متن عربى :
فَسُئِلَ عَنْ ذلِکَ، فَقالَ: ((هذا جِبْرئیلُ علیه السّلام یُخْبِرُنى عَنْ اءَرْضٍ بِشَطِّ الْفُراتِ یُقالُ لَها کَرْبَلاءُ، یُقْتَلُ عَلَیْها وَلَدِى الْحُسَیْنُ بْنُ فاطِمَةَ)).
فَقیلَ لَهُ: مَنْ یَقْتُلُهُ یا رَسُولَ اللّهِ؟
فَقالَ:
((رَجُلٌ یُقالُ لَهُ ((یَزیدُ)) - لَعَنَهُ اللّهُ-، وَکَاءَنّى اءَنْظُرُ إِلى مَصْرَعِهِ وَ مَدْفَنِهِ)).
ثُمَّ رَجَعَ مِنْ سَفَرِهِ ذلِکَ مَغْمُوما، فَصَعَدَ الْمِنْبَرَ فَخَطَبَ وَ وَعَظَ، وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ علیهماالسّلام بَیْنَ یَدَیْهِ.
فَلَّمّا فَرَغَ مِنْ خُطْبَتِهِ وَضَعَ یَدَهُ الْیُمْنى عَلى راءْسِ الْحَسَنَِ وَالْیُسْرى عَلى رَاءْسِ الْحُسَیْنِ ثُمَّ رَفَعَ رَاءْسَهُ إِلَى السَّماءِ وَ قالَ:
((اءَللَّهُمَّ إِنَّ مُحَمَّدا عَبْدُکَ وَ نِبِیُّکَ وَ هذانِ اءَطائِبُ عِتْرَتى وَ خِیارُ ذُرِّیَّتى وَ اءُرُومَتى وَ مَنْ اءُخَلَّفُهُما فى اءُمَّتى ، وَ قَدْ اءَخْبَرَنى جِبْرِئیلُ علیه السّلام اءَنَّ وَلَدى هذا مَقْتُولٌ مَخْذُولٌ، اءَللَّهُمَّ فَبارِکْ لَهُ فى قَتْلِهِ وَاجْعَلْهُ مِنْ ساداتِ الشُّهَداءِ، اءَللَّهُمَّ وَ لا تُبارِکَ فى قاتِلِهِ وَ خاذِلِهِ)).
قالَ: فَضَجَّ النّاسُ فِى الْمَسْجِدِ بِالْبُکاءِ وَالنَّحیبِ.



ترجمه :
فرمود: ((هذا جِبْرئیلُ.)) اینک جبرئیل است که مرا خبر مى دهد از زمینى که کنار فرات واقع است و آن را ((کربلا)) مى گویند که بر روى آن زمین فرزند دلبند من ، حسینِ فاطمه کشته مى گردد!
عرض نمودند: یا رسول اللّه ! کشنده آن جناب کیست ؟
فرمود: کشنده او مردیست که نام نحس او
((یزید)) است - خدا او را لعنت کند - و گویا که من اکنون قتلگاه و محلّ قبر او را به چشم خود نظر مى نمایم .
چون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از آن سفر به مدینه مراجعت فرمود، مهموم و مغموم بود؛ پس بر منبر بالا رفت و خطبه انشاء فرمود و مردم را موعظه نمود در حالى که حسن و حسین علیهماالسّلام در خدمت آن بزرگوار در پیش روى آن حضرت بودند و چون از اداى خطبه فارغ گردید، دست راست خود را بر سر حسن علیه السّلام و دست چپ خود را بر سر حسین علیه السّلام بنهاد و سر مبارک را به سوى آسمان بلند نمود و گفت : خداوندا، به درستى که محمدصلّى اللّه علیه و آله بنده تو و نبىّ تو است و این دو فرزند از اطائب عترت و بهترین ذُریّه من و بنیان من اند.
و ایشان را در میان اُمّت خود مى گذارم که جانشین من اند و اینک جبرئیل خبر داد مرا که این فرزند من کشته خواهد شد و مخذول خواهد بود؛ خداوندا کشته شدن را بر او مبارک گردان و او را از جمله سادات شهداء بگردان و مبارک مکن در حقّ قاتل و خوار کننده او.
راوى گفت : پس مردم و اهل مسجد صداها به گریه و افغان بلند



