سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

زیارت وارث

زیارت هفتم در مصباح رویت کرده از صفوان جمّال که گفت رخصت طلبیدم از حضرت صادق علیه السلام براى زیارت مولایمان حسین علیه السلام و استدعا کردم که ذکر کند براى من دستورالعملى در زیارت آن حضرت که به آن نحو رفتار بکنم فرمود اى صفوان روزه بدار سه روز پیش از حرکت خود و غسل کن در روز سیم پس جمع کن اهل و عیال خود را به نزد خود و بگو " اَللّهُمَّ اِنّى اسْتَوْدِعُک الدُّعاءَ " پس دعائى تعلیم او فرموده که بگوید در وقتى که به فرات برسد آنگاه فرموده پس غسل کن از فرات بدرستى که پدرم خبر داد مرا از پدرانش علیهم السلام که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود همانا این پسر من حسین کشته خواهد شد بعد از من در کنار فرات پس هر که زیارت کند او را و غسل کند از فرات بریزد از او گناهان او مانند روزى که مادر او را متولّد کرده پس هرگاه غسل کنى در اثناء غسل بگو :
 
بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ
به نام خدا و به یارى خدا
 
اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ نُورا وَطَهُورا وَحِرْزا وَشِفآءً مِنْ کلِّ دآءٍ وَسُقْمٍ وَآفَةٍ
خدیا قرارش ده روشنى و پاک کننده و نگهدارنده و شفاى از هر دردى و بیمارى و آفتى
 
وَعاهَةٍ اَللّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبى وَاشْرَحْ بِهِ صَدْرى وَسَهِّلْ لى بِهِ اَمْرى
و آسیبى خدیا پاک کن بدان دلم را و بگشا بدان سینه ام را و آسان گردان بدان کارم را
 
و چون از غسل فارغ شوى بپوش دو جامه طاهر و دو رکعت نماز کن در بیرون مشرعه که آن همان مکانى است که حق تعالى در شان او فرموده و در زمین قطعه ها است نزدیک به یکدیگر و بوستان ها است از انگور ها و کشت زار است و خرماستان ها است دو تا از یک بیخ رسته و غیر دو تا از یک بیخ رسته آب خورده مى شوند به یک آب و زیادتى مى دهیم بعضى از آنها را بر بعضى در میوه ، پس چون از نماز فارغ شوى روانه شو به جانب حائر به حال آرامى و وقار و کوتاه بردار گام هاى خود را پس بدرستى که خداوند تعالى مى نویسد از براى تو به هر گامى که برمى دارى حجّ و عمره و راه برو با دل خاشع و دیده گریان و بسیار کن ذکر اَللّهُ اَکبَرُ و لااِلهَ اِلا اللّهُ و ثنا بر خدا و صلوات بر رسول خدا صلى الله علیه و آله و صلوات بر حسین صلوات اللّه علیه بالخصوص و بسیار کن لعن بر قاتلان آن حضرت و بیزارى جستن از کسانى که در اوّل پایه ظلم و جور را بر اهلبیت علیهم السلام گذاشتند پس هرگاه رسیدى به در حائر به ایست و بگو :
 
اَللَّهُ اَکبَرُ کبیر
خدا بزرگتر است به کمال
 
وَالْحَمْدُ لِلَّهِ کثیرا وَسُبْحانَ الِلَّهِ بُکرَةً وَاَصیلا اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى هَدان
و ستایش خداراست بسیار و منزه است خدا در صبح و شام ستایش خدائى را که ما را به این ( راه ) هدایت کرد
 
لِهذا وَما کنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْ لا اَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جائَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ
و ما خود چنان نبودیم که راه ببریم اگر خدا ما را هدایت نمى کرد براستى که آمدند رسولان پروردگار ما به حق
 
پس بگو :
 
اَلسَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا نَبِىَّ اللَّهِ اَلسَّلامُ
سلام بر تو اى رسول خدا سلام بر تو اى پیامبر خدا سلام
 
عَلَیک یا خاتَِمَ النَّبِیینَ اَلسَّلامُ عَلَیک یا سَیدَ الْمُرْسَلینَ اَلسَّلامُ
بر تو اى خاتم پیمبران سلام بر تو اى آقاى رسولان سلام
 
عَلَیک یا حَبیبَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیک یا
بر تو اى حبیب خدا سلام بر تو اى امیر مومنان سلام بر تو اى
 
سَیدَ الْوَصِیینَ اَلسَّلامُ عَلَیک یا قآئِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلینَ اَلسَّلامُ عَلَیک
آقاى اوصیاء سلام بر تو اى پیشواى سفیدرویان ( در محشر ) سلام بر تو
 
یا بْنَ فاطِمَةَ سَیدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیک وَعَلَى الاَْئِمَّةِ مِنْ
اى فرزند فاطمه بانوى زنان جهانیان سلام بر تو و بر امامان از
 
وُلْدِک اَلسَّلامُ عَلَیک یا وَصِىَّ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیک یهَ
فرزندانت سلام برتو اى وصى امیر مؤمنان سلام بر تو اى
 
الصِّدیقُ الشَّهیدُ اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا مَلاَّئِکةَ اللَّهِ الْمُقیمینَ فى هذَا
راستگوى شهید سلام بر شما اى فرشتگان خدا که رحل اقامت افکنده اید در این
 
الْمَقامِ الشَّریفِ اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا مَلاَّئِکةَ رَبّى الْمُحْدِقینَ بِقَبْرِ
جایگاه شریف سلام بر شما اى فرشتگان پروردگار من که حلقه وار دربرگرفته اید قبر
 
الْحُسَینِ عَلَیهِالسَّلامُ اَلسَّلامُ عَلَیکمْ مِنّى اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیلُ
حسین علیه السلام را سلام بر شما از من همیشه تا من هستم و شب
 
وَالنَّهارُ
روز برپا است
 
پس مى گوئى :
 
اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ
سلام بر تو اى اباعبداللّه سلام بر تو اى فرزند
 
رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَبْدُک وَابْنُ عَبْدِک
رسول خدا سلام بر تو اى فرزند امیر مومنان بنده ات و فرزند بنده
 
وَابْنُ اَمَتِک الْمُقِرُّ بِالرِّقِّ وَالتّارِک لِلْخِلافِ عَلَیکمْ وَالْمُوالى لِوَلِیکمْ
و فرزند کنیزت که اقرار به بندگى شما دارد و مخالفت با شما نکرده و دوست دوستدار شما
 
وَالْمُعادى لِعَدُوِّکمْ قَصَدَ حَرَمَک وَاسْتَجارَ بِمَشْهَدِک وَتَقَرَّبَ اِلَیک
و دشمن دشمنانتان مى باشد آهنگ حرم تو را کرده و پناه آورده به زیارتگاهت و تقرب جسته به درگاهت
 
بِقَصْدِک ءَاَدْخُلُ یا رَسُولَ اللَّهِ ءَاَدْخُلُ یا نَبِىَّ اللَّهِ ءَاَدْخُلُ یا اَمیرَ
به همین آهنگ کردنت ، یا داخل گردم اى رسول خدا یا داخل شوم اى پیغمبر خدا ؟ یا داخل گردم اى امیر
 
الْمُؤْمِنینَ ءَاَدْخُلُ یا سَیدَ الْوَصِیینَ ءَاَدْخُلُ یا فاطِمَةُ سَیدَةَ نِسآءِ
مؤمنان ؟ یا داخل شوم اى آقاى اوصیاء؟ یا داخل شوم اى فاطمه بانوى زنان
 
الْعالَمینَ ءَاَدْخُلُ یا مَوْلاىَ یا اَبا عَبْدِاللَّهِ ءَاَدْخُلُ یا مَوْلاىَ یا بْنَ
جهانیان ؟ یا داخل شوم اى مولاى من اى ابا عبداللّه ؟ یا داخل شوم اى سرور من اى فرزند
 
رَسُولِ اللَّهِ
رسول خدا
 
پس اگر دلت خاشع و دیده ات گریان شد آن علامت رُخصت است پس داخل شو و بگو :
 
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْواحِدِ الاَْحَدِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ الَّذى هَدانى لِوِلیتِک
ستایش از آن خداى یگانه یکتاى فرد بى نیازى است که مرا به دوستى و ولایت تو راهنمائى فرمود
 
وَخَصَّنى بِزِیارَتِک وَسَهَّلَ لى قَصْدَک
و به زیارتت مخصوصم داشت و آسان ساخت برایم آهنگ کردنت را
 
پس مى روى تا دَرِ قبّه مطهّره وبیست محاذى بالاى سر و بگو :
 
اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ آدَمَ صَِفْوَةِ اللَّهِ اَلسَّلامُ
سلام بر تو اى وارث آدم برگزیده خدا سلام
 
عَلَیک یا وارِثَ نُوحٍ نَبِىِّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ اِبْراهیمَ خَلیلِ
بر تو اى وارث نوح پیغمبر خدا سلام بر تو اى وارث ابراهیم خلیل
 
اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ مُوسى کلیمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ
خدا سلام بر تو اى وارث موسى هم سخن با خدا سلام بر تو اى وارث
 
عیسى رُوحِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا وارِثَ مُحَمَّدٍ حَبیبِ اللَّهِ اَلسَّلامُ
عیسى روح خدا سلام بر تو اى وارث محمد حبیب خدا سلام
 
عَلَیک یا وارِثَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلَیهِ السَّلامُ اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ
بر تو اى وارث امیر مومنان علیه السلام سلام بر تو اى فرزند
 
مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفى اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ عَلِی الْمُرْتَضى اَلسَّلامُ عَلَیک
محمد مصطفى سلام بر تو اى فرزند على مرتضى سلام بر تو اى
 
یابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ خَدیجَةَ الْکبْرى اَلسَّلامُ
فرزند فاطمه زهرا سلام برتو اى فرزند خدیجه کبرى سلام
 
عَلَیک یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورُ اَشْهَدُ اَنَّک قَدْ اَقَمْتَ
بر تو اى کسى که خدا خونخواهیش کند و فرزند چنین خونى و اى تک و تنها مانده اى که انتقام خونت گرفته نشد گواهى دهم که تو
 
الصَّلوةَ وَآتَیتَ الزَّکوةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیتَ عَنْ الْمُنْکرِ
بپاداشتى نماز را و بدادى زکات را و امر کردى به معروف ( کار نیک ) و نهى کردى از منکر ( کار زشت )
 
وَاَطَعْتَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ حَتّى اَتیک الْیقینُ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْک وَلَعَنَ
و پیروى کردى از خدا و رسولش تا به شهادت رسیدى پس خدا لعنت کند مردمى که تو را کشتند و خدا لعنت
 
اللَّهُ اُمَّةً ظَلَمَتْک وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِک فَرَضِیتْ بِهِ یا مَوْلاىَ یا
کند مردمى که به تو ستم کردند و خدا لعنت کند مردمى که این جریان را شنیدند و بدان راضى شدند اى مولاى من اى
 
اَبا عَبْدِ اللَّهِ اَشْهَدُ اَنَّک کنْتَ نُوراً فِى الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ
ابا عبداللّه گواهى دهم که تو براستى نورى بودى در صُلب هاى شامخ ( و بلند ) و رَحِمْ هاى
 
الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْک الْجاهِلِیةُ بِاَنْجاسِها وَلَمْ تُلْبِسْک مِنْ مُدْلَهِمّاتِ
پاک ، آلوده ات نکرد زمان جاهلیت به پلیدی هایش و نپوشاندت از جامه هاى آلوده و
 
