شمایل
بیشتر شمایل آن حضرت مثل پدرش امام باقر(علیه السلام) بود. جز آنکه کمى‏باریکتر و بلندتر بود. مردى بود میانه بالا، افروخته روى،پیچیده موى و پیوسته صورتش چون آفتاب مى درخشید.

در جوانى‏ موهاى سرش سیاه بود. بینى‏اش کشیده و وسط آن اندکى بر آمده بودو برگونه راستش خال سیاهى داشت.

محاسن آن جناب نه زیاد پرپشت‏و نه زیاد تنک بود. دندانهایش درشت و سفید بود و میان دودندان پیشین آن گرامى فاصله داشت. بسیار لبخند مى‏زد و چون نام ‏پیامبر برده مى‏شد رنگ رخسارش زرد و سبز مى‏شد. در پیرى سفیدى‏موى سرش بر وقار و هیبتش افزوده بود.


آراستگى ظاهر

بسیار با ابهت ‏بود. چندانکه چون دانشمندان زمانش به قصدپیروزى بر او براى مناظره‏هاى علمى به دیدارش مى رفتند، بادیدن او زبانشان بند مى‏آمد. همواره با وقار و متین راه مى‏رفت‏و به هنگام راه رفتن عصا در دست مى‏گرفت. ظاهرش همیشه مرتب ولباسش اندازه بود.

به وضع ظاهر خود بسیار اهمیت مى داد. موهاى‏سر و صورتش را هر روز شانه مى‏زد. عطر به کار مى برد و گل‏مى‏بوئید. انگشترى نقره بانگین عقیق در دست مى‏کرد و نگین عقیق‏بسیار دوست مى‏داشت.

هنگام نشستن گاه چهار زانو مى‏نشست و گاه‏پاى راست را بر ران چپ مى‏نهاد. در اتاقش نزدیک در و رو به‏قبله مى‏نشست. لباسهایش را خود تا مى‏کرد. گاه بر تخت مى‏خوابیدو گاه بر زمین. چون از حمام بیرون مى‏آمد لباس تازه و پاکیزه‏مى‏پوشیدو عمامه مى‏گذاشت.


لباس پوشیدن

در لباس پوشیدن هم ظاهر را حفظ مى‏کرد و هم توانایى مالى را ومى‏فرمود: «بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همان‏زمان است.» هم لباس نو مى‏پوشید و هم لباس وصله‏دار. هم لباس‏گران قیمت مى‏پوشید و هم لباس کم بها و مى‏فرمود: «اگر کهنه‏نباشد، نو هم نیست.»

لباس کم بها و زبر را زیر و لباس نرم وگران قیمت را روى آن مى‏پوشید و چون «سفیان ثورى‏» زاهد به وى‏اعتراض کرد که «پدرت على (علیه السلام) لباسى چنین و گرانبهانمى‏پوشید» فرمود:

«زمان على (علیه السلام) زمان فقر و ندارى بود واکنون همه چیز فراوان است. پوشیدن آن لباس در این زمان لباس‏شهرت است و حرام خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد و چون‏به بنده‏اش نعمتى مى‏دهد، دوست دارد بنده‏اش آن را آشکار کند.

سپس آستین را بالا زد و لباس زیر را که زبر و خشن بود، نشان‏داد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشیده‏ام و لباس‏روئین را که نو و گرانبها است‏براى شما.» هنگام احرام وانجام فریضه حج‏برد سبز مى‏پوشید و به گاه نماز پیراهن زبر وخشن و پشمین. لباس سفید را بسیار دوست داشت و چون به دیدن‏دیگران مى‏رفت آن را برتن مى‏کرد. نعلین زرد مى‏پوشید و به کفش‏زرد رنگ و سفید علاقه‏مند بود.


غذا خوردن

به هنگام غذا خوردن چهار زانو مى‏نشست و گاهى هم بر دست چپ‏تکیه مى‏کرد و غذا مى‏خورد. رعایت‏بهداشت را بویژه به هنگام غذاخوردن بسیار مهم مى‏شمرد. همواره هم پیش از غذا خوردن دستانش‏را مى‏شست و هم بعد از غذا، با این تفاوت که پیش از غذا دستانش‏را بعد از شستن، با چیزى چون حوله خشک نمى‏کرد ولى پس از غذاآنها را مى‏شست و خشک مى‏کرد.

اگر هنگام غذا خوردن دستانش تمیزبود آنها را نمى شست. همیشه غذا را با گفتن «بسم الله‏» شروع‏مى‏کرد و با جمله «الحمدالله‏» به پایان مى‏برد. نیز غذا را بانمک آغاز و با سرکه تمام مى‏کرد.