متن عربى :
وَ قالَ النَّبیُّ صلّى اللّه علیه و آله : ((اءَتَبْکُونَ وَلا تَنْصُرُونَهُ)).
ثُمَّ رَجَعَ - صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ - وَ هُوَ مُتَغَیِّرُ اللَّوْنِ مُحَمَّرُ الْوَجْهِ، فَخَطَبَ خُطْبَةً اءُخْرى مُوجَزَةً وَ عَیْناهُ تَهْمَلانِ دُمُوعا ثُمَّ قالَ:
((
اءَیُّهَا النّاسُ إِنّى قَدْ خَلَّفْتُ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتابَ اللّهِ، وَعِتْرَتى وَ اءُرُومَتى وَ مِزاجَ مائى وِ ثَمَرَةُ فُؤ ادى وَمُهْجَتى لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ، وَقَدْ اءَبْغَضْتُمْ عِتْرَتى وَ ظَلَمْتُمُوهُمْ اءَلا وَ إِنّى اءَنْتَظِرُهُما، وَ إِنّى لا اءَسْأَلُکُمْ فى ذلِکَ إِلاّ ما اءَمَرَنى رَبّى اءَنْ اءَسْأَلُکُمُ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى ، فَانْظُرُوا اءَلاّ تَلْقَونى غَدا عَلَى الْحَوْضِ.
اءَلا وَ إِنَّهُ سَتَرِدُ عَلَیَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثَلاثُ رایاتٍ مِنْ هذِهِ الاُْمَّةِ:
رایَةٌ سَوْداءُ مُظْلِمَةٌ قَدْ فَزَعَتْ لَهَا الْمَلائِکَةُ، فَتَقِفُ عَلَیَّ، فَاءَقُولُ: مَنْ اءَنْتُم ؟ فَیَنْسَوْنَ ذِکْرى وَ یَقُولُونَ: نَحْنُ اءَهْلُ التَّوْحیدِ مِنَ الْعَرَبِ.
فاءَقُولُ لَهُمْ: اءَنَا اءَحْمَدُ نَبِیُّ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ.
فَیَقُولُونَ: نَحْنُ مِنْ اءُمَّتِکَ یا اءَحْمَدُ.


ترجمه :
نمودند، آن حضرت فرمود که شما الا ن بر حال او گریه مى کنید و حال آنکه او را یارى نخواهید کرد. پس از اتمام آن مجلس ، بار دیگر به مسجد مراجعت فرمود در حالتى که رنگ مبارک آن حضرت متغیّر و روى نازنینش ‍ از شدّت غضب سرخ بود و خطبه مختصر دیگر بخواند و در آن حال از چشمان آن حضرت اشک مى ریخت پس فرمود: ایّها الناس ! به درستى که من در میان شما دو چیز سنگین و بزرگ را واگذارده ام یکى کتاب خداست و دیگرى عترت من که بنیاد امر من و مایه امتزاج آب طینت من و میوه دل و پاره جگر من اند. این دو چیز از هم جدایى ندارند تا آنکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و به تحقیق که دشمن داشتید عترت مرا و برایشان ستم روا نمودید، آگاه باشید که من در روز قیامت انتظار این دو امر بزرگ دارم تا آنکه به نزد من آیند و من پرسش نمى کنم درباره ایشان مگر آنچه را که پروردگار من به من امر فرموده و آن آنست که از شما بخواهم که در حق ذَوى القُربى من ، دوستى نمایید؛ پس اندیشه کنید که مبادا در فرداى قیامت بر کنار حوض کوثر نتوانید که مرا دید (در حالى نسبت به آنها کینه و ظلم روا داشته باشید).
زود باشد که در روز قیامت سه سرکرده این اُمّت با سه عَلَم در نزد من خواهد آمد: یک عَلَم سیاه و تاریک که ملائکه از دهشت و وحشت دیدار آن به فریاد آیند؛ پس در حضور من بایستند. من گویم که مَنَم احمد پیغمبر خدا بر عرب و عجم . گویند که ما از امت توایم اى احمد!