ثِیابِها وَاَشْهَدُ اَنَّک مِنْ دَعآئِمِ الدّینِ وَاَرْکانِ الْمُؤْمِنینَ
چرکش و گواهى دهم که براستى تو از جمله ستون هاى دین و پایه هاى محکم مردان با ایمانى
 
وَاَشْهَدُ اَنَّک الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ
و گواهى دهم که براستى تو پیشوائى هستى نیکوکار و با تقوى و پسندیده و پاکیزه و راهنماى راه یافته
 
وَاَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِّمَةَ مِنْ وُلْدِک کلِمَةُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى وَالْعُروَةُ
و گواهى دهم که امامان از فرزندان تو اساس ( و حقیقت ) تقوى و نشانه هاى هدایت و دستاویز
 
الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ عَلَّى اَهْلِ الدُّنْیا وَاُشْهِدُ اللَّهَ وَمَلاَّئِکتَهُ وَاَنْبِی آئَهُ
محکم ( حق ) و حجت هائى بر مردم دنیا هستند و گواه گیرم خدا و فرشتگانش و پیامبرانش
 
وَرُسُلَهُ اَ نّى بِکمْ مُؤْمِنٌ وَبِیابِکمْ مُوقِنٌ بِشَریعِ دینى وَخَواتیمِ
و رسولانش را که من براستى به شما ایمان دارم و به بازگشت تان یقین دارم طبق مقررات دین و مذهبم و پایان
 
عَمَلى وَقَلْبى لِقَلْبِکمْ سِلْمٌ وَاَمْرى لاَِمْرِکمْ مُتَّبِعٌ صَلَواتُ اللَّهِ
کردارم و دلم تسلیم دل شما است و کارم پیرو کار شما است درود هاى خدا
 
عَلَیکمْ وَعَلى اَرْواحِکمْ وَعَلى اَجْسادِکمْ وَعَلى اَجْسامِکمْ وَ عَلى
بر شما و بر روان هایتان و بر جسد هاتان و بر پیکرتان و بر
 
شاهِدِکمْ وَعَلى غائِبِکمْ وَعَلى ظاهِرِکمْ وَعَلى باطِنِکمْ
حاضرتان و بر غائبتان و بر آشکارتان و بر نهانتان
 
پس بیانداز خود را بر قبر و ببوس آنرا و بگو :
 
بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى یا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِاَبى اَنْتَ
پدر و مادرم به فداى تو اى فرزند رسول خدا پدر
 
وَاُمّى یا اَبا عَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیةُ وَجَلَّتِ الْمُصیبَةُ بِک عَلَین
و مادرم فداى تو اى ابا عبداللّه براستى بزرگ گشت عزایت و گران شد مصیبت تو بر من
 
وَعَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ
و بر همه اهل آسمانها و زمین پس خدا لعنت کند مردمى را که اسبان را زین کردند
 
وَاَلْجَمَتْ وَتَهَیاءَتْ لِقِتالِک یا مَوْلاىَ یا اَبا عَبْدِاللَّهِ قَصَدْتُ حَرَمَک
و دهانه زدند و آماده کشتارت شدند اى مولاى من اى ابا عبداللّه من آهنگ کردم حرم تو را
 
وَاَتَیتُ اِلى مَشْهَدِک اَسْئَلُ اللَّهَ بِالشَّاْنِ الَّذى لَک عِنْدَهُ وَبِالْمَحَلِّ
و آمدم به زیارتگاهت از خدا خواهم بدان منزلتى که در پیش او دارى و بدان مقامى
 
الَّذى لَک لَدَیهِ اَنْ یصَلِىَّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ یجْعَلَنى
که نزدش دارى که درود فرستد بر محمد و آل محمد و قرار دهد مرا
 
مَعَکمْ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ
با شما در دنیا و آخرت
 
پس برخیز و دو رکعت نماز در بالاى سربگذار بخوان در آن دو رکعت هر سوره اى که خواهى پس چون از نماز فارغ شدى بگو :
 
اَللّهُمَّ اِنّى
خدیا من
 
صَلَّیتُ وَرَکعْتُ وَسَجَدْتُ لَک وَحْدَک لا شَریک لَک لاَِنَّ الصَّلوةَ
نماز خواندم و رکوع کردم و سجده بجا آوردم براى تو تنها که شریک ندارى زیرا نماز
 
وَالرُّکوعَ وَالسُّجُودَ لا یکونُ اِلاّ لَک لاَِنَّک اَنْتَ اللَّهُ لا اِلهَ الاّ اَنْتَ
و رکوع و سجده نیست جز براى تو چونکه توئى خدائى که معبودى جز تو نیست
 
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى اَفْضَلَ السَّلامِ
خدیا درود فرست بر محمد و آل محمد و برسان از جانب من بدانها بهترین سلام
 
وَالتَّحِیةِ وَارْدُدْ عَلَىَّ مِنْهُمُ السَّلامَ اَللّهُمَّ وَهاتانِ الرَّکعَتانِ هَدِیةٌ
و تحیت را و باز گردان از جانب آنها نیز بر من سلام خدیا و این دو رکعت نمازى که خواندم هدیه اى است
 
مِنّى اِلى مَوْلاىَ الْحُسَینِ بْنِعَلِی عَلَیهِمَا السَّلامُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
از من به پیشگاه سرورم حضرت حسین بن على علیهما السلام خدیا درود فرست بر
 
مُحَمَّدٍ وَعَلَیهِ وَتَقَبَّلْ مِنّى وَاْجُرْنى عَلى ذلِک بِاَفْضَلِ اَمَلى
محمد و بر آن حضرت و بپذیر از من و پاداشم بده در برابر آن برطبق بهترین آرزو
 
وَرَجآئى فیک وَفى وَلِیک یا وَلِىَّ الْمُؤْمِنینَ
و امیدى که درباره ولىّ تو دارم اى سرپرست مومنان
 
پس برخیز و برو پایین پاى قبر آن حضرت و بایست نزد سر علىّ بن الحسین علیه السلام و بگو :
 
اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ رَسُولِ
سلام بر تو اى فرزند رسول
 
اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ نَبِىِّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ
خدا سلام بر تو اى فرزند پیامبر خدا سلام بر تو اى فرزند امیرمومنان
 
اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ الْحُسَینِ الشَّهیدِ اَلسَّلامُ عَلَیک یهَا الشَّهیدُ [وَابْنُ
سلام بر تو اى فرزند حسین شهید سلام بر تو اى شهید
 
الشَّهیدِ " منه " اَلسَّلامُ عَلَیک یهَا الْمَظْلُومُ [ وَ ] ابْنُ الْمَظْلُومِ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً
سلام بر تو اى ستم رسیده و فرزند ( آن امام ) ستمدیده خدا لعنت کند مردمى که
 
قَتَلَتْک وَلَعَنَاللَّهُ اُمَّةً ظَلَمَتْک وَلَعَنَاللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِک فَرَضِیتْ بِهِ
تو را کشتند و خدا لعنت کند مردمى که به تو ستم کردند و خدا لعنت کند مردمى را که از این جریان اطلاع پیدا کرده و بدان راضى شدند
 
پس بیفکن خود را برقبرش و ببوس آنرا و بگو :
 
اَلسَّلامُ عَلَیک یا وَلِىَّ اللَّهِ وَابْنَ وَلِیهِ لَقَدْ
سلام بر تو اى فرزند ولىّ و فرزند ولى خدا براستى که
 
عَظُمَتِالْمُصیبَةُ وَجَلَّتِ الرَّزِیةُ بِک عَلَینا وَعَلى جَمیعِ الْمُسْلِمینَ
بزرگ گشت مصیبت تو و گران شد عزاى تو بر ما و بر تمام مسلمانان ،
 
فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْک وَاَبْرَءُ اِلَى اللَّهِ وَاِلَیک مِنْهُمْ
خدا لعنت کند مردمى که تو را کشتند و بیزارى جویم بسوى خدا و بسوى تو از آنها
 
پس بیرون بیا از درى که پایین پاى علىّ بن الحُسین علیه السلام است و متوجّه شو بسوى شهداء و بگو :
 
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ
سلام بر شما
 
یا اَوْلِیاَّءَ اللَّهِ وَاَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَصْفِیاَّءَ اللَّهِ وَاَوِدّاَّئَهُ اَلسَّلامُ
اى اولیاء خدا و دوستانش سلام بر شما اى برگزیدگان خدا و دوستدارانش سلام بر
 
عَلَیکمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ
شما اى یاوران دین خدا سلام بر شما اى یاران رسول خدا
 
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَنْصارَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَنْصارَ
سلام بر شما اى یاران امیرمومنان سلام بر شما اى یاران
 
فاطِمَةَ سَیدَةِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَنْصارَ اَبیمُحَمَّدٍ
فاطمه بانوى زنان جهانیان سلام بر شما اى یاران حضرت ابا محمد
 
الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْوَلِىِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ
حسن بن على آن دوست خیرخواه سلام بر شما اى یاران حضرت اباعبدالله
 
بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ وَطابَتِ الاَْرْضُ [اَنْتُم ] الَّتى فیها دُفِنْتُمْ وَفُزْتُمْ
پدر و مادرم به فداى شما براستى پاکیزه شدید و پاکیزه گشت آن زمینى که شما در آن مدفون شدید و به رستگارى
 
فَوْزاً عَظیماً فَیا لَیتَنى کنْتُ مَعَکمْ فَاَفُوزَ مَعَکمْ
بزرگى رسیدید پس اى کاش من هم با شما بودم که با شما رستگار گردم
 
پس برگرد به بالا سَرِ حضرت امام حسین علیه السلام و دعا بسیار کن از براى خود و از براى اهل و اولاد و پدر و مادر و برادران خود زیرا که در آن روضه مطهّره ردّ نمى شود دعاء دعاکننده و نه سؤال سؤال کننده .
 
مؤلّف گوید این زیارت معروف به زیارت وارث است و مأخذش کتاب مصباح المتهجّد شیخ طوسى است که از کتب بسیار معتبره معروفه نزد علماء است و من این زیارت را بلاواسطه از همان کتاب شریف نقل کردم آخر زیارت شهداء همین بود که ذکر شد فَیالَیتَنى کنْتُ مَعَکمْ فَاَفُوزَ مَعَکمْ پس کاشکی می بودم با شما در نتیجه می رسیدم به رستگاری .






