مؤ لف کتاب لهوف ، على بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاوس - علیهم الرحمة من الرب الروف - چنین گوید:
امام سجاد علیه السّلام با اهل و عیال از آن منزل کوچ فرمود تا به شهر مدینه رسید و در آن حال به منزلهاى بى صاحب مردان عشیره خویش نظر نمود، دید که همه آن خانه هاى خالیبه زبال حال ، نوحه و ناله بر ساکنان سابق خویش دارند و بر فقدان حمایتگران و مردان خود، سیلاب اشک از دیدگان مى بارند و بر مصیبت صاحبان خود همچون زنان داغدار گریان و سوگوارند و حال آنان را از مسافران سراغ مى گیرند. و آتش حزن و اندوه آن مظلوم را بر مصرع کشتگان خود به هیجان مى آوردند و آواز واثکلاه بلند مى نمودند.
زبان حال منزلهاى مدینه  
گویا از در و دیوار تک تک آن خانه اى خالى چنین آواز بر مى خاست :
اى مردم ! این نکته بر من نگیرید و عذر مرا بپذیرید در آنکه نوحه و ناله مى کنم و در این سوگوارى مرا بر اداى حق مصیبت ها، یارى نمایید؛ زیرا این کشتگان که من از فراق ایشان ندبه و گریه مى کنم و بر بزرگى اخلاق ایشان سوگوارم ، و مصاحب شب و روزم بودند و چراغ شبانگاهان و مونس ‍ سحرگاهانم بودند و ریسمان خیمه شرف و افتخار و اسباب قوت و قدرت من به شمار مى آمدند و خورشید و ماه روز گارم بودند.

چه شبها که وحشت تنهایى من به اکرام آنان نابود شده و بنیان حرمتم به انعامشان مستحکم گشته و به نعمتهاى دلنواز مناجات سحرى سماع محفل مرا زنده مى داشتند و سینه مجروحم را به ودایع اسرار نهانى مرهم مى گذاشتند؛ چه روزگارها که به محفل انس آنان خانه دلم معمر و مشام طبعم به فضایل ایشان معطر بود و برگ شاخه امیدم به آبیارى دیدارشان خرم و شاداب و خزان نحوست به مساعدت لطفشان نایاب بود؛ بسا شاخه منفعت که در مزرعه آرزویم کشتند و ساحت عزتم را از آفت نوائب در نوشتند؛ چه بسا صبح عیشم که به برکت و جود آنان ، برروى کاخهاى مراد خرامان و در لباس کامرانى شادمان بوده است بسا آرزوها بر نیامده را که چون مردگان ، چشم امید از آن پوشیده و در شکافهاى ماءیوسى خوابیده ، در روزگار زنده نمودند و به مراد دل رسانیدند و چه بسیار بیم ها و خوف ها که چون استخوان پوسیده در آستان خانه وجودم پنهان بوده ، بیرون نمودند.
(47)
زیرا حاصل فقرات بعد این است : ((تیر مرگ یاران مرا نشانه خود ساخت و گردش روزگار بر داشتن چنین یارانى که بر من حسد مى برد؛ سپس صبح طالع ایشان بر این دمیده که در میان دشمنان ، غریب افتادند و در معرض ‍ تاخت و تاراج اعداقرار گرفتند. امروز مدار بزرگوارى که با اشاره سر انگشتان ایشان دایر بود بریده و شخص مناقب از نادیدن رویشان ، زبان شکایت گشوده ، احکام خدا از وحشت تاءخیر اجراى آنها، نوحه و گریه سرداده ؛ دریغ

