السّلام علیک یا حبیب بن مظاهر الاسدى .
(( سلام بر تو اى حبیب پسر مظاهر اسدى . ))
جبیب بن مـظاهر یا مـظهر اسدى فـقـعـسى مـکنى به ابوالقاسم از کسانى است که رسول خـدا صلى الله عـلیه و آله را درک کرده ، حبیب در کوفـه منزل داشت و از خواص اصحاب امیر مؤ منان و امام حسن علیه السلام و از شرطة الخمیس به حساب آمده ، و در تمام جنگهاى آن حضرت شرکت داشت و از حاملین علوم على علیه السلام و حافظ قرآن بود که در یک شب ختم قرآن مى کرد، او داراى بصیرت و بینش خاصى بود، و در ایمـان قـوى ، و در روز عـاشورا از همـه یاران حسین عـلیه السلام خـوشحال تـر به نظر مـى رسید، از روضة الشهدا نقـل شده که حبیب داراى مـوقـعـیت خـاصى بود و در کربلا 75 سال داشت .
(244)

نامه حسین علیه السلام به حبیب بن مظاهر
پس از آنکه خبر شهادت مسلم بن عقیل به امام حسین علیه السلام رسید و از مکر و حیله و بى وفـائى مـردم کوفـه آگـاه شد، دوازده پرچم ترتیب داد و هر یک را به یکى از اصحاب تـحویل داد به جز یکى از آنها که بر زمین ماند، یکى از یاران عرضه داشت که آنرا به من بسپارید، امام فرمود: خدا ترا جزاى خیر دهد، اما صاحب آن خواهد آمد!
سپس امام این نامه را براى حبیب بن مظاهر نوشت :
من الحسین بن على بن ابى طالب الى الرجل الفقیه حبیب بن مظاهر اما بعد یا حبیب فانت تعلم قرابتنا من رسول الله صلى الله علیه و آله و انت اعرف بنا من غیرک و انت ذو شیمة و غـیرة فلا تبخل علینا بنفسک یجاریک جدى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یوم القیامه .
(( یعـنى از حسین بن على بن ابى طالب به مرد فقیه حبیب بن مظاهر اما بعد، حبیب ! تو نزدیکى ما را با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى دانى و ما را بهتر از دیگران مـى شناسى ، و مردى غیرتمند و داراى اخلاق و روشن پسندیده اى ، پس از جان خود در راه ما دریغ مدار که جدم رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم در روز قیامت پاداش ترا خواهد داد.
(245)
))
کرامت و پیشگوئى حبیب
عـلى عـلیه السلام از علومى که از رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم کسب کرده بود گاهى براى اصحاب و یارانش بازگو مى کرد، و یاران على علیه السلام نیز گاهى با هم مذاکره مى کردند، چنانکه نقل شده روزى میثم تمار و حبیب بن مظاهر هر دو سوار بر اسب در محله بنى اسد با هم ملاقات و به گفتگو پرداختند:
حبیب گفت : پیرمرد اصلعى (کسى که موى جلو سرش ریخته باشد) را مى بینم که داراى شکمـى بزرگ است و جلودار الرزق خـربزه مـى فـروشد، در راه دوستـى اهل بیت او را به دار مى آویزند و شکم او را روى چوبه دار مى شکافند.
میثم گفت : مرد سرخ روئى را مى بینم که داراى دو گیسو است ، براى یارى پسر پیغمبر قـیام مـى کند، او را مى کشند و سر او را در کوفه مى چرخانند. و از هم جدا شدند، کسانى که این مـذکرات را شنیدند با خود گفتند از این دو نفر دروغگو ندیدم ، در این حین رشید هجرى از راه رسید و از آن دو جویا شد، مردم گفتند: اینها رفتند و چنین و چنان مى گفتند.
رشید گفت : خدا میثم را بیامرزد، فراموش کرد بگوید به آنکه سر حبیب را مى آورد صد درهم جایزه مى دهند.
پـس از آنکه رشید گذشت جمعیت گفتند: به خدا قسم این مرد دروغگوتر از آنها است راوى مـى گوید: طولى نکشید که دیدیم میثم را جلو خانه عمروبن حریث به دار آویختند حبیب هم با حسین کشته شد و سر او را به کوفه آورده و در کوچه ها مى گردانیدند.
(246)

