های بسیاری وارد جامعه اسلامی شد و در مقابل بخش قابل توجهی از سنّت های نبوّی به دست فراموشی سپرده شد.

امام حسین (علیه السّلام ) علاوه بر این که در وصیّت نامه خود بر مساله عمل به سنت پیامبراسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و علی (علیه السّلام) تأکید دارد، محو و نابودی بدعت های ایجاد شده در دین را نیز امری ضروری می داند.

ایشان پس از ورود به مکه نامه ای به بزرگان قبایل بصره فرستاد و طی آن چنین نوشت:

«... اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می فرستم، شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرخدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» دعوت می کنم، زیرا در شرایطی قرار گرفته ایم که سنّت پیامبر خدا به کلی از بین رفته و بدعت ها زنده شده است، اگر سخن مرا بشنوید، شما را به راه راست هدایت خواهم کرد.»






تاریخ : یکشنبه 91/9/26 | 5:46 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()

شجاعت و دلاوری

شجاعت، فضیلت است و هر چه عرصه عمل سخت تر و تنگ تر و خطرخیزتر، ارزش شجاعت نیز افزون تر است. آن که در جایگاهی می ایستد که شقاوت پیشه ترین و خونخوارترین دشمنان ایستاده اند و مرگ، تشنگی، گرسنگی، غارت و اسارت بازماندگان نهایت قبول تصور صحنه است، ممکن است انگیزه هایش رنگ ببازد، در اراده اش سستی و فتور ایجاد شود و گریزگاه و روزنه ای برای مسالمت و سازش بجوید.
در کربلا شجاعت تنها در رویارویی با شمشیرها نیست؛ شجاعت بیان اعتقادات، شجاعت های اخلاقی و شجاعت در تصمیم گیری در کنار رزمندگی چشمگیر و بارز است.
شجاعت رجز خوانی در میدانی که هلهله و خنده و تمسخر و شماتت های وقیحانه، آذرخش شمشیرها و نیزه ها، شیهه اسبان و بارش یکریز آفتاب، امان و توان از انسان می گیرد، کاری شجاعانه و دلاورانه است. اگر این رجزخوان کودک یا نوجوان باشد و رجز او پشتوانه ای از تفکر و اندیشه و بصیرت داشته باشد شگفت آورتر و شکوهمندتر است و مگر نوجوان کربلا – عمرو بن خباده – در یازده یا دوازده سالگی چنین رجز نخواند که :
امیری حسین و نعم الامیر
سرور فواد البشیر النذیر...
شجاعت، بروز رفتاری متهورانه و از روی خودسری و غرور و لجاجت نیست که اگر چنین باشد شجاعت نامیده نمی شود؛ شجاعت از معرفت و بصیرت سرچشمه می گیرد و به تعبیر ارسطو « اموری موجب ترس می شوند که وحشتناک باشند این امور به طور کلی بدی ها هستند...»
شجاعت هنگامی ظهور می کند که انسان با خطر، مقابله و یا مرگ زیبایی را استقبال کند. انسان شجاع دستخوش ترس می گردد؛ ترسی که برای هر انسان، متصور است. نیز انسان شجاع در اموری که ورای قوای بشری نیست احساس ترس می کند، ولی انسان شجاع به وجه شایسته و مناسب بدان گونه که عقل حکم می کند، از حیث غایت و مقصود شرافتمندانه با آن امور مقابله می کند زیرا در همین مورد شجاعت، غایت فضلیت است.1
یکی از صحابه ابا عبدالله، عابس بن شبیب شاکری است؛ پیرمردی با موی سپید که روزگاری، پیامبر را نیز درک کرده بود. روز عاشورا با خویش گفت: « امروز، روزی است که با همه توان باید برای رسیدن به اجر پروردگار تلاش کرد. چون امروز پایان کار است و پس از آن، کار و تلاشی نیست و فقط باید حساب پس داد.» این را گفت و به محضر سید و سالار خود حضرت حسین بن علی علیه السلام شرف یاب شد و این گونه عرض ارادت و اخلاص نمود : ای حسین به خدا قسم بر روی زمین، چه در نزدیک و چه دور، کسی عزیزتر و محبوب تر از تو برای من نیامده است و اگر برای دفاع از تو چیزی عزیزتر از جانم و خون جاری در رگ هایم می داشتم فدایت می- کردم . آن گاه گفت : سلام بر تو ای ابا عبدالله، شهادت می دهم که بر راه هدایت تو و پدرت استوارم. آن گاه با شمشیر به سوی دشمنان شتافت. ربیع بن تمیم می گوید: وقتی عابس را دیدم که به میدان رو کرده، او را شناختم و با توجه به سابقه ای که از او داشتم، می دانستم که او از شجاع ترین انسان هاست؛ از این رو به سپاه عمر بن سعد گفتم: این مرد شیر شیران است. این پسر شبیب است . مبادا کسی با او هماوردی کند. عابس در میدان مبارز طلبید و فریاد « الا رجل ؟ الا رجل؟ ( مردی پیدا نمی شود؟) » سر داد. ولی کسی جرأت نکرد. عمر سعد فریاد زد؛ حال که چنین است، سنگ بارانش کنید! پس از این دستور، سنگ مثل باران از هر طرف به سویش سرازیر شد. عابس وقتی این نامردی و هراس زبونانه را دید کلاه و زره خود را کنار گذاشت و سپس حمله کرد.
در سر عاشق هوای دیگر است
خاطر مردم به جای دیگر است
نیست جز او در رگ و پوستم
بی خبر از دشمن و از دوستم
ربیع می گوید: به خدا قسم دیدم در آن حال بیش از دویست نفر را پراکنده و تار و مار کرد. ناچار از هر طرف بر او حمله کردند و در نهایت او را به شهادت رساندند. آن گاه دیدم سر عابس در دست عده ای است و با یکدیگر نزاع کرده، هر کس می گوید: من عابس را کشته ام.
عمر سعد گفت: با یکدیگر نزاع و مخاصمه نکنید. به خدا قسم کشتن عابس کار یک نفر نیست و با این کلام به نزاع آن ها خاتمه داد.
چنین نبردی حماسه است؛ پیری تشنه کام، برهنه می جنگد و در باران سنگ به صلابت کوهساران می ایستد و در سماع تیغ او، روبهکان می گریزند و دشمن خود اعتراف می کند که اگر سنگ نبود و هجوم دسته جمعی ، هیچ کس را یارای مقابله با او نبود .

