
امام رضا علیه السلام از ولایتعهدی تا شهادت
حقا باید گفت سیاست مامون از پختگى و عمق بىنظیرى برخوردار بود. اما آن سوى دیگر این صحنه نبرد، امام علىابن موسىالرضا ، علیهالسلام،است و همین است که علىرغم زیرکى شیطنتآمیز مامون تدبیر پخته و همه جانبه او را به حرکتى بىاثر و بازیچهاى کودکانه بدل مىکند.
مامون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایهگذارى عظیمى که در این راه کرد از این عمل نه تنها طرفى بر نبست بلکه سیاست او به سیاستى بر ضد او بدل شد. تیرى که با آن، اعتبار و حیثیت و مدعاهاى امام علىبن موسىالرضا ، علیهالسلام، را هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طورىکه بعد از گذشت مدتى کوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را کانلمیکن شمرده، بالاخره همان شیوهاى را در برابر امام در پیش بگیرد که همه گذشتگانش درپیشگرفتهبودندیعنى «قتل» .
و مامون که در آرزوى چهره قداست مآب خلیفهاى موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش کرده بود سرانجام در همان مزبلهاى که همه خلفاى پیش از او در آن سقوط کرده بودند، یعنى فساد و فحشا و عیش و عشرت توام با ظلم و کبر فرو غلطید.
دریده شدن پرده ریا مامون را در زندگى پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدى در دهها نمونه مىتوان مشاهده کرد که از جمله آن به خدمت گرفتن قاضى القضاتى فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیى بن اکثم و همنشینى و مجالست با عموى خواننده و خنیاگرش ابراهیمبنمهدىوآراستن بساط عیش و نوش و پردهدرى در دارالخلافه او در بغداد است.
اکنون به تشریح سیاستها و تدابیر امام على بن موسى الرضا، علیه السلام، در این حادثه مىپردازیم:
1 هنگامى که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضاى مدینه را از کراهت و نارضایى خود پر کرد، به طورى که همه کس در پیرامون امام یقین کردند که مامون با نیتسوء حضرترا از وطن خود دور مىکند، امام بد بینى خود به مامون را با هر زبان ممکن به همه گوشها رساند، در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانوادهاش، در هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که براى وداع انجام مىداد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست.
همه کسانىکه باید طبق انتظار مامون نسبت به او خوشبین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین مىشدند در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مامون که امام عزیزشان را اینطور ظالمانه از آنان جدا مىکرد و به قتلگاه مىبرد لبریز شد.
2 هنگامى که در مرو پیشنهاد ولایتعهدى آن حضرت مطرح شد حضرت بشدت استنکاف کردند و تا وقتى مامون صریحا آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفتند.
این مطلب همهجا پیچید که علىبن موسىالرضا ،علیهالسلام، ولیعهدى و پیش از آن خلافت را که مامون به او با اصرار پیشنهاد کرده بود نپذیرفته است، دستاندرکاران امور که به ظرافت تدبیر مامون واقف نبودند ناشیانه عدم قبول امام را همهجا منتشر کردند حتى فضلبن سهل در جمعى از کارگزاران و ماموران حکومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیدهام امیرالمؤمنین آن را به علىبن موسىالرضا ، علیهالسلام، تقدیم مىکند و علىبن موسى دست رد به سینه او مىزند.
خود امام در هر فرصتى، اجبارى بودن این منصب را به گوش این و آن مىرساندوهمواره مىگفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدى را قبول کردم.
طبیعى بود که این سخن همچون عجیبترین پدیده سیاسى، دهان به دهان و شهر به شهر پراکنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز یا بعدها بفهمند که در همان زمان که کسى مثل مامون فقط به دلیل آنکه از ولیعهدى برادرش امین عزل شده استبه جنگى چند ساله دست مىزند و هزاران نفر از جمله برادرش امین را به خاطر آن به قتل مىرساند و سر برادرش را از روى خشم شهر به شهر مىگرداند کسى مثلعلىبنموسىالرضا،ع لیهالسلام، پیدا مى شود که به ولیعهدى با بىاعتنایى نگاه مىکند و آن را جز با کراهت و در صورت تهدید به قتل نمىپذیرد.