تاریخ : پنج شنبه 91/9/30 | 1:23 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()

زیارت حضرت عباس بن على علیهما السلام

مطلب دوّم : در زیارت حضرت عبّاس بن علىّ بن ابیطالب علیه السلام است شیخ اجل جعفر بن قولویه قمى به سند معتبر از ابوحمزه ثمالى روایت کرده که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که چون اراده نمائى که زیارت کنى قبر عبّاس بن على علیه السلام را و آن بر کنار فرات محاذى حایر است مى ایستى بر در روضه و مى گوئى :
 
سَلامُ اللَّهِ وَسَلامُ مَلاَّئِکتِهِ الْمُقَرَّبینَ
سلام خدا و سلام فرشتگان مقربش
 
وَاَنْبِیاَّئِهِ الْمُرْسَلینَ وَعِبادِهِ الصّالِحینَ وَجَمیعِ الشُّهَدآءِ
و پیمبران فرستاده اش و بندگان شایسته اش و تمام شهیدان
 
وَالصِّدّیقینَ وَالزَّاکیاتُ الطَّیباتُ فیما تَغْتَدى وَتَرُوحُ عَلَیک یا بْنَ
و راستگویان و درودهاى پاکیزه و پاک در هر بامداد و پسین بر تو اى فرزند
 
اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَشْهَدُ لَکبِالتَّسْلیمِ وَالتَّصْدیقِ وَالْوَفآءِ وَالنَّصیحَةِ
امیر مؤ منان گواهى دهم برایت که تو تسلیم بودى و تصدیق نمودى و وفاء و خیرخواهى کردى
 
لِخَلَفِ النَّبِىِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ الْمُرْسَلِ وَالسِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ
نسبت به ( حضرت ابا عبداللّه ) یادگار پیامبر صلى اللّه علیه و آله ( آن پیامبر ) مرسل و نوه برگزیده ( آن حضرت )
 
وَالدَّلیلِ الْعالِمِ وَالْوَصِّىِ الْمُبَلِّغِ وَالْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ فَجَزاک اللَّهُ عَنْ
و راهنماى دانشمند و وصیى که رساننده احکام خدا بود و آن ستمدیده اى که حقش پایمال شد پس خداوند پاداشت دهد از
 
رَسُولِهِ وَعَنْ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَعَنِ الْحَسَنِ وَالْحُسَینِ صَلَواتُ اللَّهِ
جانب رسولش و از امیر مؤ منان و از حسن و حسین درود هاى خدا
 
عَلَیهِمْ اَفْضَلَ الْجَزآءِ بِما صَبَرْتَ وَاحْتَسَبْتَ وَاَعَنْتَ فَنِعْمَ عُقْبَى
بر ایشان بهترین پاداش ها را بخاطر آن بردباریت و پاداش خوبى و کمکى که کردى و چه نیکو است سرانجام
 
الدّارِ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَک وَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّک وَاسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِک
خانه ات خدا لعنت کند کسى که تو را کشت و خدا لعنت کند کسى که جهل ورزید درباره حق تو و سبک شمرد حرمت تو را
 
وَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ حالَ بَینَک وَبَینَ مآءِ الْفُراتِ اَشْهَدُ اَنَّک قُتِلْتَ مَظْلُوم
و خدا لعنت کند کسى که حائل شد میان تو و میان آب فرات گواهى دهم که براستى تو مظلوم کشته شدى
 
وَاَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ لَکمْ ما وَعَدَکمْ جِئْتُک یا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَافِد
و براستى که خدا وفا کند به وعده اى که به شما داده آمده ام به درگاهت اى پسر امیر مؤ منان و واردم
 
اِلَیکمْ وَقَلْبى مُسَلِّمٌ لَکمْ وَتابِعٌ وَاَنَا لَکمْتابِعٌ وَنُصْرَتى لَکمْ مُعَدَّةٌ
بر شما و دلم تسلیم شما و پیروتان هست و خودم نیز پیرو شمایم و یاریم براى شما آماده است
 
حَتّى یحْکمَ اللَّهُ وَهُوَ خَیرُ الْحاکمینَ فَمَعَکمْ مَعَکمْ لامَعَ عَدُوِّکمْ اِنّى
تا هنگامى که خدا حکم کند و او بهترین حکم کنندگان است و من طرفدار شما و با شما هستم نه با دشمن شما و من
 
بِکمْ وَبِإِیابِکمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَبِمَنْ خالَفَکمْ وَقَتَلَکمْ مِنَ الْکافِرینَ
نسبت به شما و به بازگشتتان ( در زمان رجعت ) ایمان دارم و نسبت به هر کس که با شما مخالفت کرده و شما را کشته کافر و منکرم ،
 
قَتَلَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکمْ بِالاَْیدى وَ الاَْلْسُنِ
بکشد خدا مردمى را که شما را کشتند بدست و زبان
 
پس داخل روضه شو و خود را به ضریح بچسبان و بگو :
 
اَلسَّلامُ عَلَیک اَیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطیعُ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ
سلام بر تو اى بنده شایسته پیرو خدا و رسولش
 
وَلاَِمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالْحَسَنِ والْحُسَینِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِمْ وَسَلَّمَ
و پیرو امیر مؤ منان و حسن و حسین درود خدا و سلامش بر ایشان باد
 
اَلسَّلامُ عَلَیک وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ وَمَغْفِرَتُهُ وَرِضْوانُهُ وَعَلى
سلام بر تو و رحمت خدا و برکاتش و آمرزش و خوشنودیش و بر
 
رُوحِک وَبَدَنِک اَشْهَدُ و اُشْهِدُ اللَّهَ اَنَّک مَضَیتَ عَلى ما مَضى بِهِ
روح تو و بدنت گواهى دهم و خدا را نیز به گواهى گیرم که براستى تو برفتى به همان راهى که رفتند بدان راه
 
الْبَدْرِیونَ وَالْمُجاهِدُونَ فى سَبیلِ اللَّهِ الْمُناصِحُونَ لَهُ فى جِهادِ
جنگجویان بدر و پیکار کنندگان در راه خدا و خیرخواهان او در پیکار با
 
اَعْدآئِهِ الْمُبالِغُونَ فى نُصْرَةِ اَوْلِیآئِهِ الذّآبُّونَ عَنْ اَحِبّآئِهِ فَجَزاک اللَّهُ
دشمنانش و کوشایان در یارى دوستانش و دفاع کنندگان از دوستانش پس خداوند پاداشت دهد
 
اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَاَکثَرَ الْجَزآءِ وَاَوْفَرَ الْجَزآءِ وَاَوْفى جَزآءِ اَحَدٍ مِمَّنْ
به بهترین پاداش و بیشترین پاداش و شایان ترین پاداش و کامل ترین پاداشى که به هر یک از کسانى دهند
 
وَفى بِبَیعَتِهِ وَاسْتَجابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَاَطاعَ وُلاةَ اَمْرِهِ اَشْهَدُ اَنَّک قَدْ
که به بیعت با او وفا کرد و دعوتش را پذیرفت و پیروى کرد از کار دارانش گواهى دهم که تو براستى
 
بالَغْتَ فِى النَّصیحَةِ وَاَعْطَیتَ غایةَ الْمَجْهُودِ فَبَعَثَک اللَّهُ فِى
کوشش خود را در خیرخواهى کردى و نهایت تلاش خود را در این راه مبذول داشتى خدایت در
 
الشُّهَدآءِ وَجَعَلَ رُوحَک مَعَ اَرْواحِ السُّعَدآءِ وَاَعْطاک مِنْ جِنانِهِ
زمره شهیدان برانگیزد و روح تو را با ارواح نیکبختان قرار دهد و عطا کند بر تو از بهشت خویش
 
اَفْسَحَها مَنْزِلاً وَاَفْضَلَها غُرَفاً وَرَفَعَ ذِکرَک فى عِلِّیینَ وَحَشَرَک مَعَ
فراخ ترین منزل و بهترین غرفه ها را و بالا برد نام تو را در بالاترین جایگاه ها و محشورت سازد با
 
النَّبِیینَ وَالصِّدّیقینَ وَالشُّهَدآءِ وَالصّالِحینَ وَحَسُنَ اُولئِک رَفیق
پیامبران و راستگویان و شهیدان و شایستگان و آنها نیکو رفیقانى هستند
 
اَشْهَدُ اَنَّک لَمْ تَهِنْ وَلَمْ تَنْکلْ وَاَنَّک مَضَیتَ عَلى بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِک
گواهى دهم که براستى تو سستى نکردى و سر نتافتى و به راهى که رفتى از روى بصیرت و بینائى کامل رفتى
 
مُقْتَدِیاً بِالصّالِحینَ وَمُتَّبِعاً لِلنَّبِیینَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَینَنا وَبَینَک وَبَینَ
اقتداء به مردم شایسته کردى و پیروى از پیمبران نمودى پس خداوند گرد آورد میان ما و تو
 
رَسُولِهِ وَاَوْلِیآئِهِ فى مَنازِلِ الْمُخْبِتینَ فَاِنَّهُ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
و رسولش و دوستانش در جایگاه هاى فروتنان ( حق ) زیرا که او مهربانترین مهربانان است
 
مؤلّف گوید که خوب است این زیارت را پشت سر قبر رو به قبله بخوانى چنانکه شیخ در تهذیب فرموده ثمّ ادخل " فانکبَّ عَلَى الْقَبْرِ وَ قُلْ وَ اَنْتَ مُسْتَقْبل الْقِبْلَةِ اَلسَّلامُ عَلَیک اَیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ " و نیز بدانکه زیارت جناب عبّاس موافق روایت مذکور همین بود که ذکر شد لکن سید بن طاوس و شیخ مفید و دیگران بعد از این فرموده اند که پس برو به سمت بالا سر و دو رکعت نماز کن و بعد از آن آنچه خواهى نماز کن و بخوان خدا را بسیار و بگو در عقب نماز :
 
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَلا تَدَعْ لى فى هذَا
خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد و وامگذار براى من در این
 
الْمَکانِ الْمُکرَّمِ وَالْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ ذَنْباً اِلاّ غَفَرْتَهُ وَلا هَمّاً اِلاّ فَرَّجْتَهُ
مکان گرامى و زیارتگاه بزرگ گناهى جز آنکه بیامرزیش و نه اندوهى جز آنکه برطرف کنى
 
وَلا مَرَضاً اِلاّ شَفَیتَهُ وَلا عَیباً اِلاّ سَتَرْتَهُ وَلا رِزْقاً اِلاّ بَسَطْتَهُ وَل
و نه بیمارى جز آنکه بهبودیش دهى و نه عیبى جز آنکه بپوشانیش و نه روزى جز آنکه وسیعش کنى و نه
 
خَوْفاً الاّ آمَنْتَهُ وَلا شَمْلاً اِلاّ جَمَعْتَهُ وَلا غآئِباً اِلاّ حَفِظْتَهُ وَاَدْنَیتَهُ
ترسى جز آنکه ایمنى بخشى و نه پراکندگى جز آنکه گردآورى و نه شخص دور از نظرى را جز آنکه نگاهداریش کنى و دیدارش را
 
وَلا حاجَةً مِنْ حَوآئِجِ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ لَک فیها رِضِىً وَلِىَ فیه
نزدیک گردانى و نه حاجتى از حاجت هاى دنیا و آخرت که خوشنودى تو و صلاح من در آن باشد
 
صَلاحٌ اِلاّ قَضَیتَها یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
جز آنکه برآورى آن را اى مهربانترین مهربانان
 
پس برگرد به سوى ضریح و نزد پاها بایست و بگو :
 
اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ ابْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ
سلام بر تو اى اباالفضل العباس فرزند امیر مؤمنان
 
اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ سَیدِ الْوَصِیینَ اَلسَّلامُ عَلَیک یا بْنَ اَوَّلِ الْقَوْمِ
سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء سلام بر تو اى فرزند نخستین مردمى
 
اِسْلاماً وَاَقْدَمِهِمْ ایماناً وَاَقْوَمِهِمْ بِدینِ اللَّهِ وَاَحْوَطِهِمْ عَلَى الاِْسْلامِ
که مسلمان شد و جلوترین کسى که ایمان آورد و محکمترین مردم نسبت به دین خدا و با احتیاط ترین افراد درباره اسلام
 
اَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاَِخیک فَنِعْمَ الاَْخُ الْمُواسى فَلَعَنَ
گواهى دهم که تو بخوبى خیرخواهى کردى درباره خدا و رسولش و درباره برادرت پس چه نیکو برادر همدردى بودى خدا
 
اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْک وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً ظَلَمَتْک وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اسْتَحَلَّتْ مِنْک
لعنت کند مردمى که تو را کشتند و خدا لعنت کند مردمى که به تو ستم کردند و خدا لعنت کند مردمى که حرمت تو را حلال
 
