1- منزل اول


در اولین منزلی که در آن مأموران ابن‌زیاد که حامل سر مبارک امام حسین علیه‏‌السلام بودند، از مرکب‌های خود فرود آمدند،

مشغول می‌گساری و عشرت شدند، ناگهان دستی از دیوار پدیدار شد و با قلمی از آهن این چند بیتی را با خون بر دیوارنوشت:

اترجو امة" قتلت حسینا"شفاعة جده یوم الحساب( آیا امتی که حسین را کشتند امید شفاعت جد او را دارند در روز حساب ؟)


با مشاهده این صحنه عجیب، آنان برخاسته و آن سر مقدس را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند، و سپس بازگشتند.



و ابن حجر در صواعق به همین کیفیت مطلب فوق را نقل کرده است .

و باز می‏‌گوید که: این شعر را 300 سال قبل از بعثت خاتم النبیین (ص) بر سنگی نوشته یافتند،

و نیز در یکی از کنیسه‏‌های رومیان این اشعار نوشته شده بود و کس ندانست در چه زمانی نوشته شده است ؟!


مجلسی رحمه الله در بحار از طبری نقل کرده است که حاملان سر مقدس امام، در اولین منزل که به شام می‏‌رفتند صدای نوحه فرشتگان را شنیدند:

"ای کسانی که به نادانی خود، حسین را کشتید! بشارت باد شما را عذاب و شکنجه؛ همه اهل آسمان شما را نفرین کنند از پیامبر و فرشته و دیگر طوایف؛

شما بر زبان سلیمان و موسی و عیسی صاحب انجیل لعنت شده‏‌اید".



1_بحار الانوار 45/305.

2_صواعق المحرقه 192.

 



2- تکریت


در کامل بهائی آمده است: چون سر امام حسین علیه‏‌السلام را از کوفه بیرون آوردند،

مأموران ابن زیاد از قبایل عرب بیمناک بودند که شاید هنوز قدری از غیرت دینی که در ایشان باقی مانده، آنان را وادارد که سر امام علیه‏‌السلام را از دست ایشان بگیرند،


از این روی، دور از جاده اصلی، و از بیراهه حرکت می‏‌کردند!



ابومخنف نقل کرده است که: سر مقدس را از شرق «حصاصه»برده و از «تکریت» گذشتند و والی آنجا را از ورود خود آگاه کردند،

او افراد بسیاری را با پرچم به استقبال آنان روانه کرد! و اگر کسی از صاحب سر سؤال می‏‌کرد، می‏‌گفتند: خارجی است!!



مردی نصرانی که آن سر را دیده و آن پاسخ را شنیده بود، با خود گفت:


این چنین نیست که می‏‌گویند، این سر حسین بن علی فرزند فاطمه است و من خود در کوفه بودم که او را شهید کردند؛

سایر نصرانیان از این واقعه آگاه شدند و به تعظیم و اجلال آن حضرت ناقوس‌ها را شکستند و گفتند:

خداوندا! از شومی و عصیان این قوم که فرزند پیغمبر خود را کشته‏‌اند، به تو پناه می‏‌بریم.



کوفیان چون این حال را مشاهده کردند راه بیابان را در پیش گرفته و از آنجا کوچ کردند!



قمقام زخار 2/547.

 


3_مشهد النقطه



حاملان سر مقدس در اثنای راه به این مکان رسیدند و مدتی توقفکردند

وسر مقدس را بر روی سنگ بزرگی که آنجا بود نهادند،


ناگهان قطره‏‌ای خون از آن سر مقدس بر آن سنگ چکید و پس از آن هر ساله در روز عاشورا از آن سنگ خون می‏‌جوشید!

و مردم از اطراف بر گرد آن صخره اجتماع می‏‌کردند و مجلس عزا و ماتم برای امام حسین علیه‏‌السلام برپا می‏‌داشتند.



و آن صخره تا ایام عبدالملک بن مروان بجای بود، و او دستور داد که آن سنگ را از آنجا منتقل کردند! و دیگر معلوم نشد که آن را کجا بردند!

ولی مردم، بنای یادبودی در محل آن سنگ احداث ‏کردند و بارگاهی بر روی آن قرار دادند و آنجا را «نقطه» یا «مشهد النقطه» نامیدند.


مقتل الحسین مقرم 346.

 

4- وادی النخله


شب را در «وادی النخله» فرود آمدند و در طول شب صدای نوحه جنیان را می‌شنیدند:


نساء الجن یبکین من الحزن شجیات


و اسعدن بنوح للنساء الهاشمیات


و یندبن حسینا عظمت تلک الرزیات


و یلطمن خدودا کالدنانیر نقیات


و یلبسن ثیاب السود بعد القصبیات





( زنان جن از غصه و حزن می‏‌گریند، و برای زنان هاشمی نوحه می‏‌نمایند؛

بر حسین و بزرگی این مصیبت‌ها ندبه می‏‌کنند و بر چهره خود لطمه می‏‌زنند؛


و جامه‏‌های سیاه بعد از لباس‌های کتانی در بر می‏‌کنند.
)


بحار الانوار 45/236.
قمقار زخار 2/548.