متن عربى :
فَاءَقُولُ لَهُمْ: کَیْفَ خَلَّفْتُمُونى مِنْ بَعْدى فى اءَهْلى وَ عِتْرَتى وَ کِتابِ رَبّى ؟
فَیَقُولُونَ: اءَمَّا الْکِتَابَ فَضَیَّعْناهُ، وَ اءَمّا عِتْرَتَکَ فَحَرَصْنا عَلى اءَنْ نَبیدَهُمْ عَنْ آخِرِهِمْ عَنْ جَدیدِ الاَْرْضِ.
فَاءُوَلّى وَجْهى عَنْهُمْ، فَیَصْدُرُونَ ظِماءً عِطاشا مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ.
ثُمَّ تَرِدُ عَلَیَّ رایَةٌ اءُخْرى اءَشَدُّ سَوادا مِنَ الاُْولى ، فَاءَقُولُ لَهُمْ: کَیْفَ خَلَّفْتُمُونی فِى الثَّقَلَیْنِ الاَْکْبَرِ وَالاَْصْغَرِ: کِتابُ رَبّى ، وَعِتْرَتى ؟
فَیَقُولُونَ: اءَمَّا الاَْکْبَرَ فَخالَفَنا، وَ اءَمَّا الاَْصْغَرَ فَخَذَلْناهُمْ وَمَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ.
فَاءَقُولُ: إِلَیْکُمْ عَنّى ، فَیَصْدُرُونَ ظِماءً عِطاشا مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ.
ثُمَّ تَرِدُ عَلَیَّ رایَةٌ اءُخْرى تَلْمَعُ وُجُوهُهُمْ نُورا، فَاءَقُولُ لَهُمْ: مَنْ اءَنْتُمْ؟
فَیَقُولُونَ: نَحْنُ اءَهْلُ کَلِمَةِ التَّوْحیدِ وَالتَّقْوى




ترجمه :
پس من خواهم گفت که بعد از من چگونه بودید در حق اهل بیت و عترت من و در حق کتاب پروردگار من ؟
جواب مى گویند: اما کتاب را، پس آن را ضایع نمودیم و اما عترت تو را، پس ‍ راغب و حریص بودیم که ایشان را تماما هلاک نمائیم و از روى زمین برداریم .
پس من روى از ایشان بگردانم و از نزد من ، تشنه با روهاى سیاه برگردند پس ‍ از آن ، گروه دیگر با عَلَم به نزد من آیند که از گروه اول سیاه تر،
پس به ایشان گویم : پس از وفات من چگونه رفتار نمودید بر دو
((ثقل )) که در میان شما گذارده بودم ؛ یکى بزرگ و دیگرى کوچک ، که بزرگ کتاب خدا و کوچک عترت من بودند.
جواب گویند: امّا ثقل بزرگ را که کتاب خدا بود، مخالفت حکم آن نمودیم و امّا ثقل کوچک که عترت باشد آن را خوار گردانیدیم و از هم گسیختیم .
پس به ایشان گویم : از نزد من دور شوید! پس تشنه و روسیاه برگردند.
آنگاه گروه دیگر با عَلَم و با چهره هاى درخشنده از نور، بر من وارد شوند. به ایشان گویم :
شما چه کسانید؟
گویند: مائیم اهل کلمه توحید و پرهیزکارى