به هنگام خوردن غذا«الحمدلله‏» بسیار مى‏گفت و نعمتهاى خدا را سپاس مى‏گفت. غذارا داغ نمى‏خورد بلکه صبر مى‏کرد تا معتدل شود، میل مى‏کرد. به‏وقت‏خوردن از آن قسمت ظرف که مقابلش بود غذا مى‏خورد.

هیچگاه‏در حال راه رفتن غذا نمى‏خورد. و هیچ وقت‏شام نخورده‏نمى‏خوابید. همواره به اندازه غذا مى‏خورد و از پرخورى پرهیزمى‏کرد. بعد از غذا خوردن خلال مى‏کرد.


عبادت
امام صادق(علیه السلام) از اعاظم عباد و اکابر زهاد بود. از سه حال خارج‏نبود: یا روزه داشت، یا نماز مى ‏خواند و یا ذکر مى ‏گفت. چون‏روزه مى‏گرفت‏بوى خوش به کار مى ‏برد و بعد از ماه رمضان بى‏درنگ‏زکات فطره روزه خود، خانواده و خدمتکارانش را مى‏ پرداخت.

شبهاى قدر را اگرچه مریض بود تا صبح در مسجد به نیایش وعبادت مى‏ گذراند. چون نیمه شب براى خواندن نماز شب بر مى‏خاست‏با صداى بلند ذکر مى ‏گفت و دعا مى ‏خواند تا اهل خانه بشنوند وهرکس بخواهد براى عبادت برخیزد. هنگامى که ماموران حکومت‏براى دستگیرى وى شبانه از دیوار منزلش وارد مى ‏شدند، او را درحال راز و نیاز با تواناى بى ‏همتا یافتند. آن گرامى ذکر رکوع وسجود را بسیار تکرار مى ‏کرد.

امام صادق(علیه السلام) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خودناظر مى ‏دانست. از این رو به‏گاه نیایش مجذوب خداوند مى‏شد. مالک‏بن انس مى‏گوید: «با امام صادق بر او درود خداى باد حج‏ گزاردم، به هنگام تلبیه هرچه مى ‏کوشید تا لبیک بگوید، صدایش درگلو مى ‏ماند و چنان حالتى به او دست مى‏داد که نزدیک بود ازمرکبش به زیر افتد. گفتم: چاره‏اى نیست‏باید لبیک گفت. فرمود:

چگونه جرات کنم لبیک بگویم، مى‏ترسم خداوند بگوید: «نه‏لبیک‏» چون زبان به لبیک مى‏گشود، آن قدر آن را تکرار مى‏کرد که‏نفسش بند مى‏آمد. قرآن را بسیار بزرگ مى ‏داشت و آن را در چهارده‏ بخش قرائت مى ‏فرمود.


تجارت

امام صادق(علیه السلام) نه تنها پیروان و یارانش را به کارهاى درست وتجارت صحیح تشویق مى ‏کرد بلکه خود نیز گاهى به تجارت مى‏پرداخت.اما نه به دست‏خویش. بلکه سرمایه‏اش را در اختیار کارگزاران وافراد مطمئن قرار مى‏داد تا با آن تجارت کنند.

چون مى‏شنید که‏سودى برده و روزى به او رسیده شادمان مى‏شد. با این حال برتجارت سالم بسیار تاکید داشت و هنگامى که کارپرداز وى مصادف‏که با سرمایه وى به تجارت مصر رفته بود، با سودى کلان باز گشت‏فرمود:

«این سود خیلى زیاد است‏با کالاها چه کردید که چنین‏سود هنگفتى به دست آوردید؟»

مصادف پاسخ داد: «چون به مصرنزدیک شدیم از کاروانهاى که از مصر مى ‏آمدند از وضع کالاى خویش‏پرسیدیم. دانستیم که این کالا مورد نیاز مردم مصر است و دربازار آنجا بسیار نایاب است. از این رو با هم پیمان بستیم که‏کالایمان را جز در برابر هریک دینار سرمایه یک دینار سود، کمترنفروشیم، این بود که سود زیادى بردیم.»

امام(علیه السلام) فرمود:«سبحان الله، علیه مسلمانان هم پیمان مى ‏شوید که کالایتان راجز در برابر هر دینار سرمایه یک دینار سود کمتر نفروشید!»

سپس اصل سرمایه‏اش را برداشت و فرمود: «من را به این سودنیازى نیست. اى مصادف، چکاچک شمشیرها از کسب روزى حلال آسان‏تراست.» چون امام(علیه السلام) این گونه سود بردن را اجحاف در حق ‏مسلمانان مى‏دانست‏به کارگزار خود اعتراض کرد و از آن سود چیزى‏بر نگرفت.






تاریخ : دوشنبه 91/11/9 | 5:30 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.