بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. هَذَا مَا أَوْصَی بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِیطَالِبٍ إلَی أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّه:
إنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ. وَأَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، جَآءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ. وَأَنَّ الْجَنَّه وَالنَّارَ حَقٌّ. وَأَنَّ السَّاعَه ءَاتِیَه لاَ رَیْبَ فِیهَا. وَأَنَّ اللَهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ. إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِی أُمَّه جَدِّی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ؛ أُرِیدُ أَنْ ءَامُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ، وَأَسِیرَ بِسِیرَه جَدِّی وَسِیرَه أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهالسلام.
فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَهُ أَوْلَی بِالْحَقِّ، وَمَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّی یَقْضِیَ اللَهُ بَیْنِی وَبَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ؛ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ. وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی إلَیْکَ یَا أَخِی؛ وَمَا تَوْفِیقِی إلاَّ بِاللَهِ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإلَیْهِ أُنِیبُ. وَالسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَعَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی. وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّه إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ. 1
«بسم الله الرّحمن الرّحیم. اینست آن وصیّتی که حسینبنعلیّ بن أبیطالب به برادرش: محمّد که معروف به ابن حنفیّه است مینماید:
حقّاً حسین بن علیّ گواهی میدهد که هیچ معبودی جز خداوند نیست؛ اوست یگانه که انباز و شریک ندارد. و بدرستیکه محمّد صلّی الله علیه وآله، بنده او و فرستاده اوست که به حقّ از جانب حقّ آمده است. و اینکه بهشت و جهنّم حقّ است، و ساعت قیامت فرا میرسد و در آن شکّی نیست. و اینکه خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند برمیانگیزاند.
من خروج نکردم از برای تفریح و تفرّج؛ و نه از برای استکبار و بلندمنشی، و نه از برای فساد و خرابی، و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج من برای اصلاح امّت جدّم محمّد صلّی الله علیه وآله میباشد.
من میخواهم امر به معروف نمایم، و نهی از منکر کنم؛ و به سیره و سنّت جدّم، و آئین و روش پدرم علیّ بن أبی طالب علیه السّلام رفتار کنم.
پس هر که مرا بپذیرد و به قبولِ حقّ قبول کند، پس خداوند سزاوارتر است به حقّ. و هر که مرا در این امر ردّ کند و قبول ننماید، پس من صبر و شکیبائی پیشه میگیرم، تا آنکه خداوند میان من و میان این جماعت، حکم به حقّ فرماید؛ و اوست که از میان حکم کنندگان مورد اختیار است.
و این وصیّت من است به تو ای برادر! و تأیید و توفیق من نیست مگر از جانب خدا؛ بر او توکّل کردم، و به سوی او بازگشت مینمایم. و سلام بر تو و بر هر که از هدایت پیروی نماید. و هیچ جنبش و حرکتی نیست، و هیچ قوّه و قدرتی نیست؛ مگر به خداوند بلند مرتبه و بزرگ.»
پی نوشتها:
1- این وصیّت را محدّث قمّی در «نفس المهموم» ص 45، از علاّمه مجلسی در «بحار الانوار» از محمّد بن أبی طالب موسوی آورده. و نیز در «ملحقات إحقاق الحقّ» ج 11، ص 602، از خوارزمی در کتاب «مقتل الحسین» ج 1، ص 188 طبع نجف آورده است. و در «مقتل علاّمه خوارزمی» ج 1، ص 188 موجود است.
ج) رضا و توکل
براى «توکل» ، معانى مختلفى ذکر نمودهاند . خواجه در منازل السائرین گفته: «التوکل کلة الامر کله الى مالکه و التعویل على وکالته .» (22) یعنى: توکل واگذار نمودن همه امور استبه صاحبش و اعتماد نمودن بر وکالت او . ابوتراب نخشبى گوید: «التوکل طرح البدن فى العبودیة و تعلق القلب بالربوبیة» (23) یعنى: توکل، انداختن بدن است در بندگى و تعلق قلب استبه پرورندگى .