الْمَحارِمَ وَانْتَهَکتْ حُرْمَةَ الاِْسْلامِ فَنِعْمَ الصّابِرُ الْمُجاهِدُ الْمُحامِى
شمردند ( و پایمال کردند ) و دریدند ( نسبت به تو ) حرمت اسلام را و تو چه نیکو شکیباى مجاهد و حامى
 
النّاصِرُ وَالاَْخُ الدّافِعُ عَنْ اَخیهِ الْمُجیبُ اِلى طاعَةِ رَبِّهِ الرّاغِبُ
و یاورى بودى و ( چه خوب ) برادرى که مدافع از برادرش بود و پاسخ دهنده اطاعت پروردگارش و مشتاق بودى
 
فیما زَهِدَ فیهِ غَیرُهُ مِنَ الثَّوابِ الْجَزیلِ وَالثَّنآءِ الْجَمیلِ وَاَ لْحَقَک
بدانچه کناره گیرى کردند از آن دیگران از آن نیک پاداش بسیار و ستایش زیبا و ملحقت ساخت
 
اللَّهُ بِدَرَجَةِ آبآئِک فى جَنّاتِ النَّعیمِ اَللّهُمَّ اِنّى تَعَرَّضْتُ لِزِیارَةِ
خداوند به درجه پدرانت در بهشت هاى پر نعمت خدایا من اقدام به زیارت
 
اَوْلِیآئِک رَغْبَةً فى ثَوابِک وَرَجآءً لِمَغْفِرَتِک وَجَزیلِ اِحْسانِک
دوستانت کردم بخاطر اشتیاقى که در پاداش نیک تو دارم و به امید آمرزشت و بسیارى احسانت
 
فَاَسْئَلُک اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ وَاَنْ تَجْعَلَ رِزْقى
پس از تو خواهم که اولاً درود فرستى بر محمد و آل پاکش و دیگر آنکه روزیم را بواسطه
 
بِهِمْ دآرّاً وَعَیشى بِهِمْ قآرّاً وَزِیارَتى بِهِمْ مَقْبُولَةً وَحَیوتى بِهِمْ
ایشان ریزان گردانى و خوشیم را بدان ها ثابت و زیارتم را بخاطر آنها پذیرفته و زندگیم را بدیشان
 
طَیبَةً وَاَدْرِجْنى اِدْراجَ الْمُکرَمینَ وَاجْعَلْنى مِمَّنْ ینْقَلِبُ مِنْ زِیارَةِ
دل پسند کنى و مرا در زمره گرامیان درج کنى و قرارم دهى از کسانى که چون از زیارت
 
مَشاهِدِ اَحِبّآئِک مُفْلِحاً مُنْجِحاً قَدِ اسْتَوْجَبَ غُفْرانَ الذُّنُوبِ وَسَتْرَ
زیارتگاه دوستانت باز گردد رستگار و کامیاب باشد چنانکه مستوجب شده باشد آمرزش گناهان و پوشیدن
 
الْعُیوبِ وَکشْفَ الْکرُوبِ اِنَّک اَهْلُ التَّقْوى وَاَهْلُ الْمَغْفِرَةِ
عیب ها و برطرف شدن گرفتاری هایش را که براستى تو شایسته هستى پرهیزکارى ( از تو ) را و اهل آمرزشى
 
و چون خواهى وداع کنى آن حضرت را پس برو به نزد قبر شریف و بگو این را که در روایت اَبُو حمزه ثمالى است و علماء نیز ذکر کرده اند :
 
اَسْتَوْدِعُک اللَّهَ وَاَسْتَرْعیک وَاَقْرَءُ عَلَیک
به خدا مى سپارمت و توجه و مراعات کردنت را خواهانم
 
اَلسَّلامَ آمَنّا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَبِکتابِهِ وَبِما جاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ اَللّهُمَّ
و سلام بر تو مى فرستم ایمان داریم به خدا و رسولش و به کتابش و بدانچه او از نزد خدا آورده است خدای
 
فَاکتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى قَبْرَ
بنویس نام ما را با گواهان خدایا مگردان این زیارت را آخرین بار زیارتم از قبر
 
ابْنِ اَخى رَسُولِک صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَارْزُقْنى زِیارَتَهُ اَبَداً ما
فرزند برادر پیغمبرت که درود تو بر او و آلش باد و روزى من کن زیارتش را همیشه تا
 
اَبْقَیتَنى وَاحْشُرْنى مَعَهُ وَمَعَ آبآئِهِ فِى الجِنانِ وَعَرِّفْ بَینى وَبَینَهُ
زنده ام دارى و محشورم کن با او و با پدرانش در بهشت و شناسائى بر قرار کن میان من و او
 
وَبَینَ رَسُولِک وَاَوْلِیآئِک اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
و پیامبرت و دوستانت خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد
 
وَتَوَفَّنى عَلَى الاْیمانِ بِک وَالتَّصْدیقِ بِرَسُولِک وَالْوِلایةِ لِعَلىِّ بْنِ
و بمیرانم بر ایمان بخودت و تصدیق به پیامبرت و بر ولایت على بن
 
اَبیطالِبٍ وَالاَْئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ عَلَیهِمُ السَّلامُ وَالْبَرآئَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ
ابیطالب و امامان از فرزندانش علیهم السلام و بیزارى از دشمنانشان
 
فَاِنّى قَدْ رَضیتُ یا رَبّى بِذلِک وَصَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
زیرا که من اى پروردگار مهربان به همین خوشنودم و درود خدا بر محمد و آل محمد
 
پس دعاکن از براى خود و از براى پدر و مادر و مؤمنین و مسلمین و اختیار کن از دعاها هر دعائى که مى خواهى .
 
مؤلّف گوید که روایت شده در خبرى از حضرت سید سجّاد علیه السلام آنچه حاصلش آن است که فرمودند خدا رحمت کند عبّاس را که ایثار کرد بر خود برادر خود را و جان خود را فداى آن حضرت نمود تا آنکه در یارى او دو دستش را قطع کردند و حقّ تعالى در عوض دو دست او دو بال به او عنایت فرمود که با آن دو بال با فرشتگان در بهشت مانند جعفر بن ابى طالب پرواز مى کند و از براى عبّاس علیه السلام در نزد خداوند منزلتى است در روز قیامت که مَغْبُوط جمیع شهداء است و جمیع شهدا را آرزوى مقام او است و نقل شده که حضرت عبّاس علیه السلام در وقت شهادت سى و چهار ساله بود و آنکه امّ البنین مادر عباس علیه السلام در ماتم او و برادران اعیانى او بیرون مدینه در بقیع مى شد و در ماتم ایشان چنان ندبه و گریه مى کرد که هر که از آنجا مى گذشت گریان مى گشت گریستن دوستان عجبى نیست مروان بن الحکم که بزرگتر دشمنى بود خاندان نبوت را چون بر امّ البنین عبور مى کرد از اثر گریه او گریه مى کرد و این اشعار از امّ البنین در مرثیه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر پسرانش نقل شده :
 
یا مَنْ رَاَى الْعَبّاسَ کرَّ عَلى جَماهیرِ النَّقَدِ  ............   وَوَراهُ مِنْ اَبْنآءِ حَیدَرَ کلُّ لَیثٍ ذى لَبَدٍ
اى که دیدى عباس را حمله مى کرد بر توده هاى فرومایه  ............   و پشت سرش فرزندان حیدر بودند چون شیران یال دار
 
اُنْبِئْتُ اَنَّ ابْنى اُصیبَ بِرَاْسِهِ مَقْطُوعَ یدٍ  ............   وَیلى عَلى شِبْلى اَمالَ بِرَاْسِهِ ضَرْبُالْعَمَدِ
شنیده ام که پسرم را در وقتى که دستش بریده بود  ............  به سرش زده اند واى بر من که شیربچه ام را عمود زدند
 
لَوْ کانَ سَیفُک فى یدَیک لَما دَنى مِنْهُ اَحَدٌ  ............  اگر شمشیر در دستش بود کسى جرئت نداشت به او نزدیک شود
 
وَلَها اَیضا
 
لا تَدْعُوِنّى وَیک اُمَّ الْبَنینَ تُذَکرینى بِلُیوثِ الْعَرینِ
واى بر تو دیگر مرا مادر پسران مخوان که به یاد شیران بیشه ام مى اندازى
 
کانَتْ بَنُونَ لِىَ اُدْعى بِهِمْ وَالْیوْمَ اَصْبَحْتُ وَلا مِنْ بَنینَ
پسرانى داشتم که بدان جهت مرا به این نام مى خواندند ولى امروز دیگر پسرانى ندارم
 
اَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبى   قَدْ واصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتینِ
چهار پسر چون بازهاى کوهسار که با قطع شاهرگشان از جهان رفتند
 
تَنازَعَ الْخِرْصانُ اَشْلائَهُمْ     فَکلُّهُمْ اَمْسى صَریعا طَعینِ
نیزه ها بر روى پیکرشان ستیزه داشتند    و همگى با تن مجروح به خاک افتادند
 
یا لَیتَ شِعْرى اَکما اَخْبَرُو بِاَنَّ عَبّاسا قَطیعُ الْیمینِ
اى کاش مى دانستم که آیا راست است   که دست راست عباس جدا گشته است






تاریخ : پنج شنبه 91/9/30 | 1:21 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()

 

پنجم صفر

شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) دختر امام حسین (علیه السلام)

در پنجم صفر سال 61 ه .ق. شهادت دختر کوچک امام حسین(علیه السلام) حضرت رقیه(سلام الله علیها) در شام اتفاق افتاد.(8) رقیه خاتون در واقعه عاشورا سه یا چهار ساله بود و امام حسین علیه السلام بسیار به او مهر مى‌ورزیدند و او نیز به پدر علاقه فراوان داشت.

حضرت رقیه به همراه پدر از مدینه منوره هجرت کردند و این دختر خرد سال همانند سایر کودکان، فرزندان و زنان آن حضرت در این سفر رنج و سختى چشیدند و تشنگی کشیدند و با دیگر خاندان نبوى وارد سرزمین کربلا شدند.

پس از شهادت امام و یاران بی‌همتایش(علیهم السلام) او نیز به اسارت کوفیان در آمد و سپس همراه کاروان اسیران روانه کوفه و شام گردیدند. رقیه خاتون در فراق پدر شبانه روز مى‌گریست و بیقرارى مى‌کرد. زنان خاندان عصمت و طهارت جریان شهادت سیدالشهدا

(علیه السلام) و یارانش را از او و دیگر نونهالان، مخفى نگاه مى‌داشتند و مى‌گفتند پدرانشان به مسافرت رفته‌اند. این ماجرا ادامه داشت تا اسرای اهل بیت (علیهم السلام) را در شام در خرابه‌ای نزدیک قصر یزید بردند. این دردانه، هنگام شب از خواب بیدار شد و پریشان، بهانه پدر گرفت و شروع به گریستن کرد. از صداى گریه او بانوان حرم و دیگر کودکان نیز ناله و گریه سر دادند.

صداى شیون به گوش یزید ملعون رسید و برای اینکه بار دیگر مصیبت و داغ اهل بیت(علیهم السلام) را تازه کند، سر بریده امام حسین (علیه السلام) را به خرابه فرستاد. کودک خسته از رنج سفر و شکنجه های ظالمان یزیدی که هر لحظه انتظار پدر می کشید، با دیدن سر پدر ناله‌اى کشید و فریاد زد: «اى پدر! چه کسى رگهاى سر تو را بریده؟! چه کسى مرا در کودکى یتیم کرده ؟! اى پدر! بعد از تو به چه کسى دل ببندم؟! و چه کسى یتیم تو را بزرگ خواهد کرد؟! ... اى کاش در خاک آرمیده بودم و محاسن خضاب شده به خون تو را نمى‌دیدم...».