پی نوشت:

1. دایره المعارف تشیع ، ج9 ، ص 525.

دکتر محمد رضا سنگری - ماهنامه ی فرهنگی اجتماعی،دیدار آشنا،آذر ماه 1385،شماره ی 75،ص7.






تاریخ : یکشنبه 91/9/26 | 5:44 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()

عمه، بابایم کجاست؟

اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»

لحظه های بی قرار

این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.

گل نازدانه پدر

رقیه ...رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!

رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.

رقیه... رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.

غربتِ خرابه

یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!

باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.

آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.

متاب ای ماه، متاب!

امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!

آرام نازنین عمه

آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش های مهربان بابا کجا؟ این سر بریده بابا و این دختر کوچک حسین. هر چه می خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن ها و تازیانه ها و آتش خیمه های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت های نیلی و اسیری و بیابان های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می روی. سفر به سلامت!

اندوه هجرت

امشب به وعده گاه نخستین باز می گردی. آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند. امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ می پاشد. گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بریده است و عشق از غم این هجران، و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار می پژمرد، زار می نالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است. سرانجام آن لحظه فرا رسید و رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید.

تو را چه بنامم

تو را چه بنامم، که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای. تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است. تو را چه بنامم که بیش از سر بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و مانند او، غریبانه از غربت این غریبستان خاکی بار سفر بستی. پس سلام بر تو، روزی که به عالم خاکی گام نهادی و روزی که به افلاک پر کشیدی.

میلاد نوگل امام حسین علیه السلام

امام حسن مجتبی علیه السلام ، به برادرش امام حسین علیه السلام وصیت نمود که با ام اسحاق که همسرش بود وصلت کند. امام حسین علیه السلام به سفارش برادر عمل کرد و ثمره آن ازدواج، دختر نازدانه ای به نام رقیه شد. با تولد حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 57 قمری، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه ای یافت. دیری نپایید که ام اسحاق جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیه کوچک از نعمت مادر محروم شد. امام حسین علیه السلام او را در آغوش پر مهر خویش، بزرگ کرد و پیوسته به خواهرش زینب علیهاالسلام سفارش می فرمود که برای رقیه علیهاالسلام مادر باشد و به او محبّت کند.