و برخى از عرفا گفتهاند:
توکل تمسک کردن به خداستبه نحوى که بنده در مقابل خداوند، همانند مردهاى باشد در برابر غسال که به هر طرف بخواهد او را برگرداند در حالى که براى او هیچ اراده و حرکتى نباشد (24)
براى «رضا» نیز معانى متعدد ارائه شد . صاحب مصباح الهدایه، «رضا» را به رفع کراهت و شیرین شمردن مرارت، معنى کرده است . (25) ذوالنون در تعریف رضا گفته است: «شادى قلب استبه تلخى قضا .» (26)
تفاوت توکل و رضا
با بیان معانى دو اصطلاح یاد شده، روشن مىشود که میان آن دو تفاوت است . از همین رو، همه عارفان، مقام رضا را غیر از مقام توکل دانسته و گفتهاند که مقام رضا بعد از عبور از منزل توکل تحقق مىیابد، بلکه مقام رضا، نهایت منزلگاه سالکان است و هر که را در این مقام، قدمگاهى کرامت فرمودند، به بهشت معجلش رسانیدند; چون سرور و فرح که از لوازم اهل بهشت است، در رضا و یقین تعبیه شده است . مصباح الهدایه، در این زمینه آورده است:
«ان الله تعالى جعل بحکمته الروح و الفرح فى الرضا و الیقین .» (27) ; یعنى: همانا خداوند متعال، با حکمتخویش روح و فرح را در رضا و یقین قرار داده است .
پس مقام رضا غیر از مقام توکل بوده، بلکه مقامى عالىتر از آن است; چون «متوکل» ، طالب خیر و صلاح خویش است و حق تعالى را که فاعل خیر است، براى تحصیل خیر و اصلاح، وکیل خود قرار مىدهد; ولى «راضى» ، اراده خویش را در اراده حق، فانى نموده و براى خود اختیارى باقى نگذاشته است . چنان که، از عارفى پرسیدند: چه اراده مىکنى؟ گفت: اراده مىکنم که اراده نکنم . (28)
با تبیین مفهوم توکل و رضا به بیان نورانى امام مىپردازیم که در جایى فرمود:
«من اتکل على حسن اختیار الله تعالى له لم یتمن غیر ما اختاره الله عزوجل له .» یعنى: کسى که به خدا توکل کند و حسن انتخاب او را ترجیح دهد، آرزوى چیزى غیر از آنچه خداى براى او اختیار کرده را نمىکند . (29)
و نیز فرمود:
عزت و بىنیازى بیرون رفتند و به جنبش درآمدند و در محل توکل، توطن گزیدند . (30)
از این کلام عرشى امام پیداست که وقتى انسان امور زندگى را به خدا واگذار نمود، او خود عهدهدار انجام و پایان آن مىگردد و این نوع توکیل، نیاز به نوعى معرفت دارد که تحصیل و کسب آن لازم است; معرفتبه این که اولا، قادر مطلق، خداست و ثانیا، انسان، ضعیف و فقیر و ناتوان است:
«و خلق الانسان ضعیفا (31) ; ان الله على کل شیء قدیر»
انسان با معرفتبه این دو رکن توکل، به این مقام معرفتى بار مىیابد که هیچ تاثیرگذارى در عالم نیست; مگر قادر متعال: «لا مؤثر فى الوجود الا الله» . پس غنىترین انسان، کسى است که به خدا توکل نماید و امور مادى و معنوى را به او واگذار کند; زیرا، او بهترین سرپرست و برترین وکیل است; «نعم المولى و نعم الوکیل .»
حضرت سیدالشهداء علیه السلام، در آخرین لحظات عمر شریفش، در باب رضا مىفرماید:
«رضا برضائک، صبرا على قضائک، یا رب لا اله سواک .» (32) یعنى: اى پروردگار، من، راضى به رضاى تو و صابر به قضاى تو هستم و هیچ خدایى غیر از تو نیست .
مصطفى خلیلى
پى نوشت ها:
1) محقق و نویسنده .
2) تاجالدین حسین بن حسن خوارزمى، شرح فصوص، ج 1، ص 66 .
3) ر . ک .: دیوان الامام الحسین، ص 142، موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 834 .
کفى بالمر و عارا ان تراه
من الشان الرفیع الى انحطاط
على المذموم من فعل حریصا
على الخیرات منقطع النشاط
یرى ان المعازف و الملاهى
مسببه الجواز على الصراط
4) حیاة الامام الحسین علیه السلام، ج 1، ص 181 .
5) نوح/14 .
6) اعراف/179 .
7) حجر/3 .
8) اسراء/70: ما آدمیزادگان را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا (بر مرکبهاى رهوار) حمل کردیم و از انواع روزیهاى پاکیزه به آنها روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از موجوداتى که خلق کردهایم، برترى بخشیدیم .
9) تاجالدین حسین خوارزمى، شرح فصوص الحکم، تحقیق آیةالله حسنزاده آملى، ص 936 .
10) مطففین/14 .
11) مطففین/15 .
12) مطففین/21 - 18: چنان نیست که آنها در (درباره معاد) مىپندارند، بلکه نامه اعمال نیکان در «علیین» است و تو چه مىدانى «علیین» چیست، نامهاى رقم خورده و سرنوشتى است قطعى، که مقربان شاهد آنند .