سپس لب‌ هاى کوچکش را بر رگهاى بریده پدر گذاشت و آن قدر گریست تا بیهوش شد و از غصه جان باخت و به پدر بزرگوارش ملحق شد. بدن این شکوفه پرپر گلستان فاطمی را نیز شبانه به خاک سپردند.(9)

هم اکنون آستانه حضرت رقیه(سلام الله علیها) یکى از زیارتگاه‌هاى شیعیان در شهر دمشق است و در 300 مترى از مسجداموى قرار گرفته و عاشقان و محبان اهل بیت(علیهم السلام) به زیارتش مى‌شتابند و دل را درآن بارگاه از زنگار گناه مى‌زدایند.

از کهنترین منابعى که درآن نام حضرت با لفظ «رقیه» آمده است، قصیده سیف بن عمیره نخعى کوفى از اصحاب امام جعفر صادق و امام موسى کاظم(علیهما السلام) است:

«ورقیه رق الحسود لضعفها

وغدا لیعذرها الذى لم یعذر

و لامّ کلثوم یجد جدیدها

لثم عقیب دموعها لم یکرر

لم انسها وسکینه و«رقیه»

یبکینه بتحسّر و تزفر»(10)

«به حال رنجوری و ضعف رقیه، دل دشمن غدار سوخت؛ باید در قیامت از او عذر بخواهند. بر ام کلثوم مصیبتهایی رسید که هرگز تکرار نخواهد گشت و چهره اش با اشک پوشیده شد. هرگز فراموش نمی کنم ام کلثوم و سکینه و رقیه را؛ با حسرت و آه و سوز بر او میگریم».

شواهد و مدارک فراوانى درباره وجود شریف آن حضرت، و این که مدفن شریف ایشان در مکان فعلى حرم مطهر قرار دارد به همراه معجزات و کرامات فراوان از آن مخدره مظلومه موجود است که شیفتگان علم را به آنها ارجاع مى‌دهیم؛ از جمله: ابصار العیون فى انصار الحسین (علیه السلام) : ص368 نفس المهموم: ‌ص414 احقاق الحق: ج11، ص633

هفتم صفر

1- شهادت امام حسن مجتبى(علیه السلام)

در هفتم صفر سال 50 ه .ق. و به قولى در بیست و هشتم صفر همان سال حضرت امام حسن (علیه السلام) در چهل و هفت سالگى با توطئه معاویه به شهادت رسیدند.(11)

بذل و بخشش در راه خدا، یکى از ویژگى‌هاى اخلاقى آن امام بزرگوار است که زبان زد خاص و عام مى باشد تا جایى که ایشان سه بار تمامی دارایى‌هاى خود را در راه خدا بخشیدند. سفره کریم اهل بیت علیه السلام همواره براى مردم به ویژه فقرا و ضعیفان گسترده بود.

معاویه که با نیرنگ و پرداخت رشوه های هنگفت و نیز ترور و تخریب شخصیتها، امام را به پذیرفتن معاهده صلح مجبور کرده بود، تصمیم گرفت مرحله دیگرى از این توطئه را اجرا نماید. امام حسن(علیه السلام) با تیزبینی، بندى را در معاهده آتش بس پیش بینى

کرده بودند، مبنى بر این که معاویه حق ندارد کسى را براى جانشینى انتخاب کند؛ اما معاویه بر خلاف این بند، تصمیم گرفت یزید را جانشین خود کند؛ لذا سید جوانان بهشت، امام مجتبى(علیه السلام)، مانع بزرگی برای معاویه بود؛ به همین دلیل او مصمم به قتل آن حضرت شد.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه مى‌گوید: «هنگامى که معاویه خواست براى پسرش بیعت بگیرد، وجود حسن بن على(علیهما السلام) را از هر کس دیگر و هر مانع دیگرى دشوارتر دید؛ لذا سم فرستاد و آن حضرت را مسموم کرد».(12)

زهر را با صد هزار درهم، براى جَعده، دختر اشعث بن قیس، فرستاد و او را به وعده ازدواج با یزید فریب داد. امام در روز شهادت روزه بودند و روز بسیار گرمى بود. تشنگى بر امام در لحظه افطار، اثر کرده بود، آن زن شربت شیرى را آغشته به آن سمّ کرد و براى حضرت آورد تا افطار کنند و بدین ترتیب حضرت را به شهادت رساند. به شهادت رساندن امام حسن مجتبى (علیه السلام) از جنایات معاویه است و از نظر تاریخى کوچکترین تردیدى در آن وجود ندارد.

زمانى که در سال 63 ه .ق. در واقعه حره مدینه غارت شد، خانه‌ این زن ملعون به تاراج رفت. اما به پاس خوش خدمتى او در به شهادت رساندن امام اموالش را به او بازگرداندند.

منابع بى‌شمارى خبر شهادت امام را توسط جَعده با توطئه معاویه نقل کرده‌اند .(13)

در حالى که امام حسین (علیه السلام) بر بالین شهادت برادر بزرگوارش خون‌هاى جگر را درون تشت نظاره‌گر بودند به وصایاى حضرت (علیه السلام) گوش جان مى‌سپردند و اشک می‌ریختند. امام در آخرین نفس‌های مبارکشان پس از حمد و ثناى الهى فرمودند: «به ملاقات جد گرامی ام، رسول اکرم و پدر عزیزم، امیرمؤمنان و مادر مظلومه‌ام، فاطمه زهرا و دو عموى گران قدرم، حمزه سید الشهداء و جعفر طیّار، مى روم».

سپس روح بلند ایشان به ملکوت اعلی پیوست و عالم را در ماتم خویش داغ‌دار کرد.

ابن عباس مى‌گوید: «چون امام مجتبی (علیه السلام) به شهادت رسیدند، امام حسین(علیه السلام) ، من، عبدالله بن جعفر و على پسرم را طلبید و آن حضرت را غسل داد». (14)

طبق وصیت آن حضرت، خواستند او را در کنار جد بزرگوارش دفن کنند؛ اما عایشه در حالى که بر قاطرى سوار شده بود با استناد به این که «این خانه من است و اجازه ورود به آن را نمى‌دهم»، مانع از این کار شد و یک بار دیگر کینه خود را نسبت به فرزندان فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نشان داد و فریاد زد: «ما را با شما چه کار! آیا مى‌خواهید شخصى را به خانه من وارد کنید که من او را دوست ندارم؟!»

قاسم فرزند محمد بن ابوبکر نزد عایشه آمد و گفت: «اى عمه! ما هنوز سرهاى خود را از سرافکندگى روز جمل سرخ موی نشسته‌ایم، آیا برآنى که روزى هم به نام روز قاطر‌ مشهور شود؟!» (15)

مروان هم در این میان هیزم کش این آتش شده بود و بنى امیه را تحریک مى‌کرد و فریاد مى‌زد: « مگذارید حسن در خانه پیامبر دفن شود؛ چگونه فرزند قاتل عثمان، در کنار قبر پیامبر دفن شود، اما عثمان در بقیع ؟!»(16)

ابن عباس خطاب به عایشه گفت: « وا اسفا! یک روز بر شتر سوار مى‌شوى و یک روز بر قاطر، مى‌خواهى نور خدا را فرو نشانى و با دوستان خدا جنگ کنى و میان رسول خدا(صلی الله علیه و اله) و حبیب و دوست او حایل شوی».(17)

عایشه فریاد زد: «سوگند به خدا که تا مویى بر سرم هست، نخواهم گذاشت حسن(علیه السلام) در این جا دفن شود!» و هیاهویی برپا کرد؛ لذا در نهایت بى‌شرمى، بدن نازنین حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام) تیر باران شد و بنا بر نقلى هفتاد تیر به بدن آن حضرت اصابت کرد.

بنى هاشم قصد مقابله داشتند، اما امام حسین(علیه السلام) فرمودند: «شما را به خدا سوگند مى‌دهم که وصیت برادرم را ضایع نسازید و کارى نکنید که خونى ریخته شود؛ زیرا برادرم سفارش کردند که از درگیرى اجتناب کنید». به ناچار پیکر آن حضرت را به بقیع بردند و نزد جده او، فاطمه بنت اسد(سلام الله علیها) مادر بزرگوار امیرمؤمنان (علیه السلام) دفن کردند.

در فضیلت گریه بر امام حسن (علیه السلام) و زیارت آن بزرگوار، از ابن عباس روایت شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمودند: «چون فرزندم حسن را به زهر شهید کنند، ملائکه آسمان‌هاى هفتگانه بر او گریه کنند و همه چیز حتى مرغان هوایى و ماهیان دریا بر او اشک بریزند؛ هر که بر او بگرید، دیده‌اش کور نشود، روزى که

دیده‌ها کور مى‌شود؛ هر که در مصیبت او اندوهناک شود، غمگین نشود دلش در روزى که دل‌ها اندوهناک است؛ و هر که او را در بقیع زیارت کند، قدمش بر صراط ثابت گردد، در روزى که قدم‌ها بر آن لرزان است».(18)

2-ولادت حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام)

در روز هفتم صفر سال 128 ه .ق. حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) در محلى بین مکه و مدینه به نام « ابواء» محل دفن حضرت آمنه(سلام الله علیها)، متولد شدند و عالم هستى را به نور ازلى خویش روشن ساختند.

مادر امام کاظم (علیه السلام) «حمیده» نام داشتند که امام محمد باقر (علیه السلام) براى فرزند خویش حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) انتخاب کرده بودند.(19) حضرت باقر العلوم (علیه السلام) خطاب به ایشان فرمودند: « تو در دنیا پسندیده‌اى و در آخرت

نیز پسندیده خواهى بود».(20)

آن بانو در اثر تربیت امام صادق (علیه السلام) از نظر علمى به رتبه‌اى رسیده بود که امام، زن‌ها را براى آموختن مسایل فقهى و احکام دین به ایشان ارجاع مى‌دادند.(21)

مشهورترین کنیه حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) ابو الحسن است و ایشان به کاظم، صالح و صابر و امین ملقب مى‌باشند.

فضایل و مناقب آن امام همام و صفات بر جسته‌ اخلاقى و انسانى ایشان، زبان زد همگان بوده به طورى که تمام دانشمندان اعم از شیعه و سنی به آن معترفند و در برابر عظمت شخصیت امام کاظم (علیه السلام) سر تعظیم و خشوع فرود مى‌آورده‌اند. محمد بن طلحه

شافعى در کتاب مناقب خود مى‌گوید: «او پیشوایى بزرگوار، عالى مقام و بسیار شب زنده‌دار بود؛ مشهور به کرامت و عبادت، و با سجده و قیام روز را به شب مى‌رساند و به دلیل زیادى بردبارى و بخشودن جفاکاران در حق حضرتش، او را کاظم خواندند و به واسطه کثرت عبادت و ستایش پرودگار به عبد صالح موسوم است و در عراق او را باب

الحوائج مى‌خوانند؛ متوسلان به آستانش توسل مى‌جویند و به کرامت و عطاى او از رحمت ایزدى بهره‌مند مى‌شوند». (22)

خطیب بغدادى در تاریخ بغداد از یکى از حنبلى‌ها نقل مى‌کند که گفت: «هر گاه امر مهمى براى من پیش مى آمد، به مرقد امام کاظم، مشرف مى‌شدم و به او توسل پیدا مى‌کردم، خداوند آن امر را بر من آسان و آن چه مى‌خواستم عطا مى‌فرمود» .(23)

شیخ طبرسى مى‌نویسد: «حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام)، حافظ‌ترین مردم نسبت به کتاب خدا بود و مردم مدینه او را زینت کوشندگان در عبادت خداوند نامیدند». (24)

آن امام گرانقدر در زمان حکومت منصور، مهدى، هادى، و هارون عباسى زندگى مى‌کرد. عباسیان تا چندى پس از آن که حکومت را در دست گرفتند، با مردم به خصوص علویان برخورد نسبتاً ملایمى داشتند، اما پس از این که پایه‌هاى حکومت خود را تثبیت کردند و از طرفى با قیام‌هاى پراکنده‌اى که به حمایت از علویان شکل می‌گرفت، مواجه شدند، بنا را بر ستمگرى گذاشتند و حتى نزدیک‌ترین دوستان خود همچون ابومسلم را که در به حکومت رسیدن عباسیان نقش داشت از بین بردند.