فعالیتهاى حبیب بن مظاهر
موقعیکه مسلم بن عقیل به کوفه آمد، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه براى امام حسین علیه السلام بیعـت مـى گـرفـتند، تا آنکه ابن زیاد بر کوفه مسلط شد و مسلم و هانى کشته شدند این دو نفـر در خـفاء مى زیستند تا خبر ورود امام به کربلا رسید از تاریکى شب استـفـاده کرده و خـود را به کربلا رسانیدند حبیب در خدمت حسین علیه السلام فعالیتهاى داشت از جمله رفتن به قبیله اسد و دعوت آنان به یارى حسین و همچنین برخورد با کثیربن عـبدالله شعـبى و قـرة بن قـیس فرستادگان عمر سعد، و برخورد با سپاهیان کوفه و نصیحت آنان در مـوارد مـتـعدد، و برخورد با شمربن ذى الجوشن و مذاکره او با مسلم بن عوسجه هنگام شهادتش .(247)
شهادت حبیب
پس از اینکه ابو ثمامه صائدى نماز را یادآورى نمود و به دستور امام از سپاه عمر سعد مـهلت خـواستـند، حصین بن تـمـیم صدا زد نمـاز شمـا قـبول نیست ! حبیب به او فـرمـود: گـمـان مـى کنى نمـاز پـسر پـیغـمـبر قـبول نیست و نماز تو غدار خمار قبول است ، حصین به حبیب حمله کرد و حبیب هم بر او حمله نمـود و شمـشیرى بر صورت اسب حصین زد که اسب سقوط کرد و حصین بر زمین افتاد، یارانش او را نجات دادند و حبیب براى اینکه او را بدست آورد حمله کرد و جنگ شروع شد.
حبیب حمله مى کرد و این رجز مى خواند:
انا حبیب و اءبى مظهر
فارس هیجا و حرب تسعر
انتم اعد عدة و اکثر
و نحن اوفى منکم و اصبرر
و نحن اعلى حجة و اظهر
حقا و اتقى منکم و اعذر
1 ـ (( من حبیبم و پدرم مظهر است که سوار میدان و جنگى افروخته است . ))
2 ـ (( جمـعیت شما زیادتر است لیکن ما نسبت به انجام وظیفه استوارتر و تحملمان بیشتر است . ))
3 ـ (( دلیل و حجت بر حق بودنمـان روشن و تـقـواى ما بیشتر و عذرمان در پیشگاه خدا پذیرفته است . ))
حبیب حمـله مـى کرد و از کشتـه پـشتـه مـى ساخـت ، بدیل بن حریم از قبیله بنى تمیم بر او حمله کرد و ضربتى بر او وارد ساخت و فرد دیگـرى از همـان قـبیله نیزه اى بر او زد که به زمین افتاد خواست برخیزد که حصین بن تمیم شمشیرى بر فرقش زد که جان به جان آفرین تسلیم کرد.
مـرد تـمـیمى سر حبیب را جدا کرد، حصین بن تمیم گفت : من هم در کشتن او شریکم ، تمیمى گـفـت : مـن قاتل حبیبم ، حصین گفت : در جایزه سر حبیب طمعى ندارم لیکن چند لحظه سر را به من بده تا به گردن اسبم بیاویزم و جولان دهم تا مردم بدانند که من شریک تو هستم ، امـا تـمـیمـى نمـى پـذیرفـت تـا آنکه بستـگـانشان مـیان آنها به همـین شکل اصلاح کردند.

آنچه در کربلا گذشت ((از مدینه تا کربلا)) نویسنده : آیت الله محمد على عالمى






تاریخ : شنبه 91/10/9 | 9:1 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.