13) تمهیدات عین القضاة، صص 44 - 39 .
14) ر . ک .: امام خمینى رحمه الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 326 .
15) تحف العقول، مواعظ امام حسین علیه السلام، ص 246 .
16) مناقب ابن شهر آشوب مازندرانى، ج 4، ص 69 .
17) جامع الاخبار، ص 259 .
18) اعلام الدین، ص 298 .
19) مزمل/8 .
20) تحف العقول، ص 242 - 240 .
21) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، ص 912 .
22) خواجه عبدالله انصارى، پیشین، همان، ص 33 .
23) رساله قشیریه، ج 1، ص 468 .
24) عزالدین محمود کاشانى، پیشین، ص 396 .
25) همان، ص 339 .
26) همان، ص 400 .
27) همان .
28) امام خمینى، شرح چهل حدیث، ص 217، حدیث 13 .
29) احقاق الحق، ج 11، ص 591 .
30) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 218: امام حسین علیه السلام: «ان العز و الغنى خرجا یجولان فلقیا التوکل فاستوطنا» .
31) نساء/28 .
محتواى نوشتار حاضر به برخى از مؤلفهها و آموزههاى اخلاقى و عرفانى پرداخته است و موارد و مصادیق منتخب به جهت تاکید آن امام همام و کاربردى بودن آن مىباشد .
نخستسعى شده تا ماهیت و جایگاه انسان در نظام تکوین مشخص شده، سپس اوصافى که از منظر اولیاى دین مىتواند او را به جایگاه حقیقى خویش قرار دهد مورد بررسى قرار گرفته است . مفهوم زهد، راضى بودن به رضاى حق، معناى خوف، توکل، صبر و استقامت، غیبت و آثار زیانبار فردى و اجتماعى آن از جمله این اوصاف و مؤلفهها مىباشد .
مقوله اخلاق و عرفان از غنىترین مفاهیمى است که در فرهنگ دینى ما متجلى است . نماد اخلاق قیمترین حلقهاى است که نگین عرفان آن را مزین ساخته است .
ارباب فضیلت و صاحبان کرامت در سیره علمى و عملى خود، به اثبات رساندهاند که حیات انسانى در سایه ارزشهاى دینى و عرفان نظرى و عملى مقدور است و تا خلعت عرفان و رداى سیرت کریمان بر اندام آدمى آراسته نگردد و این موجود، متخلق به اخلاق الهى نشود، هر گونه ارزش و کرامت انسانى در حیات فردى و اجتماعى، متاعى گمشده است . انسان با ارزشهاى اخلاقى از حیات بدوى به حیات طیب گام بر مىدارد و با عرفان و معرفت مراحل کمال را طى مىکند .
پیشواى سوم شیعیان و خورشید تابان عارفان که نامش با تمام جمال در عالم ملک و ملکوت متجلى است، عبارات و بیاناتى علاوه بر سیره عملى خویش، به یادگار گذاشته است که بىشک توجه، معرفت و عمل به آن، مىتواند بلندترین مقام را براى انسان به ارمغان آورده و او را از حضیض ذلتبه اوج عزت برساند .
هر چند تردیدى نیست که آموزههاى عرفانى و اخلاقى در بیانات امام علیه السلام بسیار بیشتر و عمیقتر از آن است که نگارنده، به قلم آورده، ولى از باب این که آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگى باید چشید، به برخى از آنها در این مقاله اشاره مىشود .
جایگاه انسان در کلام امام علیه السلام
براستى «انسان» به چه معناست; اجمال پاسخ، این است که انسان از ماده «انس» به معناى ایناس الى الحق مىباشد; (2) یعنى انسان را از آن حیث، «انسان» گفتهاند که با ذات حق، انس و الفت دارد . بنابراین، همه انسانیت او در همین نکته نهفته است که او با حق مرتبط مىباشد; اگر این پیوند و ارتباط قطع گردد او از مفهوم انسان هیچ حظ و بهرهاى نبرده است .