بی مادری حضرت رقیه علیهاالسلام ، پرستاری های حضرت زینب علیهاالسلام و سفارش های حضرت امام حسین علیه السلام باعث شده بود، پیوندی عمیق، بین حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت رقیه علیهاالسلام پدید آید.

رقیه در کربلا

از لحظه ورود کاروان به کربلا، رقیه لحظه ای از پدر جدا نمی شد، شریکِ غم ها و مصیبت های او بود و با دیگر یاران امام از درد تشنگی می سوخت. یکی از افراد سپاه یزید می گوید:

من در میان دو صف لشکر ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، دوان دوان خود را به امام رسانید، دامن آن حضرت را گرفت و گفت: ای پدر، به من نگاه کن! من تشنه ام. این تقاضای جان سوز آن دختر تشنه کام و شیرین زبان، چون نمکی بر زخم های دل امام بود و او را منقلب کرد، بی اختیار اشک از چشمان اباعبداللّه علیه السلام جاری گردید و با چشمی اشک بار فرمود: «دخترم، رقیه! خداوند تو را سیراب کند؛ زیرا او وکیل و پناه گاه من است.» پس دست کودک را گرفت و او را به خیمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به میدان برگشت.

رقیه و سجاده پدر

گاه سجاده امام حسین علیه السلام ، با دست های کوچک حضرت رقیه علیهاالسلام باز می شد و او به انتظار پدر می نشست تا می آمد و در آن سجاده به نماز می ایستاد و رقیه علیهاالسلام از آن رکوع و سجود امام لذت می برد. در کربلا نیز رقیه علیهاالسلام ، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را می گشود. ظهر عاشورا به عادت همیشگی منتظر بابا بود، ولی پس از مدتی، شمر وارد خیمه شد و رقیه علیهاالسلام را کنار سجاده پدر دید که سراغ او را می گرفت، آن ملعون نیز جواب این سؤال را با سیلی محکمی که به صورت کوچک او نواخت، پاسخ گفت.

رقیه در راه شام

کاروان کربلا، از کوفه راهی شام شد، همان کاروانی که اهل بیت پیامبر بودند و به اسیری از کربلا آورده شده بودند، در بین راه که سختی و مشکلات بر رقیه کوچک فشار آورده بود، شروع به گریه و ناله کرد. یکی از دشمنان چون آن فریاد و ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: ای کنیز، ساکت باش؛ زیرا این با گریه تو ناراحت می شوم. آن حضرت بیشتر اشک ریخت، بار دیگر آن نامرد گفت: ای دختر خارجی، ساکت باش. حرف های زجر دهنده آن مرد، قلب رقیه علیهاالسلام را شکست، رو به سر پدر فرمود: ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند، پس از این جمله ها، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانیت رقیه را از روی شتر بر زمین انداخت.

رقیه در خرابه شام

بعد از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنان را در خرابه ای نزدیک کاخ سبز یزید جای دادند. روزها آفتاب و شب ها، سرما به شدت آنان را اذیت می کرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه نشینان می آمدند، داغی جان سوز بود. روزی حضرت رقیه علیهاالسلام ، به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه های خود بودند، اشاره کرد و ناله ای دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت: ای عمه، اینان کجا می روند؟ آن حضرت فرمود: ای نور چشمم اینان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداریم، و زینب علیهاالسلام فرمود: نه، ما در این جا غریبه هستیم و خانه ای نداریم، خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه رقیه بلند شد.

رقیه و خواب پدر

سختی های اسارت، رقیه علیهاالسلام را به شدت می رنجاند و او یک سره بهانه بابا را می گرفت، شبی در خرابه شام و در خواب، پدر را دید، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید. از عمه سراغ پدر را گرفت و زینب علیهاالسلام بسیار گریه کرد و رقیه علیهاالسلام نیز با عمه گریست. آن شب باز صدای عزاداری زنان اهل بیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه علیهاالسلام بود. از سر و صدای اهل بیت، یزید از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است. یزید دستوری داد، سر پدرش را برای او ببرند.

این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیت های بی شمار اهل بیت را گشود.

پرواز به سوی پدر

وقتی به دستور یزید، سر پدر را برای رقیه علیهاالسلام آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده های دل را باز کرد و هر چه می خواست با سر بابا گفت. آن شب رقیه علیهاالسلام ، گم شده خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم. پس لب هایش را بر لب های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. پشت خمیده زینب علیهاالسلام شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم. دیگر کسی ناله های شبانه رقیه علیهاالسلام را در فراق پدر نشنید.