منصور عده زیادى از علویان را به شهادت رساند و تعداد زیادى از آنان نیز در زندان‌هاى او درگذشتند. این فشارها از اواخر زمان امام صادق(علیه السلام) آغاز شد و در زمان امام رضا (علیه السلام)که دوره‌ خلافت مأمون بود، به نهایت خود رسید. (25)

امام کاظم (علیه السلام) از یک طرف در مقابل این فشارها قرار داشتند و از سوى دیگر وظیفه خطیر هدایت شیعیان و حفظ آنان را به عهده داشتند. ولی هرگز در برابر دستگاه ظالم و غاصب عباسى سکوت نکردند و از مبارزه منفى و ایجاد تنفر در دل مردم بر ضد آنان لحظه‌اى از پاى ننشستند.

به دلیل این که علویان به عنوان فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و اله) در دیده مردم نگریسته مى‌شدند، و در نتیجه محبت و نفوذى در میان آنان پیدا مى‌کردند،‌ همواره امویان و نیز عباسیان با آن به مقابله مى‌پرداختند تا از حرمت آنان بکاهند.

دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) در طول تاریخ بر انکار این اصل سعی زیادی داشتند و با وجودى که اکثریت جامعه اسلامى از شیعه وسنى، آنان را فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و اله) مى‌دانستند، در برابر آن موضعگیرى مى‌کردند. این مسأله در زمان هارون و در برخوردهاى او با اهل بیت، به ویژه امام کاظم(علیهم السلام) نیز مطرح بود.نقل شده ‌هارون الرشید از موسى بن جعفر(علیهما السلام) پرسید: «چگونه شما مى‌گویید که ما ذرّیه رسول خدا هستیم در حالى که پیامبر فرزند پسر نداشت و شما فرزندان دختر او هستید؟»

عبد صالح خداوند در پاسخ او به دو آیه از قرآن استناد کردند: یکى آیه 85 سوره انعام که عیسى را فرزند ابراهیم مى‌داند در حالى فقط از مادر به ابراهیم (علیه السلام) پیوند دارد. دیگرى آیه مباهله که در آن، حسن و حسین (علیهما السلام) مصداق « وابنائنا » دانسته‌ شده‌اند.(26)


 

پی‌نوشت‌ها:

1. اصول کافی: ج 1، ص 469.

2. تاریخ یعقوبی: ج 2، ص 320.

3. امالی، شیخ صدوق: ص 353 - بحارالانوار: ج 46، ص 223.

4. علل الشرایع: ج 1، ص 233.

5. کافی: ج 1، ص 469 - بحارالانوار: ج 46، ص 226.

6. اعیان الشیعه: ج 1، ص 65.

7. سیر اعلام النبلا، ذهبی: ج 4 و ص 403.

8. الوقایع و الحوادث: ج 5، ص 70 - از مدینه تا مدینه: ص 963.

9. منتهی الامال: ص 611 - نفس المهموم: ص 456.

10. دائره المعارف تشیع: ج 8، ص 313 - منتخب التواریخ، ص 388 - کامل بهایی: ج 2. ص 179.

11. توضیح المقاصد: ص 6 - مصباح کفعمی: ج 2، ص 598.

12. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج 4، ص 17.

13. انساب الاشراف: ج 3، ص 88-55.

14. منتهی الآمال: ص 328.

15. تاریخ یعقوبی: ج 2، ص 225.

16. ترجمه الامام حسن علیه السلام، ابن سعد: ص 183.

17. منتهی الآمال: ص 329.

18. منتهی الامال: ص 330.

19. همان، ص 902.

20. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ج 4، ص 323.

21. منتهی الآمال: ص 902.

22. همان.

23. حیاه الامام موسی الکاظم علیه السلام: باقر شریف القرشی، ج 1، ص 52.

24. اعلام الوری: ص 298.

25. حیات فکری امامان شیعه: ص 384.

26. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه: ص 396.






تاریخ : پنج شنبه 91/9/30 | 1:18 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()

 

هشتم صفر

وفات سلمان فارسی

در هشتم صفر سال 36 ه .ق. سلمان، بزرگ صحابی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در مداین وفات نمود. (1)

ابتدا نامش «روزبه» بود که در روستاى « جى» در نواحى اصفهان متولد شد. پدرش دهقانى زحمت‌کش بود و آیین زرتشتى داشت. به همین دلیل روزبه را به خدمت آتشکده زرتشت درآورد. سلمان بر اثر آشنایى با مسیحیان منطقه، پیرو دین مسیح شد اما با مخالفت شدید و عقاب پدر مواجه شد. او پس از تحمل رنج فراوان سرانجام از بند پدر گریخت و به شام پناه برد.

در آنجا در کنار اسقف شام به خدمت این دین پرداخت. سلمانهمواره به دنبال کیش برتر در جست وجو و تلاش بود و در راستای این تلاش‌ها، در نهایت به موصل آمد و از آن‌جا به قصد شبه جزیره عربستان، هجرت کرد و در بین راه با ناجوانمردى همراهانش به عنوان برده به یک یهودى فروخته شد. پس از چندى، فردى از یهود بنی قریظه او را بار دیگر خرید و به مدینه برد.

سلمان پس از سال‌ها تلاش و جستوجو براى یافتن دین حق و پیامبر موعود، گمشده خویش را در وجود نازنین خاتم الانبیاء و اشرف مخلوقات، حضرت محمد(صلی الله علیه و اله) پیدا کرد. پیامبر(صلی الله علیه و اله) او را سلمان نام نهادند و امر فرمودند تا با کار کردن، خود را از صاحبش بازخرید کند. سرانجام او با کمک حضرت و یارانش آزاد شد(2) و تمام عشق و محبت خود را در راه پیامبر اسلام و امیرمؤمنان علیه السلام نثار کرد.

محبت، اخلاص و ارادت نسبت به آستان نبوى و خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) او را به جایى رسانید که از زبان مبارک پیامبر (صلی الله علیه و اله) که هرگز سخن به مبالغه نمى‌گشاید به این حدیث مفتخر شد:

«سلمان دریایى بى کران و گنجى است تمام نشدنی. سلمان از ما اهل بیت است و حکمت و برهان به او داده شده است». (3)

درباره حکمت و دانش سلمان همین بس که او در کلام گوهر بار مولاى متقیان، همسان لقمان و یا حتی در زبان امام جعفر صادق (علیه السلام)، بهتر از لقمان شناخته شده است.

امام محمد باقر(علیه السلام) خطاب به کسی که نام سلمان فارسی را برد فرمودند: «او را هیچ گاه سلمان فارسی نخوانید؛ چرا که او سلمان محمدی و مردی است از ما اهل بیت(علیهم السلام)!» (4)

از روایات استفاده مى‌شود که سلمان از اسم اعظم الهى اطلاع داشته و از راویان معتبر حدیث بوده است. او از میوه‌هاى بهشتى در دنیا تناول کرده و به درجه‌اى رسیده که بهشت مشتاق و چشم انتظار او بوده است. (5)

روزى پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) این آیه را برای مردم خواندند:

«وَاِن تَتَوَ لَّوا، یَستَبدِلُ قَوماً غَیرُکُم ثُمَّ لا یَکوُ نوُا أمثا لَکُم ؛(6) اگر شما عرب‌ها از اسلام روى برتابید، خداوند قومی را جانشین شما خواهد کرد که از شما نیستند و چون شما رفتار نمى‌کنند».

اصحاب از پیامبر(صلی الله علیه و اله) پرسیدند: «اى رسول خدا(صلی الله علیه و اله) ! آن مردم چه کسانى هستند که جانشین عرب مى‌گردند؟»

پیامبر(صلی الله علیه و اله) دست بر دوش سلمان نهاد و فرمود: «این مرد و قوم اویند». سپس افزود: «به خدایى که جانم در دست اوست، اگر ایمان را در ثریا آویزند، سر انجام مردمى از فارس آن را در ربایند». (7)

سلمان همواره ملازم رکاب پیامبر (صلی الله علیه و اله) و امیرمؤمنان (علیه السلام) در صحنه‌هاى گوناگون بود و در جنگ‌ها به عنوان مشاور عالى پیامبر (صلی الله علیه و اله) و از فرماندهان سپاه حضرت بود. به ویژه در جنگ احزاب، کندن خندق در اطراف مدینه به پیشنهاد سلمان فارسى بود. وى در دوران حکومت خلفاى غاصب، مدافع

امیرمؤمنان(علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود و وجود او در صف مخالفان حکومت به عنوان صحابی خاص پیامبر(صلی الله علیه و اله) براى دستگاه خلافت سخت گران مى نمود. او از معدود کسانى بود که در شهادت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بر پیکر نازنین حضرت در آن خاکسپاری شبانه نماز خواند. (8)

سلمان در هشتم صفر سال 36 ه .ق. در 250 سالگى و(بنا به قولى 350 سالگى) وفات نمود و به حبیب خود حضرت ختمى مرتبت پیوست.(9)

همین شرافت و بزرگى بر او کافى است که امیر مؤمنان (علیه السلام) درشب وفات با طى الارض و اعجاز از مدینه به مداین آمدند و بر پیکر او حاضر شدند و او را غسل دادند و با دست نازنین خود کفن نمودند و بر او نماز خواندند . سلمان در حالى که بر چهره مولاى خود متبسم بود، از این دنیاى خاکى رخت بربست.

در نماز بر جنازه سلمان جعفر طیار و حضرت خضر با هفتاد صف از ملایکه حضور داشتند که در هر صف هزاران فرشته قرار داشت. مدفن سلمان محمدى(صلی الله علیه و اله) در مداین در نزدیکى شهر بغداد، جنب تاق کسرى قرار دارد و بارگاهش زیارتگاه عاشقان و شیفتگان

اهل بیت(علیهم السلام) و تربیت شدگان این خاندان است.

نهم صفر

1 شهادت عمّار یاسر در جنگ صفین

در نهم صفر سال 37 ه .ق. در جریان جنگ صفین، عمار یاسر به درجه والای شهادت نایل شد. کنیه‌اش ابویقظان، از صحابه نزدیک نبى اکرم (صلی الله علیه و اله) و از یاران با وفاى امیرمؤمنان (علیه السلام) بود. او مسلمانى راستین بود که به همراه پدر و مادر خود (یاسر و سمیه) و نیز برادرش عبدالله در همان روزهاى آغازین دعوت نبوى، به دین توحید مشرف شدند.