در اتصاف انسان به فضایل اخلاقى و نیل به کمال انسانى همین بس که امامحسین علیه السلاممىفرماید:
«در ننگ آدمى و دور شدن از جایگاه واقعىاش همین بس که او را ببینى از مقام بلند انسانیتبه پستى فرود آید; چنان که بر کارهاى ناشایست طمع کند و بر اعمال شایسته، بى میل و بىرغبت گردد; گمان برد که این کارها سبب ساز عبور از صراط است .» (3)
تمام کمال انسان و بهرهاى که از انسانیت دارد، از اوصاف انسانى و متصف شدن بدان است و از کلام گوهربار آن امام بزرگوار است که «هر کس اوصاف پنجگانه عقل، دین، ادب، شرم و خوش خلقى را نداشته باشد، از حیات انسانى بهرهاى ندارد .» (4)
در مکتب آسمانى اسلام، عقل را به ابزار عبودیت، دین را به اجراى شریعت، ادب را به رفتار و عملکرد با ظرافت و دقت، شرم را به حجب و حیا در مقابل صاحب قدرت و اخلاق نیک را به ملکات راسخه در نفس و نورانیت در قلب، معنا کردهاند و قطعا با این اوصاف، انسان معنى پیدا کرده و جایگاه خویش را در فرهنگ آسمانى اسلام پیدا مىکند .
طوایف سهگانه انسانها
در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، آدمیان بر مبناى آیه «و قد خلقکم اطوارا» (5) بر سهگونه خلق شدهاند; گروهى شکل آدمى دارند; اما از حقیقت و معناى آدم خالى مىباشند که قرآن در حق این دسته خبر داده است که «اولئک کالانعام بل هم اضل» ; ; زیرا «اولئک هم الغافلون» . (6)
به برگزیده خدا محمد مصطفى صلى الله علیه و آله گفته شد که تو را براى سلمان و صهیب و بلال و هلال و سالم و انس و عبدالله بن مسعود فرستادیم; نه از براى ابولهب و ابو جهل و عتبه و شیبه . اى محمد، تو را با این دسته چه کار! «ذرهم یاکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل» (7) ; یعنى: رها کن ایشان را تا بخورند و لذت حیوانى برند و آنان را به آرزوهایشان واگذار . نصیب و بهره ایشان ادبار و جهل و درماندگى است .
طایفه دوم، هم صورت و شکل آدم دارند و هم به حقیقت; «و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا» (8) ; این تفضیل به جهت «معنى» است; نه از حیث ظاهر .
دسته سوم، گروهىاند که به لب دین رسیده و حقیقتیقین را چشیده و در حمایت و ولایت الهى مىباشند که «اولیائى تحت قبابى لایعرفهم غیرى .» (9) این دسته، مصداق واقعى آیه 21 حدید و آیه 10 سوره واقعه مىباشند که از مقربان به شمار مىآیند .
گروه اول، امروز در دوزخ و در حجاب معرفتباشند; «کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون» (10) ; یعنى: چنین نیست، بلکه آنچه مرتکب مىشدند، زنگار بر دلهایشان بسته است . «کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون» (11) ; یعنى: زهى پندار، آنان در آن روز، از پروردگارشان سخت در حجابند .
طایفه دوم، امروز در دنیا با حقیقت و معرفت مىباشند و در قیامتبا رؤیت و وصلت و مشمول آیه «کلا ان کتاب الابرار لفی علیین ا و ما ادراک ما علیون ا کتاب مرقوم ا یشهده المقربون» (12)
و اما، گروه سوم را پیامبر صلى الله علیه و آله چنین توصیف فرمودند که:
«ان لله عبادا قلوبهم انور من الشمس و فعلهم فعل الانبیا و هم عندالله بمنزلة الشهدا» (13)
یعنى: همانا براى خدا بندگانى است که دلهایشان نورانىتر از خورشید و اعمالشان اعمال انبیاست و آنان نزد خداوند جایگاه شهدا را دارند .
سخن امام نور و سازندگى است . بنابراین بجاست که اوصاف نیک مردان الهى و کسانى که طریق وصل مىپیمایند را از مکتب تربیتى امام علیه السلام تحفه رهپویان معرفتسازیم:
الف) تقوى و خوف از خدا
یکى دیگر از مفاهیمى که در عبارات امام علیه السلام، متجلى است، مفهوم خوف و رهبت است . عرفا و علماى علم اخلاق، خوف از حق را جزء حالات سالک دانسته و براى آن، درجات و مراتبى بر شمردند که میزان و ملاک درجات، به اختلاف علم و معرفت است . (14)
درجه اول حالات خوف، خوف از عذاب و عقاب است و این خوف عامه است . و این خوف از خدا نیست چون در روایت از سالار شهیدان آمده است که عبادت این گروه، عبادت بردگان و مزدوران است . (15)
درجه دوم، خوف خاصه است و آن خوف از عتاب است; این گروه، ترس آن دارند که مبادا از ساحت مولا دور شوند و مورد عتاب و بىمهرى قرار گیرند; قرب منزلت را خواهانند .