وداع زینب علیهاالسلام با رقیه علیهاالسلام

وقتی کاروان اسیران کربلا، به مدینه بر می گشت، غمی جان کاه وجود زینب علیهاالسلام را می آزرد؛ چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نو گلی از بوستان حسین علیه السلام در این خرابه آرمیده، شام بوی رقیه علیهاالسلام را می دهد، رقیه ای که یادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زینب علیهاالسلام امانت. زینب علیهاالسلام بی رقیه چگونه به کربلا و مدینه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گریه ها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است.

راز دل با پدر

هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند، آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:

پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟

پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟

پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود، تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟

پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار چشم های گریان من خواهد بود؟

پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.

شام، حرم یادگار حسین علیه السلام

رقیه کوچک و یادگار حسین علیه السلام ، پس از رحلت در خرابه شام، همان جا مدفون گردید، کم کم مقبره ای به روی قبر بی چراغ او ساخته شد و بارگاهی برای عاشقان شد. حرمش، میعادگاه عاشقان دل سوخته اباعبداللّه است. بوی حسین، از هر گوشه اش روح و جان را می نوازد. نیازمندان، دست حاجت به سویش دراز می کنند و خسته دلان بار سنگین دل را در کنار او می گشایند. زیارت حرم و بارگاهش آرزوی هر دل داده ای است.

 

پایگاه خبر رسانی حوزه






تاریخ : یکشنبه 91/9/26 | 5:41 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()

ماه صفر دومین ماه قمری است که برای نامگذاری آن دو دلیل ذکر می شود:

نخست این که از صُفْرَة به معنای زردی گرفته شده، زیرا زمان انتخاب نام با فصل پاییز و زرد شدن برگ درختان مقارن بوده است.

دلیل دوم این که از صِفْر به معنای خالی گرفته شده است، چرا که با پایان یافتن ماه های حرام(رجب، ذی القعده، ذی الحجه و محرم) قبایل بار دیگر وارد جنگ می شدند و شهرها خالی می شد.

معروف است که صفر ماهی منحوس است. در چرایی منحوس بودن ماه صفر دلایلی از جمله رحلت پیامبر اکرم(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع) در این ماه را ذکر می کنند. همچنین ابتدای ماه صفر با ورود کاروان اسرا به شهر شام مصادف است، و نیز آغاز جنگ صفین در نخستین روز صفر بوده است.

در برخی از روایات اسلامی آمده است که مسلمانان از انجام کارهای مهم در ماه صفر، پرهیز و برای دفع آفات و بلایای این ماه بسیار صدقه دهند. به همین دلیل مسلمانان از این ماه به عنوان ماهی نحس و بد یمن یاد می کنند، چرا که در این ماه وحی قطع می شود. حضرت علی(ع) در این مورد فرموده است: با رحلت پیامبر(ص) چیزی قطع شد که با فوت هیچ احدی قطع نشد.

اول ماه صفر

اعمال مشترک اول هر ماه در ابتدای ماه صفر نیز قابل توجه است از جمله:

دعا

در زمان دیدن هلال خواندن دعای هلال وارد شده است. حداقل آن است که سه مرتبه بگوید: اللّهُ اَکْبَر و سه مرتبه لا إلهَ الَّا الْلّه و سپس بگوید: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أذْهَبَ شَهْرَ کَذا وَ جاءَ بِشَهْرِ کَذا.

بهترین دعای زمان رؤیت هلال، دعای چهل و سوم صحیفه سجادیه است.

قرآن

خواندن هفت مرتبه سوره «حمد».

روزه

از أموری که بر آن تأکید شده، سه روز روزه گرفتن در هر ماه است. مرحوم علامه مجلسی در زادالمعاد می گوید: مطابق مشهور، این سه روز، پنجشنبه اول ماه و پنجشنبه آخر ماه و چهارشنبه اول از دهه وسط ماه است.

نماز

شب اول ماه: دو رکعت نماز بجا آورد، به این نحو که: در هر رکعت پس از سوره حمد سوره انعام را بخواند سپس از خداوند متعال بخواهد که او را از هر ترسی و هر دردی ایمن گرداند.

