امام حسین (ع) و نماز
 

در روایت آمده است:
هنگام ظهر فرا رسید (دو سپاه آمده شدند که به امامت امام حسین(ع) نمازجماعت بخوانند). امام حسین(ع) به پسرش امام سجاد و یا حضرت علی اکبر- فرمود: اذان و اقامه بگو. وی اذان و اقامه گفت و سپس نماز خواندند. (20)
در ظهر عاشورا، هنگامی که «ابوثمامه صیداوی» وقت نماز را به یاد امام حسین(ع) آورد، امام در حق او بهترین دعا کرد و فرمود: نماز را به یادم آوردی، خدا تو را از نمازگزاران یادآور قرار دهد. (21)
در عصر تاسوعا، حسین(ع) به برادرش عباس فرمود: اگر بتوانی که لشگر دشمن را برگردانی و امروز جنگ نشود، چنین کن تا مگر امشب برای پروردگارمان نماز بخوانیم؛ زیرا او می داند که من نماز وتلاوت قرآن را دوست دارم.(22)
سفارش امام حسین(ع) به نماز شب
امام حسین(ع) هنگام وداع در روز عاشورا به زینب کبری (س) فرمود: ای زینب، خواهرم! در نماز شب مرا فراموش مکن.(23)

نماز روز عاشورا
 

به سایر یاران با وفای شهید کربلا ، امام حسین(ع)، به خاک و خون غلتیده و به شرف شهادت نایل آمده بودند. «ابوثمامه صیداوی»- یکی از فداکاران و یاوران امام شهید (ع)- متوجه شد که وقت نماز ظهر فرا رسیده است. بی درنگ به حضور امام حسین(ع) شتافت و گفت: «یا اباعبدالله! جانم فدایت باد، می بینم که این دشمنان بی دین، دست به نبردی سخت زده اند، اما به خدا سوگند من نمی گذارم تو کشته شوی، مگر اینکه پیش از تو به خون درغلتم! اینک دوست دارم، که آخرین نماز ظهر را با شما به جای آورم» امام حسین(ع) سر بر آسمان بلند کرد و چون دید هنگام نماز فرا رسیده، فرمود: «ای ابوثمامه! از نماز یاد کردید. خداوند تو را در صف نمازگزاران قرار دهد. سپس فرمود: از این گروه بخواه تا دست از جنگ بردارند، زیرا ما می خواهیم اقامه نماز کنیم.» در این هنگام یکی از سربازان سپاه یزید، با صدای بلند و گستاخانه و بی شرمانه فریاد برآورد: «نماز شما مقبول درگاه خداوند نیست!».
«زهیربن قین» و «سعیدبن عبدالله» که چنین دیدند، پیش روی حضرت ایستادند، تا امام بتواند نماز ظهر را به جا آورد. آن دو بزرگوار وجود خود را سپر تیرها و نیزه ها ساختند و امام حسین (ع) در آن هنگامه ی خون و شمشیر، با تعداد اندکی که از یاران بی نظیرش باقی مانده بود، به اقامه نماز خوف پرداخت.(24)

مناجات امام حسین(ع) در شب عاشورا
 

در شب عاشورا، یاران فداکار امام حسین(ع) هر کدام با یک زبانی وفاداری خود را اعلام کردند. یکی از یاران، محمدبن بشر حضرمی بود. تازه به او خبر رسیده بود که پسرت در مرز به دست کافران اسیرشده است. محمد گفت: «خودم و پسرم را در راه خدا به حساب می آورم، من دوست ندارم که پسرم در تنگنا باشد و من بعد از او باقی بمانم». امام حسین(ع) سخن او را شنید به او فرمود: «خدا تو را رحمت کند بیعتم را از تو برداشتم تو آزاد هستی برو در مورد آزادسازی پسرت تلاش کن.»
محمد گفت: «درندگان مرا بدرند و زنده بخورند، اگر بخواهم از تو جدا گردم. امام حسین(ع) پنج لباس یمانی که قیمت آنها هزار دینار بود به او داد و فرمود:
اینها را به پسر دیگر خود بده، تا او با به عنوان فدیه آنها را ببرد و به کفار بدهد و برادرش را از اسارت آزاد سازد.
در شب عاشورا حسین و یارانش به راز و نیاز و مناجات با خداوند پرداختند. بعضی در رکوع و بعضی در سجده و بعضی ایستاده و نشسته بودند و زمزمه ای مانند صدای زنبور داشتند، 32 نفر از سپاه دشمن وقتی که این حالت را از آنها دیدند تحت تأثیر قرار گرفته و به آنها پیوستند.(25)

 

پی نوشتها :
20- بحارالانوار، ج44، ص 314.
21- مقتل الحسین، مقرم، ص 294.
22- لهوف، ص12.
23- زینب کبری، للنفدی، ص 50.
24- منتهی الامال، ج1، ص 420.
25- بحارالانوار، ج44، ص 394.






تاریخ : چهارشنبه 91/9/22 | 5:16 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.