اى گل گلزار پیغمبر کجا افتاده اى
از گلستانت چه شد کاین سان جدا افتاده اى
آمد از گلزار یثرب شاخه اى در کربلا
در دمشق از شاخسار کربلا افتاده اى
از مدینه بر سر دوش پدر تا نینوا
در بیابانهاى شام از ناقه ها افتاده اى
بر سرت هر دم شبیخون زد نهیب ساربان
زیر ضرب تازیانه از جفا افتاده اى
عمه معصومه ات شیون کنان دنبال تو
بارها، برخارها، دیدت زپا افتاده اى
یک زمان در قحط آب ، و یک زمان در منع نان
وز اسیرى در هزاران ماجرا افتاده اى
خواب در چشمت نمى رفت از جفاى ظالمان
نیمه شب در خواب خوش امشب چرا افتاده اى
چون شدى دلتنگ از زندگى رفتى به خواب
گفتى اى بابا جدا از جمع افتاده اى
ناله ها کردى زهجران گل اى مرغ بهشت
تا که گفتى شهر شام اندر عزا افتاده اى
کاخ مى لرزید، و مى لرزید آن جبار مست
گفت در دل طفل را آن سر، دوا افتاده اى
یا نوایت هم نوا بود آسمانها و زمین
ناگهان دیدند - آوخ - از نوا افتاده اى
از فغان زینب معصومه اندر مرگ تو
ناله هاى آتشین در هر فضا افتاده اى (302)
گنج میثاقم که مى باشد مکان ویرانه ام
شمع عهدم ، جمله جانها بود پروانه ام
طالع نیک اختر عشقم به برج اشتیاق
در کف غواص بحر دل در یکدانه ام
طایر لاهوت مسکن ، مرغ علوى آشیان
این منم ، گر عالم ناسوت شد کاشانه ام
بر در میخانه وحدت ز لطف مى فروش
باده خوار عشق را من بهترین پیمانه ام
هدهد زرین پر سیمرغ قاف ز فعتم
قرب من بنگر فراز سدره آمد خانه ام
آن ز پا افتاده هجرم که در شام وصال
بر تسلاى دلم آمد به سر جانانه ام
جلوه قدس است در باغ جنان آیینه ام
پنجه حور است بر گیسوى مشکین شانه ام
طوطى شیرین زبان شکرستان نهال
باز دست آموز شاهم زینب شاهانه ام
باغ یاسین را ز حسن سرمدى پیرایه ام
دوحه گلزار طاها را بهین ریحانه ام
روى گلگون ز سیلى گشت نیلى از عدو
تا ز کعب نى یک سو افتاد کتف و شانه ام
بر سر خار مغیلان پا فشاریهاى من
شد سبب تا عقل هر فرزانه شد دیوانه ام
گفت (فرخ ) تا شفاعتخواه او گردم بحشر

آشناى محضر عشقم ، نه من بیگانه ام






تاریخ : شنبه 91/10/2 | 6:58 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.