مادرش نخستین زنى بود که در اثر شکنجه‌هاى کفّار و مشرکان، در مکه، به طرز دلخراشى در راه اسلام به شهادت رسید. عمّار و پدر و مادرش را به همراه بلال و خباب و صهیب، زره آهنین بر تن مى‌کردند و در صحراى داغ زیر آفتاب سوزان مى‌خواباندند. زمانى که عمّار را در آتش انداخته بودند پیامبر خطاب به آتش فرمودند: «یا نار کونى بردا و سلاماً على عمّار کما کنت برداً و سلاماً على ابراهیم».

در نتیجه دعا، آتش سوزان اثرى بر بدن وی نگذاشت. (10)

در جلال و عظمت وی همین بس که رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه و اله) فرمودند: « عمّار از سر تا پاى مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او عجین شده». (11)

عمّار چونان زمان پیامبر که فرماندهى دلیر و یاور پیامبر بود، یار و یاور

أمیرمؤمنان(علیه السلام) در عرصه‌هاى مختلف و مشاور حضرت در زمان خلافت ظاهرى ایشان بود. چونان رزم آوران جوان، همچون شیر، در مقابل دشمنان ولایت مى‌ایستاد و از مولاى متقیان(علیه السلام) دفاع مى‌نمود. وجود وی در صف یاران مولا على(علیه السلام)، خنثى کننده طعنه دشمنان آن حضرت بود که امام را مخالف اصحاب پیامبر معرفى مى‌کردند.

او در جنگ صفین یکى از سرداران سپاه حضرت بود که با ایراد خطبه‌اى مفصل از اشتباهات عثمان پرده برداشت و جنایات اطرافیان و نزدیکان وى را افشا نمود و اهل بیت طاهرین (علیهم السلام) را از تهمت‌هاى معاویه، مبنى بر دست داشتن در قتل عثمان، مبرا دانست.

این شیر دل کهنسال، پس از نبرد نمایان و دلاورانه، در اثر اصابت نیزه از کمینگاه دشمن، به زمین افتاد و خبیثى دیگر سرش را جدا کرد و نزد معاویه برد. بدین ترتیب پس از سال‌ها به دیدار محبوب خویش و رسول اکرم (صلی الله علیه و اله)، پیوست.

شهادت عمار بن یاسر در رکاب امیر مؤمنان (علیه السلام) تزلزلى در سپاه معاویه ایجاد کرد و آنان را دچار تردید و سر در گمى قرار داد؛ چرا که از حضرت ختمى مرتبت چنین روایت شده بود: «عمار را گروه سرکش و ستم پیشه خواهد کشت؛ در حالى که آنان را به حق دعوت مى‌کند.»(12)

حتى یکى از صحابه پیامبر به نام خزیمه بن ثابت معروف به «ذوالشهادتین» که تا قبل از شهادت عمار، در جنگ حاضر نشده بود، وارد نبرد شد و پس از جنگى نمایان به شهادت رسید.

جرثومه خدعه و نیرنگ، عمرو عاص، که سپاه را در حال متلاشى شدن مى‌دید، فریاد بر آورد: «آ‌رى! گروه ستم پیشه و سرکش، عمار را کشت! چه کسى جز على باعث مرگ عمار شد؛ آیا او نبود که این جنگ را به راه انداخته است؟!»

بدین ترتیب باردیگر کور ذهن‌هاى مسلمان‌نما فریفته دسیسه عمروعاص و معاویه شدند و جنگ را ادامه دادند.

عمار در جنگ صفین 91 سال داشت. امیر مؤمنان(علیه السلام) بر بالین غرق به خون این صحابه بزرگ حاضر شدند و فرمودند: «هر کس از شهادت عمار ناراحت نشود، از مسلمانى بهره‌اى ندارد». (13)

حضرت در حالى که اشعارى در بى وفایى دنیا و ناراحتى از فراق دوستان و یاران خود مى‌خواندند، فرمودند: « یکبار بهشت بر عمار کم است؛ بلکه بارها استحقاق آن را دارد و بر او واجب است». (14)

پیکر او را به همراه مرقال در کنار هم به خاک سپردند.

2- جنگ نهروان

بعد از اعلام نتیجه حکمین که به دنبال جنگ صفین اتفاق افتاد و در جریان آن ابوموسى اشعرى منافق، با نیرنگ عمرو عاص نتیجه را به نفع معاویه تمام کرد، آتش کینه خوارج شعله‌‌ورتر شد و گروه خود را در منطقه اى به نام « نهروان» جمع کردند و بر ضد امیرمؤمنان اعلام جنگ کردند.

حضرت علی(علیه السلام) تا قبل از این که آنان دست به شمشیر نبرده و جنایات بى شماری را انجام نداده بودند با آنان وارد نبرد نشدند؛ اما پس از آن ناگزیر به جنگ با آنان شتافتند. اما تلاش حضرت براى بازگرداندن خوارج ادامه داشت.

مولاى متقیان(علیه السلام) از میان یاران خود، کسانى که اهل سخن بودند و فن بیان داشتند مانند ابن عباس و صعصعه بن صوحان را براى ارشاد آنان فرستاد. به همه‌ آنها جز قاتلان ابن خباب و همسرش(15) امان دادند. در نتیجه از میان دوازده هزار نفر سپاه خوارج، هشت هزار نفر

هدایت شدند و از جنگ صرف نظر کردند؛‌ اما چهار هزار نفر عنود و سنگ‌دل که از دین برگشته بودند باقى ماندند و آغازگر جنگ شدند.

درنهم صفر سال 38 ه .ق. نبرد سنگین میان دو سپاه درگرفت؛ از سپاه حضرت کمتر از ده نفر شهید شدند و از خوارج کمتر از ده نفر زنده ماندند که حضرت قبل از جنگ این مطلب را فرموده بودند. بدین ترتیب فتنه‌اى که نزدیک بود نظام عدالت گستر اسلام و حکومت

علوى را با مشکل مواجه کند، ریشه کن شد.

البته پس مانده این فتنه شوم که از زبانه‌هاى آتش سقیفه بود، در نهایت باعث بزرگترین جنایت بشری شد و مولاى متقیان‌(علیه السلام) را به شهادت رسانید.(16)

چهاردهم صفر

شهادت « محمد بن ابى بکر » روز چهاردهم صفر سال 38 ه .ق.

محمد بن ابی بکر، یکی از یاران باوفای امیرمؤمنان (علیه السلام)در مصر به شهادت رسید. مادرش اسماء بنت عمیس، پس از ابوبکر با حضرت امیر(علیه السلام) ازدواج کرد. محمد در دامان پرمهر علوی تربیت یافت و از کودکى در خانه امیرمؤمنان علیه السلام پرورش یافت و مرام و منش على (علیه السلام) را به شایستگى آموخت.

او از اصحاب خاص مولاى متقیان علی (علیه السلام) بود و در حوادث گوناگون حیات آن حضرت در کنار ایشان چون فرزندى دلسوز و مریدى باوفا حضور داشت. به ویژه در جنگ جمل، در رکاب امیرمؤمنان (علیه السلام) بود و تلاش‌هاى بسیارى کرد تا خواهرش عایشه را از این فتنه بر حذر دارد؛ اما سودى نداشت.

نامه ‌نگارى‌هاى او براى معاویه مبنى بر حقانیت امیرمؤمنان على (علیه السلام) و دفاع از حضرت در کتاب‌های تاریخى موجود است که همه، حاکى از ارادت و معرفت او نسبت به خاندان نبوت(علیهم السلام) مى‌باشد.

محمد بن ابى بکر از سوى امیرمؤمنان(علیه السلام) پس از این که «قیس» نتوانست امارت مصر را سامان بخشد به حکومت آن‌جا منصوب شد. همزمان معاویه نیز عمروعاص را به حکومت مصر منصوب کرد و او را به آن جا فرستاد.

محمد بن ابی بکر در تلاش براى سامان بخشیدن به اوضاع مصر بود؛ ولى دسیسه‌هاى عمروعاص از یک سو و اعتراض و شورش مردم که از جانب عمروعاص تحریک شده بودند از سوى دیگر، باعث شد تا این سردار رشید نتواند در برابر سپاه عمروعاص مقاومت کند و در

نتیجه شکست خورد.

محمد را در محلى به نام « کوم شریک» در حوالی مصر محاصره کردند و پس از دستگیرى، ناجوانمردانه در پوست حمارى کردند و آتش زدند.(17)

امیرمؤمنان(علیه السلام) پس از شنیدن خبر شهادت دلخراش او به شدت محزون شدند و تأسف خوردند. بى تابى امیرمؤمنان(علیه السلام) در فراق او در خطبه 68 نهج‌البلاغه آمده است:

«‌ از زمانى که وارد این جنگ شدم (جنگ با معاویه) ‌براى هیچ کشته‌اى مثل محمد محزون نشدم؛ ‌همانا محمد فرزند همسرم و مانند اولاد من بود و با من به نیکویى رفتار مى‌کرد».(18)

هجدهم صفر

شهادت اویس قرنی

در هجدهم صفر سال 37 ه .ق. در جریان جنگ صفین اویس قرنی به شهادت رسید. وی از پارسایان نامى صدر اسلام و ملقب به سیدالتّابعین است و از اصحاب امیرمؤمنان (علیه السلام) مى‌باشد.

اویس در « قَرَن» که میقات اهل نجد و موضعى در یمن کنونى است به دنیا آمد؛ وى زمانى که خبر رسالت پیامبر اسلام را شنید به آیین اسلام درآمد. او یکبار براى دیدن جمال دل‌رباى پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) به مدینه آمد،‌اما چون پرستارى از مادر سالخورده‌اش را برعهده داشت، نمى‌توانست زیاد در مدینه بماند ؛ از طرفى مادرش اجازه

بیش از نیم روز توقف را به او نداده بود.‌ از قضا پیامبر نیز آن روز در مدینه حضور نداشتند. اویس براى حفظ حرمت کلام مادرش، ‌بدون این که موفق به زیارت پیامبر شود به یمن بازگشت.

رسول اکرم (صلی الله علیه و اله) درباره او فرموده اند: «من از سوى یمن، ‌بوى خدا مى‌شنوم» و اویس را «نفس الرحمان» خطاب می‌کردند. در حدیثى درباره‌ اویس قرنى فرمودند: «چه قدر به تو اى اویس قرنى مشتاقم! آگاه باشید که هر که او را مى‌بیند، سلام مرا به او برساند».

از حضرت سؤال کردند: ‌اویس چه کسى است؟ ایشان در جواب فرمودند: «‌او کسى است که اگر از میان شما برود، ‌متوجه او نمى‌شوید و اگر در میان شما باشدبه او توجهى نمى‌کنید؛‌ اما اویس کسى است که به شفاعتش قوم « ربیعه» و « مضر»،‌ داخل بهشت مى‌شوند. به من ایمان آورد در حالى که مرا ندیده است و در راه جانشین من،

امیرمؤمنان على بن ابی طالب(علیه السلام) در جنگ صفین کشته خواهد شد.» (19)

آرى! محبت و معرفت نسبت به خاندان اهل بیت(علیهم السلام) و عشق و ایثار در راه آنان، او را به مقامى مى‌رساند که سرور کائنات حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و اله) به او مشتاق است و در رکاب شیرازه عالم هستى، امیر مؤمنان(علیه السلام)، به فیض شهادت نایل می شود.

سلام و درود خداوند بر او و تمامى پیروان راستین اهل بیت عصمت (علیهم السلام) باد.


 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. تاریخ دمشق: ج 21، ص 375.

2. اسد الغابه: ج 2، ص 328.

3. منتهی الآمال: ص 162.

4. رجال کشی: ص 8 - بحارالانوار: ج 22، ص 394.

5. تاریخ دمشق: ج 6، ص 177.

6. سوره ی محمد: آیه ی 38.

7. مجمع البیان: ج 9، ص 164.

