کاش چشمِ بستهام می دید یک دم روی تو
می کشیدش بر رخِ خونم خم گیسوی تو
یادم آمد در وداع آخرینم با تو عشق
دل ربود از من کمانی گوشه ی ابروی تو
یا حسین جان من غریبِ کوفه و تو در کجا
می رسد اینک مشامم آن شمیمِ بوی تو
هر کجا هستی میا نزدیک تر مولای من
کینه ها بسیار دارد دشمن بد خوی تو
کوی من این شهر دشمن خیز اما دیده ام
می شود کرب و بلا صحرای خون و کوی تو
گوئیا افتادم از دار الاماره بر زمین
سر به روی قبله کردم قبله ی من سوی تو
وعده ی ما جنت المأوا در آن وقتِ وصال
تا که جان بخشد به جانِ من رخِ دلجوی تو
تاریخ : جمعه 91/8/26 | 12:3 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()