2- زهیر بن قین‏

روز دوشنبه 21 ذیحجّه قافله امام حسین(ع) به زرود(موضعى از طریق مکه به سوى کوفه، بعد از رمل) فرود آمد. در نزدیکى اردوى امام، زهیر بن قین، بجلى فرود آمده او از هواداران عثمان به شمار مى‏رفت و در آن سال مراسم حج را بجاى آورده و به کوفه باز مى‏گشت.(20)
راوى مى‏گوید: در منزل زرود بود که با زهیر نشسته و غذا مى‏خوردیم که ناگهان فرستاده حسین(ع) بر ما وارد شد و سلام کرد و گفت: اى زهیر بن قین! مرا اباعبداللّه به سوى تو فرستاده که او را ملاقات کنى. ما همه دست از غذا کشیده و سکوت کردیم، همسر زهیر که دیلم (یا دُلَهم)(21) دختر عمرو بود. گفت: سبحان اللّه! فرزند پیامبر تو را فراخوانده و کسى را به دنبالت فرستاده و تو از رفتن خود دارى مى‏کنى؟! چه مى‏شود اگر نزد او رفته و سخن او را بشنوى!
زهیر از جاى برخاست و به سوى امام رفت، طولى نکشید که مراجعت نمود در حالى که چهره‏اش مى‏درخشید و مَسرور بود، فرمان داد تا خیمه را برچیده و در جوار اردوى امام خیمه زنند. و بعد به همسرش گفت: تو را طلاق دادم زیرا دوست ندارم از من جز خوبى به تو برسد.
من تصمیم گرفته‏ام که همراه حسین(ع) باشم و جانم را فداى او کنم، سپس همسر خود را با مقدار آذوقه و مال با چند تن از عموزادهایش همراه کرد تا او را به مقصد برسانند. همسر زهیر برخاست و گریه کرد و با او وداع کرد و گفت: خدا یار و مددکار تو باشد، و براى تو این سفر را به خیر کند و در روز واپسین این از خود گذشتگى مرا به جدّ حسین(ع) یادآور باش.(22)
زهیر بعد از وداع با همسرش به همراهان خود گفت: «هر کسى از شما دوست دارد، با من بیاید و الّا این آخرین دیدار ماست! و بعد حدیثى را براى همراهان خود نقل کرد که ما در «بلنجر(23)» جنگ مى‏کردیم و خداوند ما را پیروز کرد و غنائمى را بدست آوردیم. سلمان باهلى (در روایات دیگر سلمان فارسى دارد) به ما گفت: آیا به این فتح و پیروزى و گرفتن غنائم خوشحال و مسرورید؟ گفتیم: آرى! گفت: زمانى که محضر سید شباب آل محمد(ص) را درک کردید به جنگ نمودن در کنار او و یارى نمودن او... که نصیب شما خواهد شد، بیشتر شاد باشید. و من اکنون شما را به خدا مى‏سپارم.»(24) تا این جا چند امر توبه زهیر را زیباتر نموده، اوّل این که او عثمانى بود، 180 درجه تغییر جهت داد و صد در صد حسینى و کربلایى شد، دوم اینکه از مال و اموال و همسر و همراهان گذشت خصوصاً که از سفر حج برگشته بود و سخت مشتاق بود که بستگان و دوستان را ببیند و سوغاتى سفر حج را تقدیم آنان نماید.
سوم امر که زیبایى توبه او را زیباتر مى‏کند جوابى است که در شب عاشورا در پاسخ امام حسین(ع) بیان نمود. آنگاه که حسین(ع) چراغ را خاموش و از یاران خود خواست که از کربلا خارج شوند و بیعت خود را نیز از آنها برداشت، زهیر درجواب آن حضرت عرض کرد: بخدا سوگند دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خدا تو را و اهل بیت تو را از کشته شدن در امان دارد.(25)
چهارم این که در روز عاشورا خطبه جانانه‏اى در حمایت و معرّفى امام حسین خواند، که امام حسین(ع) خیرخواهى او را تصدیق کرد.
زهیر بن قین به طرف لشکر دشمن خارج شد در حالى که سوار بر اسب بود و لباس جنگ بر تن داشت، و خطاب به آنان گفت: اى مردم کوفه! از عذاب خدا بترسید، حق مسلمان بر مسلمان این است که برادرش را نصیحت کند، ما هم اکنون برادریم و بر یک دین مادامى که جنگى بین رخ نداده است و چون کار به جنگ کشد شما یک امّت و ما امّت دیگرى خواهیم بود خدا ما را بوسیله خاندان رسولش در مقام امتحان بزرگ قرار داده تا ما را بیازماید، من شما را به یارى این خاندان و ترک یزید و عبیداللّه بن زیاد فرا مى‏خوانم زیرا شما در حکومت اینان جز سوء رفتار و قتل و کشتار و بدارآویختن و کشتن قاریان قرآن همانند حجربن عدى و اصحاب او و هانى بن عروه و امثال او ندیده‏اید.
