زیباترین احترام
حضرت وارد مکّه شد و بیش از چهارماه در آن ساکن بود و با گروههاى مختلفى دیدار کرد و نامههاى فراوان به کوفه و بصره و افراد نوشت، و خانه خدا را تحت عنوان عمره مفرده زیارت نمود، و به زیارت اهل قبور نیز شتافت از جمله در قبرستان ابوطالب، به زیارت جدّ بزرگوارش حضرت ابوطالب، و جدّه بزرگوارش حضرت خدیجه شتافت و در آنجا نماز گذارد و با خداوند خود مناجات کرد.(7)
حضرت در این مدّت از نقشههاى سوء دشمنان که قصد شهادت او را داشتند باخبر گردید، لذا فداکارانه حرکت کرد تا حرمت حرم الهى حفظ گردد، این زیباترین احترامى بود که به خانه خدا گذاشته شد، حضرت مثل عبداللّه بن زبیر رفتار نکرد که به خانه خدا پناه ببرد و در نتجه احترام آن را بشکند.
عقیصى مىگوید: حسین بن على(ع) در حالى که با عبداللّه بن زبیر محرمانه سخن مىگفت خطاب به مردم فرمود: ابن زبیر مىگوید: کبوترى از کبوتران حرم باش! امّا من دوست دارم به هنگام کشته شدن فاصلهام تا خانه خدا باندازه درازى دستم باشد که آن نزد من بهتر است از این که به مقدار یک وجب باشد! و در نزد من اگر در طف(8) کشته شوم بهتر از آن است که در حرم کشته شوم.(9)
و در روایت دیگرى آمده است: عبداللّه بن زبیر به امام حسین(ع) گفت: به سوى مکه رهسپار شو و در حرم اقامت گزین. امام فرمود: این کار ناروائى است من آن را جائز نمىدانم. و اگر من بر تل اعفر(10) کشته شوم نزد من محبوبتر است از آنکه در مکّه کشته شوم.(11)
حضرت با همه ارادتى که به خانه خدا داشت براى حفظ احترام آن، با چشم گریان از آن خداحافظى کرد.
خداحافظ اى کعبهاى بزم یار
خداحافظ اى بیت پروردگار
خداحافظ اى محفل اهل راز
خداحافظ اى قبلهام در نماز
خداحافظ اى کوى مطلوب من
خداحافظ اى بیت محبوب من
خداحافظ اى از تو دل منجلى
خداحافظ اى زادگاه على
خداحافظ اى سجدهگاه بتول
خداحافظ اى جاى پاى بتول
به خاک تو اى آرزوى همه
بود جاى پیشانى فاطمه
از این در برون با چه حالى رَوَم
مبادا که با دست خالى روم
چه مُحرِم شدم با تو مَحرم شدم
کنار تو از اشک زمزم شدم
خداحافظ اى خاک بیت الحرام
خداحافظ اى حجر و رکن و مقام
اگر داشتم من در این بیت راز
دلم جانب کربلا بود باز
آرى با همه عشق و محبتى که به خانه خدا و اعمال حج داشت براى حفظ حرمت خانه خدا به سوى کربلا حرکت کرد.
زیباترین خطبه
خطبههاى معصومین(ع) على الخصوص امام حسین(ع) همه زیبا است. امّا خطبهاى که هنگام حرکت از مکه ایراد فرمود از زیبایى خاصى برخوردار است چرا که از زیبایى شهادت براى مروان سخن گفته و از عشق زیبایى خود به شهادت و گذشتگان خویش سخن به میان آورده است، و این جمله ماندنى و زیبا یعنى «رضى اللّه رضانا» در این خطبه آمده، و در این خطبه است که بىپرده و با صراحت اعلام مىدارد که هر کس حاضر است جان خود را در راه خدا فدا کند همراه ما بیاید.
«الحمد للّه ماشاء اللّه ولاقوّة الّا باللّه و صلّى اللّه على رسوله، خطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلادة على جید الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف و خیر لى مصرعٌ انا لاقیه کانّى باوصالى تتقطّعها عسلان الفلوات بین النّواویس و کربلا...؛ سپاس مخصوص خداوند است. آنچه او خواهد همان شود، هیچکس را توان انجام کارى نیست مگر به کمک او، و درود خدا بر رسولش باد!
مرگ براى فرزندان آدم همانند گردن بند، برگردن دختران جوان (زیبا) است، و من آرزومند ملاقات نیاکان خود هستم همانطور که یعقوب مشتاق دیدار یوسف بود. و براى من از قبل، زمینى که باید شهادتگاه من باشد و پیکر مرا در خود جاى دهد، انتخاب شده است، باید خود را به آن زمین برسانم، و گویى مىبینم که در زمین کربلا بند بند مرا گرگان بیابانها در «نواویس»(12) از هم جدا مىسازند! و شکمهاى خالى خود را پر مىکنند! و براى آدمى گریز از تقدیرى که قلم قضاى الهى رقم زده مقدور نیست.
رضى اللّه رضانا اهل البیت نصبر على بلائه و یوفّینا اجر الصّابرین لن تشذّ عن رسول اللّه لحمته و هى مجموعة له فى حظیرة القدس تقرّ بهم عینه و ینجز بهم وعده، من کان باذلاً فینا مهجته و موطّناً على لقاء اللّه نفسه فلیرحل معنا فانّى راحلٌ مصبحاً انشاء اللّه تعالى؛ رضاى خداوند، رضاى ما اهل بیت (رسالت) است. بر بلاى الهى صبر مىکنیم تا اجر صابران را از خدا دریافت کنیم. آنان که با رسول خدا(ص) خویشاوندى دارند از او جدا نگردند و در بهشت در محضر او خواهند بود و چشم پیامبر(ص) به دیدار آنها روشن مىشود و این وعده خداوند است که در او خلافى نیست.
هر کس مىخواهد خونش (و جانش) را در راه ما فدا کند و خود را براى لقاى پروردگار خود آماده مىبیند با ما همسفر شود که صبحگاهان حرکت خواهم کرد.»(13)
این جمله پایانى از آن جملات زیبایى است که نظیر ندارد چرا که حضرت به گونهاى صحبت نمىکند که سیاهى لشکر جمع کند، و به گونهاى وعده و وعید نمىدهد که دنیا طلبان دور او جمع آیند، بلکه با صراحت و زیبایى تمام اعلام مىدارد که عاشقان شهادت با ما همراه شوند، آنها که خود را آماده کردهاند، و دنیا را طلاق دادهاند حاضرند جان عزیز خود را دو دستى تقدیم الهى نمایند و سراپا اشتیاق لقاء حق هستند با ما همسفر شوند.
گفت اى گروه هر که ندارد هواى ما
سر گیرد و برون رود از کربلاى ما
ناداده تن بخوارى و ناکرده ترک سر
نتوان نهاد پاى به خلوتسراى ما
تا دست و رو نشست بخوان مىنیافت کس
راه طواف بر حرم کبریاى ما
این عرصه نیست جلوهگه روبه و گراز
شیر افکن است بادیه ابتلاى ما
همراز بزم ما نبود طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشناى ما
برگردد آنکه با هوس کشور آمده
سرناورد به افسر شاهى گداى ما
ما را هواى سلطنت ملک دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فرّ هماى ما
برگشت هر که طاقت تیر و سنان نداشت
چون شاه تشنه، کار بشمر و سنان نداشت(14)