دوستان عزیز این ادامه مبحث دیروز می باشد
10- دعوات
مأموران چون به نزدیک «دعوات» رسیدند، نامهای به والی آنجا نوشته که: ما سر حسین را با خود آوردهایم.
او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوقها و کرناها بدمند و خود نیز برای استقبال از شهر بیرون آمد،
سپس سر مقدس امام را بر نیزه زده و از دروازهای که آن را اربعین مینامیدند وارد نمودند
و در یکی از میدانهای شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند،
در این شهر نیز گروهی گریان بودند و جماعتی شادی میکردند و میگفتند: این سر خارجی است که بر یزید خروج کرده است!
پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حرکت کردند. علی بن الحسین علیهالسلام در آن هنگام گریست و این شعر را خواند:
"لیت شعری هل عاقل فی الدیاجی
بات من فجعة الزمان یناجی
انا نجل الامام ما بال حقی
ضائع بین عصبة الاعلاج"
(ای کاش میدانستم که شخص خردمندی هست که در ظلمتها بیتوته کند و از سختیهای زمان زمزمه نماید؛
من فرزند امام هستم،
چه شده است که حق من ضایع شود بین این گروه کفار». .)
الدمعة الساکبة 5/65.
درباره وب
جست وجو
ویژه مدیریت وب
لینک دوستان
برچسبها وب
تاریخ : چهارشنبه 91/10/6 | 1:48 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
آخرین مطالب
آی پی شما
ساعت
بینندگان عمومی
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 1989897