روز اول ماه: خواندن نماز اول ماه که آن دو رکعت است، در رکعت اول بعد از حمد سی مرتبه سوره توحید و در رکعت دوم بعد از حمد سی مرتبه سوره قدر بخواند و بعد از نماز صدقه ای در راه خدا بدهد،هر کس چنین کند، سلامت خود را در آن ماه از خداوند متعال گرفته است.

اعمال مستحبی ماه صفر

درباره اعمال مستحبی که در ماه صفر ذکر شده، اهم آن ها خواندن دعا، تلاوت قرآن، اقامه نماز و روزه داری است.

دعای ویژه ماه صفر نیز از محدث بزرگ مرحوم «فیض کاشانی» نقل شده که مستحب است هر روز 10 مرتبه قرائت شود:

یا شَدیدَ الْقُوی وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ.

ای سخت نیرو و ای سخت عقوبت! ای عزیز، ای عزیز، ای عزیز! در برابر عظمت تو همه آفریدگانت خوار شدند، پس کفایت کن از من شر خلقت را. ای نیکو ده، ای زیبایی بخش، ای نعمت بخش، ای فزون بخش، ای که معبودی جز تو نیست! منزهی تو و من از ستمکاران هستم. پس دعای او (یونس) را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم و این چنین نجات دهیم مؤمنان را و درود خدا بر محمد و آل پاک و پاکیزه اش

سید بن طاووس در کتاب اقبال الاعمال نیز اعمالی را برای ماه صفر ذکر کرده که به شرح ذیل است:

روز سوم

در روز سوم ماه صفر، دو رکعت نماز بخوان که در رکعت اوّل سوره حمد و سوره فتح و در رکعت دوم سوره حمد و سوره توحید قرائت شود و پس از سلام نماز، صد بار صلوات بفرست و صد بار آل ابی سفیان را لعنت کن و صد مرتبه استغفار نما و آنگاه حاجت خویش را از خداوند بخواه.

روزبیستم

در روز اربعین زیارت امام حسین(ع) مستحب است و مورد تأکید قرار گرفته. در روایتی که شیخ طوسی از امام حسن عسکری(ع) نقل کرده، چنین آمده است: نشانه های مؤمن پنج چیز است: به جای آوردن 51 رکعت نماز(17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نافله)؛ خواندن زیارت اربعین امام حسین علیه السلام؛ انگشتر را بر دستِ راست نهادن؛ پیشانی را به هنگام سجده بر خاک گذاردن و "بسم الله الرّحمن الرّحیم" را در نماز بلند گفتن.

زیارت اربعین که در این روز مستحب است، در کتاب های دعا آمده است و چنین است:

السَّلامُ عَلَی وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ السَّلامُ عَلَی خَلِیلِ اللَّهِ وَ نَجِیبِهِ السَّلامُ عَلَی صَفِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِیِّهِ السَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ السَّلامُ عَلَی أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیِّکَ الْفَائِزُ بِکَرَامَتِکَ أَکْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَیْتَهُ بِطِیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّدا مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِدا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدا مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَی خَلْقِکَ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَی وَ شَرَی آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّی فِی هَوَاهُ وَ أَسْخَطَکَ وَ أَسْخَطَ نَبِیَّکَ ،

سلام بر ولیّ خدا و حبیبش،سلام بر دوست خدا و نجیبش،سلام بر بنده‏ برگزیده خدا و فرزند برگزیده‏اش،سلام بر حسین مظلوم شهید،سلام بر آن دچار گرفتاریها و کشته اشکها،خدایا من گواهی می‏دهم که حسین ولیّ تو و فرزند ولیّ تو،و فرزند برگزیده توست‏ حسینی که به کرامتت رسیده،او را به شهادت گرامی داشتی،و به خوشبختی اختصاصش دادی،و به پاکی ولادت‏ برگزیدی،و او را آقایی از آقایان،و پیشروی از پیشرویان،و مدافعی از مدافعان حق قرار دادی،و میراثهای پیامبران را به او عطا فرمودی،و او را از میان جانشینان حجّت بر بندگانت قرار دادی،و در دعوتش جای‏ عذری باقی نگذاشت،و از خیرخواهی دریغ نورزید،و جانش را در راه تو بذل کرد،تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی گمراهی برهاند،درحالی‏که بر علیه او به کمک هم برخاستند،کسانی‏که دنیا مغرورشان کرد،و بهره واقعی خود را به فرومایه‏تر و پست‏تر چیز فروختند،و و آخرتشان را به کمترین بها به گردونه فروش گذاشتند،تکبّر کردند و خود را در دامن هوای نفس انداختند،تو را و پیامبرت را به خشم‏ آوردند،

وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِکَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِینَ النَّارَ [لِلنَّارِ] فَجَاهَدَهُمْ فِیکَ صَابِرا مُحْتَسِبا حَتَّی سُفِکَ فِی طَاعَتِکَ دَمُهُ وَ اسْتُبِیحَ حَرِیمُهُ اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْنا وَبِیلا وَ عَذِّبْهُمْ عَذَابا أَلِیما السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدِ الْأَوْصِیَاءِ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ سَعِیدا وَ مَضَیْتَ حَمِیدا وَ مُتَّ فَقِیدا مَظْلُوما شَهِیدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَکَ وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِهِ حَتَّی أَتَاکَ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ،

و اطاعت کردند از میان بندگانت،اهل شکاف‏افکنی و نفاق و بارکشان گناهان سنگین،و سزواران آتش را پس با آنان درباره تو صابرانه و به حساب تو جهاد کرد،تا در طاعت تو خونش ریخته شد و حریمش مباح گشت‏ خدایا آنان را لعنت کن لعنتی سنگین،و عذابشان کن عذابی دردناک،سلام بر تو ای فرزند رسول خدا،سلام‏ بر تو ای فرزند سرور جانشینان،شهادت می‏دهم که تو امین خدا و فرزند امین اویی،خوشبخت زیستی،و ستوده درگذشتی،و از دنیا رفتی گم‏گشته،و مظلوم و شهید،گواهی می‏دهم که خدا وفاکننده است آنچه را به تو وعده داده،و نابودکننده کسانی را که از یاری‏ات دریغ ورزیدند،و عذاب کننده کسانی را که تو را کشتند،و گواهی می‏دهم که تو به عهد خدا وفا کردید و در راهش به‏ به جهاد برخاستی تا مرگ فرا رسید،پس خدا لعنت کند کسانی را که تو را کشتند،و به تو ستم کردند،و این جریان را شنیدند و به آن خشنود شدند،

اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُورا فِی الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ [الطَّاهِرَةِ] لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّینِ وَ أَرْکَانِ الْمُسْلِمِینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهَادِی الْمَهْدِیُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوَی وَ أَعْلامُ الْهُدَی وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی وَ الْحُجَّةُ عَلَی أَهْلِ الدُّنْیَا وَ أَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّی یَأْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَی أَرْوَاحِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ [أَجْسَامِکُمْ‏] وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.

خدای من تو را شاهد می‏گیرم که من دوستم با آنان‏که او را دوست دارند،و دشمن با آنان‏ که با او دشمنند،پدر و مادرم فدایت ای فرزند رسول خدا،گواهی می‏دهم که تو در صلبهای بلندمرتبه‏ و رحمهای پاک نوری بودی،جاهلیت با ناپاکیهایش تو را آلوده نکرد،و از جامه‏های تیره و تارش‏ به تو نپوشاند،و گواهی می‏دهم که تو از ستونهای دین،و پایه‏های مسلمانان،و پناهگاه مردم مؤمنی،و گواهی می‏دهم که پیشوای نیکوکار،با تقوا،راضی به مقدرات حق،پاکیزه،هدایت کننده،و هدایت شده‏ای،و گواهی می‏دهم که امامان‏ از فرزندانت،اصل تقوا،و نشانه‏های هدایت،و دستگیره محکم،و حجّت بر اهل دنیا هستند و گواهی می‏دهم که من به یقین مؤمن به شمایم،و به بازگشتتان یقین دارم،براساس قوانین دینم،و عواقب عملم،و قبلم با قلبتان در در صلح،و کارم پیرو کارتان،و یاری‏ام برای شما آماده است،تا خدا به شما اجازه دهد،پس با شمایم نه با دشمنانتان،درودهای خدا بر شما،و بر ارواح و پیکرهایتان،و بر حاضر و غایبتان،و بر ظاهر و باطنتان،آمین ای پروردگار جهانیان.

پس دو رکعت نماز می‏خوانی،و به آنچه می‏خواهی دعا می‏کنی و برمی‏گردی.






تاریخ : یکشنبه 91/9/26 | 5:40 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.