متن عربى :
نَحْنُ اءُمَّةُ مُحَمَّدٍ صلّى اللّه علیه و آله ، وَنَحْنُ بَقِیَّةُ اءَهْلِ الْحَقِّ، حَمَلْنا کِتابَ رَبِّنا فَاءَحْلَلْنا حَلالَهُ وَ حَرَّمْنا حَرامَهُ، وَ اءَحْبَبْنا ذُرِّیَّةَ نَبِیِّنا مُحَمَّدٍ صلّى اللّه علیه و آله ، فَنَصَرْناهُمْ مِنْ کُلِّ ما نَصَرْنا مِنْهُ اءَنْفُسَنا، وَ قاتَلْنا مَعَهُمْ مَنْ ناواهُمْ.
فَاءَقُولُ لَهُمْ: اءَبْشِرُوا فَاءَنَا نَبِیُّکُمْ مُحَمَّد صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ لَقَدْ کُنْتُمْ فى دارِ الدُّنْیا کَما وَصَفْتُمْ، ثُمَّ اءَسْقیهِمْ مِنْ حَوْضى ، فَیَصْدُرُونَ مَرْوِیّینَ مُسْتَبْشِرینَ، ثُمَّ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ خالِدینَ فیها اءَبَدَ الاَّْبِدینَ.
قالَ: وَ کانَ النّاسُ یَتَعاوَدُونَ ذِکْرَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام ، وَ یَسْتَعْظِمُونَهُ وَ یَرْتَقِبُونَ قُدُومَهُ.
فَلَمّا تُوُفِّى مُعاوِیَةُ بْنُ اءَبى سُفْیانَ لَعَنَهُ اللّهُ - وَ ذلِکَ فى رَجَب سَنَةَ سِتّینَ مِنَ الْهِجْرَةِ- کَتَبَ یَزیدُ بْنُ مُعاوِیَة إِلَى الْوَلیدِ بْنِ عُتْبَةَ وَ کانَ اءَمیرا بِالْمَدینَةِ یَاءْمُرُهُ بِاءَخْذِ الْبَیْعَةِ لَهُ عَلى اءَهْلِها وَ خاصَّةً عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلیّ علیهماالسّلام ، وَ یَقُولُ لَهُ: إِنْ اءَبى عَلَیْکَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَابْعَثْ إِلَیَّ بِرَاءْسِهِ.
فَاءَحْضَرَ الْوَلیدُ مَرْوانَ بْنَ الْحَکَمِ وَاسْتَشارَهُ فى




ترجمه :
مائیم اُمّت محمد صلّى اللّه علیه و آله ؛ ما بقیه اهل حقّ هستیم ، کتاب پروردگار خود را برداشته ایم و حلال آن را حلال دانسته ایم و حرام آن را حرام شمردیم و ذرّیه پیغمبر خود را دوست مى داشتیم و ایشان را یارى کردیم از هر چیزى که خود را از آن یارى نمودیم و با هر کس که قصد جنگ با ایشان داشت قتال کردیم .
پس به ایشان گویم که شما را بشارت باد! مَنَم محمد پیغمبر شما و اَلحقّ در دار دنیا چنان بودید که اکنون وصف نمودید؛ پس ایشان را از حوض کوثر سیراب کنم و آنها سیراب و خوشحال مى گردند و داخل بهشت مى شوند و در بهشت ، همیشه جاویدان باشند.
راوى گوید: عادت مردم بر این جارى شد که یاد از قتل حسین مظلوم مى نمودند و آن را در نظر عظیم مى شمردند و منتظر و مترّقب چنین واقعه بودند. چون معاویة بن ابى سفیان - علیهما اللعنة و النیران - در ماه رجب به سال شصت از هجرت ، جان به مالک دوزخ سپرد و یزید حرام زاده به جاى آن ملعون به سلطنت نشست . یزید نامه اى به ولید بن عُقْبَه - حاکم مدینه نوشت و در آن نامه امر نموده بود که برایش از اهل مدینه ، خصوصا از حضرت ابى عبداللّه الحسین علیه السّلام بیعت بگیرد و در آن نامه ، مندرج بود که هر گاه آن جناب بیعت ننماید او را گردن بزن و سر او را از براى من بفرست !
پس ولید بعد از مطالعه آن نامه ، مروان بن حکم را طلبید و با او در این باب مشورت نمود.






تاریخ : سه شنبه 91/9/14 | 9:53 صبح | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.