 


5- موصل


صبحگاه از راهی دیگر، قصد «کحیل» کرده جانب «جهینه» را در پیش گرفتند و والی «موصل» را از ورود خود باخبر ساختند،

وی دستور داد شهر را زینت کرده و گروهی را به بیرون از شهر فرستاد!


مردم گفتند: بدون تردید، این سر حسین بن علی علیه‏‌السلام است که او را خارجی گویند!

چهار هزار کس، آماده جنگ شدند تا سر مطهر را از آنان بستانند و زیارتگاهی برپا کنند و والی خود را از دم شمشیر بگذارنند؛

به روایتی گفتند: " وای بر گروهی که بعد از ایمان کافر شدند، آیا گمراهی بعد از هدایت و شک پس از یقین ؟!".

مأموران چون از قصد مردم باخبر شدند مسیر خود را تغییر داده و به قصد «تل اعفر» و «جبل سنجار»حرکت کردند تا در «نصیبین» منزل گزیدند.


1_مراصد الاطلاع 1/268

2_قمقام زخار 548.

 


6- نصیبین



و چون به «نصیبین» رسیدند، منصور بن الیاس به آراستن شهر دستور داد! و آینه‏‌ها را در کار آرایش بکار بردند!

و کسی که سر مقدس امام علیه‏‌السلام با او بود، خواست که وارد شهر شود، ولی اسب او فرمان او را نبرد، اسب دیگر آوردند، آن اسب نیز اطاعت نکرد! تا چند اسب عوض کردند،

ناگاه سر مطهر را دیدند که بر روی زمین است! ابراهیم موصلی، آن سر مقدس را برداشت و نیک در آن نگریست تا این‌که آن را شناخت و آن‌ها را ملامت کرد،

اهل شهر چون این صحنه را مشاهده کردند، آن سر مقدس را از وی گرفته و او را کشتند و سر مطهر را در بیرون شهر گذاردند و به درون شهر نبردند!

و گویا بعدها همانجا که سر شریف افتاده بود زیارتگاه شد.



در اینجا سر امام را به مردم نشان دادند! زینب کبری علیها السلام از مشاهده آن صحنه جانخراش، طاقت از دست داد و این ابیات را زمزمه کرد:

"انشهر مابین البریة عنوة و والدنا اوحی الیه جلیل کفرتم برب العرش

ثم نبیه کان لم یجئکم فی الزمان رسول لحاکم اله العرش یا شر امة لکم فی لظی یوم المعاد عویل".



(به ستم، ما شهره بین خلائق شویم در حالی که پرودگار جلیل وحی بر جد ما می‏‌فرستاد؛

شما به خدای عرش و پیامبر او کافر شدید گویا که پیامبری در این زمان نیامده است ؛

ای بدترین امت! شما را خدای عرش لعنت کند که شما را در زبانه آتش روز معاد فغان و فریادی است.
)



1_نفس المهموم 426.


2_قمقام زخار 548.

 

7- عین الورده


کاروان، بامدادان به «عین الورده» رسید و والی آنجا را خبر کردند، او و اهل آن شهر پذیرفتند که آن سرها در شهر بگردانند،

و مقرر شد که از باب اربعین داخل گردند، سر منور را در میدان شهر بر نیزه کردند، و از نیمروز تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند،

گروهی شادمانی می‏‌کردند که سر خارجی است، و جمعی گریان بودند.


8 _ رقه


آنگاه مأموران ابن زیاد، سر امام حسین علیه‏‌السلام و سایر شهدا را از «عین الورده» حرکت دادند و طی طریق کردند تا به «رقه» رسیدند.


9 - جوسق


هنگامی که کاروان از «رقه» عبور کردند، بر مکانی به نام «جوسق» وارد شدند

و از آنجا نیز حرکت کرده و بسوی فرات ره سپردند تا به نزدیکی‌های «بسر»رسیدند

و از این مکان به والی «حلب» نامه‏‌ای نوشتند و آنان را از جریان کار خود آگاه ساختند .


1_نفس المهموم 566 ؛


2_معجم البلدان 4/180.

 


10- دعوات



مأموران چون به نزدیک «دعوات» رسیدند، نامه‏‌ای به والی آنجا نوشته که: ما سر حسین را با خود آورده‏‌ایم.


او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوق‌ها و کرناها بدمند و خود نیز برای استقبال از شهر بیرون آمد،


سپس سر مقدس امام را بر نیزه زده و از دروازه‏‌ای که آن را اربعین می‏‌نامیدند وارد نمودند


و در یکی از میدان‌های شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند،


در این شهر نیز گروهی گریان بودند و جماعتی شادی می‏‌کردند و می‏‌گفتند: این سر خارجی است که بر یزید خروج کرده است!


پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حرکت کردند. علی بن الحسین علیه‏‌السلام در آن هنگام گریست و این شعر را خواند:


"لیت شعری هل عاقل فی الدیاجی


بات من فجعة الزمان یناجی


انا نجل الامام ما بال حقی



ضائع بین عصبة الاعلاج"



(ای کاش می‏‌دانستم که شخص خردمندی هست که در ظلمت‌ها بیتوته کند و از سختی‌های زمان زمزمه نماید؛

من فرزند امام هستم،


چه شده است که حق من ضایع شود بین این گروه کفار». .)



الدمعة الساکبة 5/65.

 

 






تاریخ : سه شنبه 91/10/5 | 12:34 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.