سپاهیان عمر بن سعد به زهیر ناسزا گفتند و عبیداللّه را مدح و دعا کردند، سپس گفتند: ما از این مکان نمى‏رویم تا حسین و یارانش را بکشیم و یا آنها را نزد عبیداللّه ببریم!
زهیر گفت: اى بندگان! فرزند فاطمه به محبّت و یارى سزاوارتر از پسر سمیّه (عبیداللّه بن زیاد) است. اگر او را یارى نمى‏کنید، دست خود را به خون او آلوده نکنید او را رها کنید تا یزید هرچه مى‏خواهد، با او رفتار کند، بجان خودم سوگند که یزید بدون کشتن حسین نیز از شما خوشنود خواهد بود.
در این اثنا شمر تیرى به سوى زهیر پرتاب کرد و گفت: ساکت باش! خدا صداى تو را فرو نشاند تو ما را به زیادى سخنت آزردى.
زهیر در پاسخ شمر گفت: اى اعرابى زاده! من با تو سخن نگویم، تو حیوانى بیش نیستى! من گمان ندارم حتّى دو آیه از کتاب را بدانى، مژده باد تو را به رسوایى روز قیامت و عذاب دردناک الهى.
شمر گفت: خدا تو و امام تو را پس از ساعتى خواهد کشت! زهیر گفت: مرا از مرگ مى‏ترسانى؟! بخدا سوگند در نظر من شهادت با حسین بهتر از زندگى جاودانه با شماست. راستى این جملات از یک تائب که شاید 12 الى 14 روز است به حسین(ع) ملحق شده است بسیار زیبا و عمیق است.
سپس زهیر رو به مردم کرده و با صدایى بلند گفت: «اى بندگان خدا! این مرد درشت خوى شما را نفریبد، بخدا سوگند شفاعت رسول خدا هرگز به گروهى که خون فرزندان و اهل بیت او را بریزند و یاران آنها را بکشند نخواهد رسید.»(26)
شخصى از طرف امام حسین(ع) پیغام داد اى زهیر! برگرد، که امام مى‏فرماید: بجان خودم سوگند همانگونه که مؤمن آل فرعون قومش را نصیحت کرد، تو نیز در نصیحت این گمراهان انجام وظیفه و بر دعوت آنها به راه مستقیم پافشارى نمودى اگر سودى داشته باشد.»(27)
پنجمین نکته‏اى که توبه زهیر را زیباتر نموده این است که گاه حسین(ع) را دلدارى مى‏داد، در جمله‏اى عرض کرد: مولاى من بعد از قتل عباس و حبیب در چهره‏ات انکسار ظاهر شده است مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: «بلى و حقّ الحقّ محقین؛ بله بر حق‏ترین حق، ومن بر حق حقداران مى‏باشم.»(28)
و تا آنجا زهیر پیشرفت که این جمله زیبا را به زبان آورد: «لوکشف الغطاما ازددت یقیناً؛ اگر پرده‏ها کنار روند بر علم من افزوده نمى‏شود.»
و بعد از نماز ظهر دست خود را روى شانه امام حسین(ع) نهاد و این رجز را خواند:
اقدم هدیت هادیّاً مهدیّاً
الیوم تلقى جدّک النّبیّاً
وحسناً و المرتضى علیّاً
وذا الجناحین الفتى الکمیا
و اسد اللّه الهشید الحیّا؛به پیش اى هدایت شده و راهنما، امروز جدّت نبى اکرم را دیدار خواهى کرد، و همچنین حسن(مجتبى) و على مرتضى و صاحب دو بال (جعفر طیّار) آن جوانمرد شجاع را و حمزه شیر خدا شهید زنده را دیدار خواهى نمود.(29)
او از جمله اصحابى بود که پیشاپیش امام حسین(ع) شمشیر زد تا به درجه والاى شهادت رسید.(30)
حسین(ع) پس از شهادت او فرمود: «اى زهیر! خدا تو را از لطف خود دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به لعنت ابدى خود گرفتار سازد.»(31)
با توجه به نکات پیش گفته مى‏توان گفت توبه زهیر از زیباترین توبه‏هاى صحنه تاریخ بشرى است.

