کرامت عبارت است از «انجام کار خارق العاده با قدرت غیر عادّى و بدون ادّعاى نبوت و یا امامت»(5) و اگر با ادّعاى نبوّت و امامت همراه باشد، معجزه نامیده مى‏شود، به عقیده اکثریت علماى مذاهب اسلامى جز ـ گروه اندکى از معتزلى‏ها ـ صدور کرامت از اولیاى خداوند و به دست آن‏ها ممکن است.
در تاریخ نمونه‏ هاى زیادى از کرامات اولیاى خداوند نقل شده است. مثل سرگذشت حضرت مریم(ع) و جریان ولادت فرزندش حضرت عیسى(ع) و نزول میوه‏هاى بهشتى در محراب عبادت براى او نیز داستان آصف بن برخیا و انتقال تخت ملکه صبا از یمن به فلسطین در یک چشم بهم زدن و داستان‏ هایى که از شیعه و سنّى درباره کرامات حضرت على(ع) نقل شده است.(6)

نمونه‏ هایى از معجزات و کرامات امام حسن(ع)


1. سخن گفتن با دشمن خدا در کودکى


در سال ششم هجرى قرار دادى بین پیامبر اکرم(ص) و کفّار قریش منعقد گردید که بعدها به «صلح حدیبیّه» معروف شد. یکى از مواد صلح نامه این بود که هر دو سپاه مى‏توانند با هر قبیله‏اى که بخواهند پیمان دوستى امضاء کنند. بر این اساس، رسول خدا(ص) با قبیله «خزاعه» پیمان دوستى بست.

در سال هشتم هجرى یکى از افراد قبیله «بکر» که هم پیمان کفار قریش بود، نسبت به پیامبر اسلام (ص) جسارت کرد، و شخصى از قبیله خزاعه او را در مقابل جسارتش سرزنش نمود و از رسول اکرم(ص) دفاع کرد. آن گاه با هم درگیر شدند و کفار قریش نیز به کمک قبیله هم پیمان خود «بکر» وارد صحنه گردیده و در نتیجه یک نفر از افراد قبیله «خزاعه» را کشتند و بدین وسیله صلح حدیبیّه نقض گردید. کفار قریش از این نقض معاهده پشیمان گشته، ابوسفیان را براى عذرخواهى و تجدید قرار داد به محضر پیامبر اکرم، فرستادند. ابوسفیان به حضور آن حضرت رسید و در خواست امان و تجدید پیمان نمود، ولى آن حضرت به سخنان او ترتیب اثر نداد.

ابوسفیان به ناچار به نزد امیرمؤمنان، على(ع) شرف‏یاب شد واز وى درخواست نمود که در نزد پیامبر اکرم(ص) شفاعت نماید. على(ع) در جواب فرمود: پیامبر خدا(ص) با شما پیمانى بست و هرگز از پیمانش برنمى‏گردد... در این هنگام، امام حسن(ع) که کودک خردسالى بود، به حضور پدر آمد و ابوسفیان خواست که على(ع) اجازه دهد فرزندش حسن، نزد پیامبر اکرم(ص) از ابوسفیان شفاعت کند. با شنیدن این سخنان،
«فَاَقبَلَ الحَسَنُ(ع) اِلى اَبى سُفیانَ وَ ضَرَبَ اِحدى یَدَیهِ عَلى اَنِفه وَ الاُخرى عَلى لِحیته ثُمَّ اَنطَقَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِاَن قالَ: یا اَبا سُفیان! قُل لا اِلهَ اِلّا اللّهُ مُحَمّدٌ رَسول اللّهِ حَتّى اَکُونَ شَفیعاً فَقال (ع) اَلحَمدُ لِلّهِ الّذى جَعَلَ فى آلِ مُحَمّدٍ مِن ذُرّیة مُحَمَّد المُصطَفى نَظِیر یَحیى بن زَکرِیّا (وَ آتیناهُ الحکم صبیّاً)»(7)

پس امام حسن نزد ابوسفیان رفت و با یک دست بر بینى او و با دست دیگر بر محاسن او زد و خداوند او را به زبان آورد تا بگوید: اى ابوسفیان! بگو جز خداى یکتا خدایى نیست و محمد رسول خداست، من (برایت) شفاعت کنم. پس آنگاه على(ع) (که با شنیدن سخنان فرزندش فوق العاده خوشحال شده بود) فرمود: سپاس خداوندى را سزاست که در ذرّیه محمد(برگزیده‏اى) مانند یحیى بن زکریا قرار داد که در کودکى از جانب خداوند به او حکمت (علم و دانش مخصوص) عطا گردید.»(8)






تاریخ : پنج شنبه 91/10/21 | 2:16 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.