مقایسهاى که از این رهگذر میان امام على بن موسىالرضا، علیهالسلام، و مامون عباسى در ذهنها نقش مىبست درست عکس آن چیزى را نتیجه مىداد که مامون به خاطر آن سرمایهگذارى کرده بود.
3 - با اینهمه علىبن موسىالرضا، علیهالسلام،فقط بدینشرط ولیعهدى را پذیرفت که در هیچ یک از شؤون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مامون که فکر مىکرد فعلا در شروع کار این شرط قابل تحمل است و بعدا بتدریج مىتوان امام را به صحنه فعالیتهاى خلافتى کشانید، این شرط را از آن حضرت قبول کرد، روشن است که با تحقق این شرط، نقشه مامون نقش برآب مىشد و بیشتر هدفهاى او برآورده نمىگشت.
امام در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهرا از امکانات دستگاه خلافتنیز برخوردار بود چهرهاى به خود مىگرفت که گویى با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امرى نه نهى نه تصدى مسؤولیتى، نه قبول شغلى، نه دفاعى از حکومت و طبعا نه هیچگونه توجیهى براى کارهاى آن دستگاه. روشن است که عضوى در دستگاه حکومت که چنین با اختیار و اراده خود، از همه مسؤولیتها کناره مىگیرد، نمىتواند نسبت به آن دستگاه صمیمى و طرفدار باشد، مامون بخوبى این نقیصه را حس مى کرد و لذا پس از آنکه کار ولیعهدى انجام گرفتبارها درصدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلى با لطائفالحیل به مشاغل خلافتى بکشاند و سیاست مبارزه منفى امام را نقض کند، اما هر دفعه امام هوشیارانه نقشه او را خنثى مىکرد.
یک نمونه همان است که معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل مىکند که مامون به امام مىگوید : اگر ممکن استبه کسانى که از او حرف شنوى دارند در باب مناطقى که اوضاع آن پریشان است، چیزى بنویس و امام استنکاف مىکند و قرار قبلى که همان عدم دخالت مطلق است را به یادش مىآورد و نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجراى نماز عید است که مامون به این بهانه«که مردم قدر تو را بشناسند و دلهاى آنان آرام گیرد».
امام را به امامت نماز عید دعوت مىکند، امام استنکاف مىکند و پس از اینکه مامون اصرار را به نهایت مىرساند امام به این شرط قبول مىکند که نماز را به شیوه پیغمبر و علىبن ابىطالب به جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهرهاى مىگیرد که مامون را از اصرار خود پشیمان مىسازد و امام را از نیمهراه نماز برمىگرداند، یعنى بناچار ضربهاى دیگر بر ظاهر ریاکارانه خود وارد مى سازد
تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانى را که در طول یکصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه جز به خاصان و یاران نزدیک گفته نشده بود به صداى بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولى آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنها قرار نمى گرفت آن را به گوش همه رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مامون که در آن قویترین استدلال هاى امامت را بیان فرموده است.
نامه جوامع الشریعه که در آن همه رئوس مطالب عقیدتى و فقهى شیعى را براى فضلبن سهل نوشته است، حدیث معروف امامت که در مرو براى عبدالعزیزبن مسلم بیان کرده است; قصائد فراوانى که در مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعهدى سروده شده وبرخى از آن مانند قصیده دعبل و ابونواس همیشه در شمار قصائد برجسته عربى به شمار رفته است نمایشگر این موفقیت عظیم امام ،علیهالسلام، است .
در آن سال در مدینه و شاید دربسیارى از آفاق اسلامىهنگامىکه خبر ولایتعهدى علىبنموسىا لرضا، علیهالسلام، رسید در خطبه فضائل اهل بیتبر زبان رانده شده بود و اهل بیت پیغمبر که نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سالهاى متمادى دیگر کسى جرات بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و نیکى یاد مىشدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوتقلب گرفتند، بىخبرها و بىتفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن، گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شکست کردند، محدثان و متذکران شیعه معارفى را که تاآن روز جز در خلوت نمىشد به زبان آورد، در جلسات درسى بزرگ و مجامع عمومى بر زبان راندند.