مرتبه سوم، خوف اخص خواص است و آن خوف از احتجاب است . این طایفه توجه به ثوابندارند و شوق حضور دارند; ولى، چون حضور را براى خود خواهان و طالبند خلوص آنان حقیقى نخواهد بود .
درجه چهارم، خوف اولیاء است که کاملا صبغه الهى و رنگ خدایى دارد . این گروه به مقام تبتل و انقطاع، و حتى به مقام کمال انقطاع بار یافتهاند و مصداق این جمله شریفه از دعاى شعبانیه گشتند که «الهى هب لى کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک .» ; یعنى: بارالها، کمال انقطاع، به سوى خودت را به من عطا کن و دیدههاى دل ما را به نورى که با آن، تو را مشاهده کند، روشنساز .»
در وصف این گروه که به خاطر خوف و ترس از حق به چنین مقامى بار یافتهاند، بسیار بجاست که آن امام همام بفرماید:
«لا یامن یوم القیامة الا من خاف الله فى الدنیا .» (16) ; یعنى: در امان نیست روز قیامت، جز کسى که در دنیا از خدا بترسد .
و یا این که: «البکاء من خشیة الله نجاة من النار .» (17) ; یعنى: گریه از ترس خداوند موجب نجات از آتش است .
یک گروه در حرم امن الهى قرار دارند و آنها طایفهاى هستند که دل را محل خوف خدا قرار دادند و غیر از حقیقت مطلقه از احدى نترسیدند و با این کار به کمال عقل رسیدند; چون کمال عقل در تبعیت از حق است . چنان که، در کلام عرشى امام علیه السلام، آمده است: «لا یکمل العقل الا باتباع الحق» (18) ; یعنى: عقل کامل نگردد، مگر به پیروى از حق .
پس، با پیدایش این حالت (حالتخوف)، مقامى حاصل مىشود که مقام روندگان است . چون چشم دل باز شود، حرص و حسد و کبر از آنان دور گردد . گرد و غبارى از بیابان نفس اماره بر دامن آنان ننشیند . دودى از هاویه هوا به چشمشان نرسد . چشمى عبرت بین دارند و بیانى نرم و دلنشین و نفسى سلیم و مصداق «تبتل الیه تبتیلا» «تنها به او دل ببند .» (19)
گشته و با دلبستگى به او از خود گذشتند و بحق پیوستند; چون به خوبى فهمیدند که راه وصول به رضوان حق، مشروط به سه شرط است; از حرام به حلال الهى، از کینه و عداوت به نصیحت و از دلیرى و شجاعت در مقابل تعالیم حق به خوف و خشیت پیوستن .
پس آنان که در زندگى مادى، روزى و کسب حلال خویش را آمیخته به حرام نموده و به جاى پندپذیرى، خصومت و دشمنى را پیشه خود ساخته و خوف و خشیت را به جرات و جسارت در برابر حق و حقیقت مبدل ساختند و در عین حال، تبعیت و پیروى از اهل بیت عصمت و طهارت را شعار خویش قرار داده و لقاى حق را آمال خود نمودند، به نقصان فهم گرفتار آمده و در حیات حیوانى سیر مىکنند . چون آن ولى خدا، به شدت، پیروانش را از این اعمال ناپسند منع فرموده است . (20)
ب) جلب رضایتحق
انسانى که بخواهد به مقام والاى خویش دستیابد، شرط وصولش، جلب رضایتحق و خشنودى رب، در همه احوال است . چنان که، آن سید سلاله انسانیت، فرمود:
«سرمایه دوراندیشى آن است که روزگار را بگذرانى به نحوى که در همه حالات پروردگارت از تو راضى باشد و راه رضایت در این است که مسیر راست را برگزینى که آن بهترین راه هست و اعمالى که تو را گمراه و تباه سازد، از خود دورسازى و نیز در دل شب، بهره معنوىگیرى; زیرا، غافلان سست عنصر همانند چهارپایان در بیشهها هستند .» (21)
آنان که از این اوصاف بهره دارند و همواره در تلاش تامین رضاى حقند و تامین رضایت او را بر تمایلات و خواهشهاى نفسانى ترجیح مىدهند، در قوس صعود به کمالات انسانى هستند . اما حقیقت معناى «رضا» و طریق اکتساب آن، بزودى بیان خواهد شد .
حاج سید مجید بنی فاطمه
برای دانلود روی لینک ها کلیک کنید
بیدارم خواب نمیاد به چشمام (زمینه)
موی تو سوخته اما شب یلدای من است (واحد)
من و این روضه ها الحمدالله (شور)
سید مهدی میرداماد
برای دانلود روی لینک ها کلیک کنید