از این شخص ورع که خونش در این جنگها بریخت و افسوس از لشکر کمال که رایتش در این گرفتاریهاى بزرگ سرنگون گردید اگر بشر که ارباب عقولند، مرا در این گریه و زارى مساعدت نکنند و یا که مردم جاهل در این مصیبت تو، یاریم نماید، یاوران من همان تپه هاى خاکهاى کهنه و آثار خانه هاى ویران شده (که صاحبانشان مرده ).
زیرا آنها هم مانند من ندبه دارند و چون من به غم و اندوه صاحبان خود، گرفتارند اگر بشنوید که چگونه نماز به زبان حال در عزاى ایشان نوحه دارد و بزرگى طبیعت و کرامت لقاى ایشان را مشتاق و بخشش کرم خواهان نشاط دیدارشان است و محرابهاى مساجد بر فقدانشان گریان است و حاجات محتاجین به عطاها و فواید ایشان چسان ناله و فریاد کنان است .
البته از شنیدن این بانگها و فریادها، گرفتار غم و اندوه مى شدید و آگاه بودید که در اداى حق این مصیبت فراگیرنده کوتاهى و تقصیر را مجالى نبوده ، بلکه اگر وحدت حال و شکستگى بال مرا دیده بودید و محفل بى انیس و آثار فقدان همنشینم را مشاهده مى نمودید، البته مطلع مى شدید بر داغهاى نهانى من که موجب درد دلهاى ثبور و هیجان اندوه صدور است .
سایر خانه ها بر من حسد برده و شماتت نموده و دست خطرهاى گردون بر من ظفر یافت و ستم افزود. بسا مشتاقم به خانه هایى که یاران در آن منزل گزیدند و وادى که در آن آرمیدند.
اى کاش از جنس بشر بودى تا خود را به دم شمشیر داده فداى ایشان نمودى تا خرمن عمر آنان به آتش مرگ نسوختى و از آنان که نیزه بر رویشان کشیدند، جوشش سینه خود را به انتقام فرومى نشانیدم و تیر دشمن را از ایشان بر مى گردانیم و افسوس که چون این شرف مواسات واجب از من فوت گردید.
اى کاش آرامگاه آن پیکرهاى پاک بودم و اجساد آنها را حفظ مى نمودم .
آه اگر من منزلگاه این اجساد شهدا بودم ، البته در محافظت آنها نهایت کوشش را مى نمودم و عهد قدیم را رعایت کرده بودم و حقوق دیرین را به جا آورده و از افتادن سنگهاى گور بربدنهاى پر از نور آنان ، جلوگیرى مى کردم و همچون بندگان فرمانبردار خدمت مى کردم و به قدر استطاعت خود بذل جهد مى نمودم و براى آن گونه هاى بر خاک افتاده و پاره هاى بدن که از هم پاشیده ، فرش اکرام و اجلال مى گسترانیدم و بهره خویش را از هم آغوشى آنها بر مى داشتم و ظلمت کاشانه ام را به اشراق انوارشان منور مى ساختم .
چه بسیار براى رسیدن به این آرزوها مشتاقم و چسان از نابودى اهل و ساکنان خویش در سوز و گدازم ، به قسمى که هیچ ناله اى به اندازه ناله من نیست و هیچ دوایى شافى دردم نیست .
اینک در شهادت آنان ، پلاس مصیبت در تن کردم و پس از ایشان در لباس ‍ اندوه به سر مى برم و از شکیبایى خود نا امیدم و چنین
مى گویم : اى مایه تسلى روزگارم ، دیدار ما و تو در روز قیامت خواهد بود.
چه نیکو سروده است ((ابن قتیبه )) آن هنگام که به آن منزلهاى بى صاحب نظر انداخته و اشک حسرت از دیدگان جارى ساخته و این اشعار را گفته :
((مررت على ابیات آل محمد....))؛ یعنى بر خانه هاى بى صاحب آل رسول ، گذر نمودم دیدم که حال ایشان نه بر منوال آن روزى است که در آن بودند؛ خدا این خانه ما و صاحبانش را از رحمت دور نکند؛ به درستى که مصیبت شهداى کربلا از آل بنى هاشم ، گردن مسلمانان را از بار اندوه خوار و ذلیل نموده که هنوز اثر ذلت در آنها هوید است ؛ بنى هاشم همواره پناهگاه مردم بودند و اکنون داغ مصیبتى بر دلها آنها نشانده شده ، چه مصیبت بزرگى ؛ آیا نمى بینى که خورشید جهان تاب رخساره اش از درد مصیبت حسین علیه السّلام ، زرد گشته و خود در تب و تاب است و همچنین شهرها از وحشت این مصیبت ، لرزان و در اضطراب است ؟
اى شنوندگان خبر مصیبتت فرزند بتول ، در میدان اندوه چنان قدم استوار دارید که جانشینان رسول صلى الله علیه و آله که حامیان کتاب خدا بودند، استوار مى داشتند
.






تاریخ : جمعه 91/10/1 | 1:30 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.