پى‏نوشت‏ها:

1. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج 45، ص‏116.
2. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 241.
3. مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 88.
4. «و انّ لک فى الجنّة درجاتٍ لاتنالها الّا بالشهادة» امالى شیخ صدوق تهران، انتشارات اسلامیّه. مجلس 30، حدیث 1، عوامل بحرانى، قم مؤسسة الامام المهدى(عج)، ج 17، ص 16.
5. محمد على مجاهدى (پروانه).
6. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بیروت، مؤسسة الوفا، ج 44، 329.
7. مقتل الحسین مقرّم، بیروت، دارالکتاب، ص 140، قصه هجرت، انتشارات سرور، نظرى منفرد، ص 82.
8. مراد از طف کنار شط فرات است که حسین(ع) در آنجا کشته شد.(مجمع البحرین، ج 5، ص 90).
9. کامل الزیارات، ابن قولویه، نجف المکتبة المرتضویه، ص 72.
10. اعفر، یعنى خاک.
11. کامل الزیارات، همان، ص 72.
12. نواویس، جمع «ناووس» است و آن مقبره نصارى است، و مراد از آن در اینجا قریه‏اى است که نزد کربلا بوده است (ابصار العین، ص 17، سماوى) در کتاب الامام الحسین و اصحابه، ج 1، ص 8، مى‏خوانیم که «ناووس» قریه است که بندر ریاح قبیله حرّ بن یزید ریاحى در آن سکونت داشته و هم اکنون قبر حر در آنجا قرار دارد.
13. اللهوف، سید ابن طاووس، قم، انتشارات داورى، ص 25، قصّه هجرت، همان، ص 148.
14. به نقل شکوفه‏هاى ولایت، سید خلیل شبیرى، ص 178.
15. اعلام الورى، فضل بن الحسن طبرسى، بیروت دارالمعرفه، ص‏238، قصه هجرت، ص 275 - 276.
16. قصه هجرت، ص 304.
17. حیاة الحسین باقر شریف القرشى، قم دارالکتب العملیه، ج‏3، ص‏221.
18. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 10، مقتل الحسین، مقرّم، همان، ص‏245.
19. محمد على مجاهدى(پروانه).
20. الامام الحسین و اصحابه، فضلعلى قزوینى، قم، باقرى، ص‏166.
21. ابصار العین، محمد سماوى، قم، بصیرتى، ص 95.
22. اللهوف، ص 30.
23. بلنجر به فتح باء و لام و سکون نون و فتح جیم، شهرى است در نواحى دریاى خزر مراصد الاطلاع، ج 1، ص 220، قصه هجرت، ص 179.
24. اثبات الهداة، حرّ عاملى، ج 2، ص 588، دلائل الامامه، طبرى، ص 74.
25. ارشاد، مفید، قم آل البیت (ع)، ج 2، ص 92.
26. کامل ابن اثیر، بیروت، دارصادر، ج 4، ص 63.
27. نفس المهموم، شیخ عباس قمى، قم، بصیرتى، ص 243.
28. موسوعه کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، مؤسسة الهادى، 1373، ص 443.
29. نفس المهموم.
30. همان، ص 181.
31. موسوعه، همان، ص 443، بحارالانوار، ج 5، ص 25.

حجةالاسلام سید جواد حسینى






تاریخ : جمعه 91/9/24 | 12:36 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.