8. اختصاص: ص 5 - بحارالانوار: ج 22، ص 351.

9. تاریخ دمشق: ج 21، ص 375.

10. منتهی الآمال: باب اول، فصل دهم، ص 176.

11. احتیاج طبرسی: ج 1، ص 267.

12. الغدیر: ج 9، ص 21 - بحارالانوار: ج 22، ص 326.

13. انساب الاشراف: ص 219 - بحارالانوار: ج 33، ص 20.

14. منتهی الآمال: ص 178.

15. خوارج نهروان ابن خباب و همسر باردارش را به جرم علی دوستی کشتند و کودکش را از شکم مادر بیرون کشیده و بر سر نیزه زدند.

16. تتمه المنتهی: ص 50.

17. مرآه الجنان: یافعی: ج 1، ص 87.

18. نهج البلاغه: ترجمه ی شهیدی: خطبه 68.

19. بحارالانوار: ج 42، ص 155.






تاریخ : پنج شنبه 91/9/30 | 1:18 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()

توجّه به خواستِ همسر

امام حسین(ع) به خواست، علاقه و حسّ زیبایی دوستی همسرش، توجّه خاصّی می نمود و برخی اوقات به همین خاطر با انتقادات اصحاب و دوستان خود روبه رو می شد؛ ولی به خواستِ طبیعی و مشروع همسر خویش احترام می گذاشت.

جابر از امام باقر (ع) نقل می کند:

عدّه ای بر امام حسین(ع) وارد شدند؛ ناگاه فرش های گران قیمت و پشتی های فاخر و زیبا را در منزل آن حضرت مشاهده نمودند. عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! ما در منزل شما وسایل و چیزهایی مشاهده می کنیم که ناخوشایند ماست (وجود این وسایل در منزل شما را، مناسب نمی دانیم!.) حضرت فرمود: إنّا نَتَزَوّجُ النِّساءَ فَنُعطیهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَیَشتَرینَ بِها ما شِئنَ، لَیسَ لَنا فیهِ شی ءٌ(6) از ازدواج، مهریه زنان را پرداخت می کنیم و آنها هر چه دوست داشتند، برای خود خریداری می کنند. هیچ یک از وسایلی که مشاهده نمودید، از آنِ ما نیست.

در روایت دیگر نقل شده که از امام صادق (ع) سؤال شد: آیا خرید جواهرات برای زینت بچّه ها درست است؟ حضرت فرمود: علیّ بن الحسین(ع) برای بچّه ها و همسرانش زیورآلات از نوع طلا و نقره تهیه می کرد و آنها را با آن زیورها می آراست.(7)

از این روایات و نظایر آن، به خوبی استفاده می شود که امام حسین(ع) و سائر ائمه اطهار(ع) به حسّ زیبایی دوستی همسر خود احترام می گذاشتند و امکانات لازم را در حدّ متعارف آن زمان، برای آنها فراهم می نمودند.

غیرت ورزی نسبت به خانواده

یکی ازخصلت های پسندیده، غیرت است. غیرت، به معنای آن است که سرشت و طبیعت انسان از این که غیر خودش در یک امر مورد علاقه اش با او مشارکت داشته باشد نفرت داشته باشد.(8)

غیرت در اصطلاح، آن است که کسی نسبت به ناموس خود و همسر یا فرد مورد علاقه اش به حدّی اهتمام ورزد که به دیگری اجازه و تعرّض به حریم خویش ندهد. انسان غیور، نمی تواند تحمّل کند که دیگران با نگاه های ناپاک یا انگیزه های فاسد، به همسر و بستگان او نزدیک شوند و قصد سوء داشته باشند.

غیرت ورزیدن، خُلقی ارزشمند و پسندیده است. گاهی هم (غیرت دینی) سبب می شود که انسان از هر نوع سوءِ قصد و هجوم مخالفان به دین و ارزش های مقدّس و معتقدات دینی برآشوبد و عکس العمل نشان دهد و در دفع تعرّض بکوشد. پیامبراکرم(ص) فرموده است: اَلْغیرَةُ مِنَ الاِْیمانِ(9) غیرت از ایمان است.

غیرت، نشانه ارزشمندی شخصیت یک انسان محسوب می شود. حضرت علی (ع) فرموده است: ارزش انسان به قدر همّت اوست، صدق او به اندازه جوانمردی اوست، شجاعتش به اندازه پاکدامنی اوست و عفّت او به قدر غیرت اوست.(10) خداوند نیز بندگان غیرتمند خویش را دوست می دارد.(11)

بنی هاشم، غیرتمندان روزگار خویش بودند و برای عترت پیامبر(ص) حرمتی فوق العاده قائل بودند. جوانان بنی هاشم نیز پیوسته اهل بیت امام حسین(ع) را در طول سفر به کربلا، محافظت می کردند. شبها نیز با حراست این جوانان، به ویژه قمر بنی هاشم، زنان حرم آسوده و بی هراس می خفتند.

غیرت در دریای پهناور وجود اباعبدالله(ع) موج می زد و به همه آموخت که نگهبانان دین و ناموس خود باشند و بیشترین حساسیت را در دفاع و صیانت از آنها داشته باشند. او تا آخرین نفس از عقیده اسلامی خود دفاع کرد و بر محو باطل پافشاری نمود. او که سرآمد غیرتمندان عالم است در رجز حماسی خویش در روز عاشورا از جمله بر حمایت از ذرّیه پیامبر و خانواده پدرش تأکید می فرمود: اَحْمی عِیالاتِ اَبی، اَمْضی عَلی دینِ النَّبی(12) آن حضرت، روز عاشورا خانواده و دختران و خواهر خود را توصیه کرد که پس از شهادتش، گریبان ندرند و چهره مخراشند و آه و زاری و واویلا سر ندهند و پیش دشمنان صدایشان را به گریه بلند نکنند. در واپسین لحظات هم که مجروح بر زمین افتاده بود، وقتی شنید که گروهی از سپاه دشمن قصد حمله به خیمه ها و تعرّض به زنان و کودکان دارند، بر سرشان فریاد کشید: اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لاتَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا اَحْرارا فی دُنْیاکُمْ...(13) ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید و اگر عربید، به اصل و تبار خویش برگردید...

شمر جلو آمد و گفت: ای پسر فاطمه چه می گویی؟

امام(ع) فرمود: من با شما می جنگم و شما با من می جنگید، پس تجاوزگران و سرکشان و جاهلان خود را تا وقتی من زنده ام، از حرم من بازدارید.(14)

از غیرت آن امام همام بود که در همان حال هم از کار ناجوانمردانه سپاه دشمن برآشفت و اعتراض کرد و تا زنده بود نتوانست تحمّل کند که نامردان به حریم ناموس او نزدیک شوند. غیرت دینی او و یارانش نیز زمینه ساز آن حماسه بزرگ شد.

آن امام همام، کشته شدن را بر ننگ ذلّت و تسلیم، ترجیح داد و این از غیرت و حمیّت او بود. یاران شهیدش هم شب عاشورا و در فرصت های دیگر تا پای جان ابراز وفاداری کردند و غیرتشان اجازه نداد که امام و اهل بیت او را در صحرا و میان انبوه دشمن رها کنند و خود، در پی زندگی و عافیت خویش روند. عباس، امان نامه دشمن را ردّ کرد، تیغ ها و شمشیرهای دشمن را بر خواری و مذلّت ترجیح داد.

امّا فرومایگان، برای کشتن او و به خاطر رضای خاطر والی کوفه و یزید طاغوت، همدست شدند و پس از کشتن عاشورائیان، خانواده آنان را به اسارت بردند.

اعتراض حضرت زینب (س) به یزید در شام، که اهل بیت پیامبر را در معرض دید و تماشای مردم کوچه و بازار قرار داده(15) ریشه در غیرت او داشت.

پیروان عاشورا، هم درس عفاف و حجاب را به عنوان غیرت ناموسی از کربلا می آموزند، هم دفاع از مظلوم و نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعت را به عنوان غیرت دینی از حماسه آفرینان کربلا الهام می گیرند.

رفتار حضرت نسبت به خانواده و فرزندان در لحظه وداع

امام(ع) در واپسین لحظه های زندگی خویش شرایط ناگواری خانواده و فرزندان، غصّه یتیمی و از دست دادن نزدیکترین عزیزان از یک طرف، طی مسیر کربلا تا شام و از شام به مدینه، همراهی دشمنان سنگدل، از طرف دیگر را مجسّم کرد. در چنین شرایطی آن امام همام شیوه دعوت به صبر و بردباری و توجّه دادن به نصرت الهی را برگزید تا با دم حسینی خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزمشان را برای دست یابی به همه اهداف، تقویت نمایند. در مقاتل آمده است:

هنگامی که امام (ع) همه یارانش را دید که شهید شده اند، برای وداع به خیمه ها آمد و ندا دادند: ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب، ای ام کلثوم، آخرین درود و سلام من بر شما باد.(16)

سکینه صدا زد: ای پدر آیا تن به مرگ داده ای؟

فرمود: کسی که یاور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد.

طبق نقل دیگر فرمود: ای نور چشم من! کسی که یار و یاوری ندارد، چگونه تسلیم مرگ نشود، ولی (فرزندم) رحمت و نصرت خداوند در دنیا وآخرت به همراه شما است، دخترم بر قضاء الهی، صبر پیشه کن و زبان به شکوه مگشای، زیرا دنیا محلّ گذر است، ولی آخرت خانه همیشگی است.

سکینه گفت: ما را به حرم جدّمان (مدینه) بازگردان.

امام فرمود: لَو تُرِکَ القَطا لَغَفا و نامَ؛ اگر پرنده قطا را بگذارند، در جایگاه خود آرام می گیرد و استراحت می کند.

سکینه گریه کرد، امام حسین (ع) دختر عزیزش را به سینه چسباند و اشکهایش را پاک نمود و اشعاری خواند که ترجمه اش چنین است:

ای سکینه جانم! بدان که بعد از شهادتم، گریه تو بسیار خواهد شد، دل مرا با افسوس، به سرشک خود مسوزان تا جان در بدن دارم، پس وقتی که کشته شدم تو بر هر کس نزدیکتر به بدن من می باشی که کنارم بیائی و گریه کنی، ای برگزیده بانوان.(17)

طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنین توصیه نمود: خودتان را برای گرفتاری آماده کنید و بدانید خداوند نگهدار و یاور شما است و شما را از شرّ دشمنان نجات می بخشد و عاقبت امرتان را به خیر خواهد کرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب خواهد نمود و به شما، در برابر این گرفتاری، انواع نعمت و کرامت عطاء خواهد کرد. پس زبان به شکوه مگشایید و سخنی مگویید که از منزلت و ارزش شما بکاهد.


نوشت ها:

7. کافی، ج 6، ص 475، ح1.

8. مجمع البحرین، ج 2، ص 246.

9. من لایحضره الفقیه، ج 3،ص 444.

10. و عفته علی قدر غیرته. (نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت47).

11. اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الغَیُور. (میزان الحکمة، ج 7، ص 357.)

12. بحارالانوار، ج 45،ص 49.

13. همان، ص 51.

14. فَاْمنَعُوا عُتاتِکُم عَنِ التَّعرُّضِ لِحَرَمی ما دُمْتُ حَیّا. (بحارالانوار، ج 45، ص 51).

15. حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 378.

16. معالی السبطین، ج 1،ص 22 و 23 تذکرة الشهداء، ص307.

17. ترجمه نفس المهموم، ص 184؛ معالی السبطین، ج 2، ص 25.






تاریخ : پنج شنبه 91/9/30 | 1:16 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.