آری، وجود زینب _علیها السلام_ ضامن بقای اسلام و علوم نبوی و علوی بود و حضورش سلسله ولایت و امامت را از گزند حوادث تلخ و نابودگر مصون داشت. اگر زینب نبود، در زمان بیماری و بستری گشتن امام سجاد _علیه السلام_ مردم چگونه حلال و حرام خدا را می شناختند و گره از مشکلات شرعی خویش می گشودند؟!
راستی در زمان اختفای مصلحت آمیز امام چهارم _علیه السلام_ هدایت جامعه به سوی ناب ترین فرامین اسلامی به عهده چه کسی جز زینب _علیها السلام_ بود؟!
شیخ صدوق می نویسد: «حضرت زینب _علیها السلام_ نیابت خاصی از طرف امام حسین _علیه السلام_ داشت و مردم در مسائل حلال و حرام به او مراجعه می کردند. از او می پرسیدند تا این که حضرت سجاد _علیه السلام_ بهبود یافت».
علامه مامقانی در کتاب شریف تنقیح المقال، آورده است: «زینب _علیها السلام_ مانند امام _علیه السلام_ دارای مقام عصمت بوده و کسی را نمی رسد که انکار کند و نپذیرد و اگر چنین نبود، هر آینه امام حسین _علیه السلام_ مقدار و پاره ای از بار سنگین امامت و پیشوایی روزگار را زمانی که امام سجاد _علیه السلام_ بیمار بود بر او حمل و واگذار نمی نمود و پاره ای از وصایا و سفارش های خود را به او وصیت نمی کرد و امام سجاد _علیه السلام_ او را در بیان احکام و آن چه که از آثار و نشانه های ولایت و امامت است، نایبه به نیابت خاصّه و جانشین خود نمی گردانید».
اگر زینب نبود, عاقبت حادثه عاشورا چه می شد؟ این حادثه چگونه به حماسه مبدل می گشت؟ آیا در کندوکاو داستان کربلا از نیم روز عاشورا به بعد, صدایی رساتر از صدای زینب _علیها السلام_ و فریادی افشاگرانه تر از فریاد او یافته ای؟!

سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود******* کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

عمروبن سعدالاشراق, والی مدینه در زمان حکومت یزید, پس از بازگشت کاروان اسرا به مدینه به یزید چنین نوشت: «همانا که وجود او زینب _علیها السلام_ در میان مردم مدینه اذهان را می آشوبد. او زنی سخنور و عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین _علیه السلام_ را بگیرد»

 

 

 

 

 





در کتاب «احتجاج» طبرسی چنین روایت شده است:
«چون زینب _علیها السلام_ دختر علی _علیه السلام_ به جانب مردم اشاره کرد که ساکت شوند با همان اشاره، نفس ها در سینه حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد. پس شروع به سخن کرد... .
مردم، با شنیدن این سخنانِ ملامت انگیز، حیرت زده و مبهوت گریستند و دست های خود را از حسرت و اندوه به دندان می گزیدند».
این حقیقت چنان آشکار بود که کارگزاران ستم پیشه آن زمان نیز زبان به اعتراف گشودند.
عمروبن سعدالاشراق, والی مدینه در زمان حکومت یزید, پس از بازگشت کاروان اسرا به مدینه به یزید چنین نوشت: «همانا که وجود او زینب _علیها السلام_ در میان مردم مدینه اذهان را می آشوبد.
او زنی سخنور و عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین _علیه السلام_ را بگیرد».
و نتیجه آن شد که از شدت احساس خطر از نشر و تبلیغ اندیشه عاشورای حسین _علیه السلام_ تصمیم به تبعید حضرت زینب _علیها السلام_ از مدینه گرفتند.
کمال السید، در کتاب «زنی به نام زینب _علیها السلام_» می نویسد: «زنی به نام زینب _علیه السلام_ که در سینه اش قلب علی _علیه السلام_ می تپید و در چشمانش فروز زندگی حسین _علیه السلام_ موج می زد، به کاخ یزید وارد شد با گام هایی استوار... در برابر این همه صلابت و سترگی, یزید و ابن زیاد از تخت هایشان فرو افتادند.... .
یزید در مقابل منطق سرخ زینب _علیها السلام_ مثل مگس کوچک و ناچیز شده بود و شاید برای نخستین بار بود که باور کرد حسین _علیه السلام_ هنوز زنده است. هنوز در کربلا می جنگد و نزدیک است که به دروازه های دمشق برسد».


منبع : شیعه نیوز






تاریخ : یکشنبه 91/9/12 | 5:10 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.