السّلام عـلى سعـیدبن عبدالله الحنفى القائل للحسین و قد اذن له فى الانصراف لا و الله لا نخـلّیک حتـّى یعـلم الله اءنّا قـد حفـظنا غـیبة رسول الله فـیک ، و اللّه لو اعـلم اءنّى اقـتـل ثـمّ احیا ثـمّ احرق ثـمّ اذرى و یفـعـل بى ذلک سبعـین مـرّة مـا فـارقـتـک حتـّى القـى حمـامـى دونک و کیف افعل ذلک و انّما هى موتة او قتلة واحدة ثمّ هى بعد الکرامة الّتى لا انقضاء لها ابدا فلقد لقـیت حمـامـک و واسیت امـامـک و لقـیت من اللّه الکرامة فى دار المقامة حشرنا اللّه معکم فى المستشهدین و رزقنا مرافقتکم فى اعلى علّیین .
(( سلام بر سعید بن عبدالله حنفى که حسین علیه السلام هنگامیکه به او اجازه بازگشت به وطن داد گـفـت : نه بخـدا قـسم تـرا رها نمـى کنم تـا خـدا بداند که حق رسول خـدا را درباره ات رعـایت کرده ایم به خدا سوگند اگر بدانم که کشته مى شوم سپس زنده مى گردم آنگاه مرا مى سوزانند و خاکسترم را به باد مى دهند و هفتاد بار با من چـنین کنند هرگـز از شمـا جدا نمـى شوم تا آنکه در خدمت شما بمیرم ، چرا چنین کنم و حال آنکه مرگ با کشته شدن یکبار بیش نیست و بعد از آن رسیدن به مقام کرامتى است که پایان ندارد.
به تحقیق که در راه حسین جان دادى و با حسین برابرى را رعایت کردى و از طرف خدا به کرامت رسیدى ، خدا ما را با شما در زمره شهداء قرار دهد و رفاقت و همنشینى با شما را در درجات اعلاى بهشت نصیب فرماید.
(241)
))
سعید و فعالیت براى حسین علیه السلام
سعـید بن عبدالله یکى از بزرگان و وجوه شیعه کوفه و مردى عابد و شجاع بود، وى آخرین قاصدى بود از طرف مردم کوفه به سوى حسین علیه السلام به مکه معظمه اعزام شد که امام در اولین نامه اش به مردم کوفه از او چنین نام مى برد: اما بعد همانا سعید و هانى آخرین قاصد شما نامه هاى شما را آوردند...
و پس از ورود مسلم به کوفه و بیعت کردن عده اى از شیعیان ، سعید بن عبدالله نامه مسلم را براى حسین علیه السلام به مکه برد و در خدمت امام بود تا در کربلا شهید شد. گفتار سعید با امام در شب عاشورا قبلا گذشت .
(242)

شهادت سعید بن عبدالله
چنانکه بیان گردید هنگام نماز ظهر حسین علیه السلام سعید بن عبدالله و زهیر را فرمود جلو حسین و نمازگزاران به ایستند تا حضرت نماز ظهر را بجا بیاورد، سعید بن عبدالله حنفى که در مقابل حضرت ایستاده بود تیرهائى که به طرف امام مى آمد بجان مى خرید و حسین عـلیه السلام در حال نماز به هر حالتى که قرار مى گرفت سعید هم خود را در وضعـى قـرار مـى داد که با بدن خود جلو تیرها را بگیرد، این وضع ادامه داشت تا نماز خـاتـمـه یافـت و همـواره تـیرها را گـاهى با دست و گاهى به صورت و سینه و پهلو تـحمـل مى کرد و مانع رسیدن آنها به حسین علیه السلام مى شد تا بر زمین افتاد. سعید در حال جان دادن چنین مى گفت :الّهمّ العنهم لعن عاد و ثمود، اللّهمّ ابلغ نبیّک عنّى السّلام و ابلغـه مـا لقـیت مـن الم الجراح فانّى اردت ثوابک فى نصرة ذرّیة نبیّک . (( خدایا اینان را از رحمـت خـود دور فـرما چنانکه با عاد و ثمود کردى ، بار خدایا پیامبرت را از طرف من سلام برسان و به او بگو چه صدماتى را در یارى ذریه ات کشیدم و جز ثواب تـو هدفـى نداشتـم ))
آنگـاه مـتـوجه امـام شد و گـفـت : اوفـیت یابن رسول الله ؟ (( آیا به وظیفـه ام عـمـل کردم ؟ ))
امـام فـرمـود: آرى تـو قـبل از مـن در بهشت خواهى بود. سعید با شنیدن پاسخ امام با خوشحالى تمام به لقاء الله پـیوست سعـید هنگام شهادت سیزده تیر بر بدنش فرو رفته بود سواى جراحات نیزه و شمشیر.

آنچه در کربلا گذشت ((از مدینه تا کربلا)) نویسنده : آیت الله محمد على عالمى






تاریخ : شنبه 91/10/9 | 9:1 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.