خاستگاه این نظریه
منشأ این دیدگاه درباره قیام کربلا، برخى از اخبار و نیز سخنان امام حسین(علیه السلام) درباره انگیزه حرکت و سفر خویش است که نمونه اى از آنها چنین است:
1. امام حسین(علیه السلام) در پاسخ عبدالله بن جعفر و یحیى بن سعید که مى خواستند وى را از سفر به عراق باز دارند، فرمودند: "من خوابى دیدم که در آن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مرا مأمور به امرى کرد که به انجام خواهم رساند، چه به ضرر من و چه به نفع من باشد". آن دو به حضرت گفتند: آن خواب چه بوده؟ حضرت فرمود:"[تاکنون] براى کسى نقل نکرده ام و تا زمانى که پروردگارم را ملاقات نکنم [براى کسى] نقل نخواهم نکرد".305 هم چنین حضرت در جمع فرستادگان کوفیان306 و نیز در پاسخ عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبیر همین مطلب را فرمودند.307
2. امام باقر(علیه السلام) در پاسخ سؤال حمران بن اعین که درباره قیام امام على(علیه السلام) و حسنین(علیهما السلام)از حضرت پرسید که چگونه آنان براى یارى دین خدا خروج و قیام کردند در حالى که ستمگران در حق آنان مصیبت هاى فراوان روا داشتند تا آنجا که برآنان پیروز شدند و امامان کشته ومغلوب شدند; فرمودند:
"اى حمران! خداى متعال آن مصیبت ها را براى آنان مقدر فرموده واز مرحله قضا، امضا وحتمیت گذرانیده وآنان را در پذیرش آن مخیر ساخت وچون آنان مصائب را اختیار کردند، خدا هم آن را اجرا کرد."308
3. (چنانکه گذشت) حدیث مشیت واخبارى که دلالت مى کرد که تکلیف هر امامى در قالب یک نامه آسمانى زیر یک مُهر نوشته شده بود، از دیگر اخبارى است که مى تواند شاهد براى این دیدگاه باشد.
گرچه در روایات دسته نخست از آنچه امام حسین(علیه السلام) مأمور به انجام آن از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) شده است، سخنى به میان نیامده است; اما با توجه به روایت دوم و روایت مشیت واخبار مُهر، معلوم مى شود که آنچه حسین بن على(علیه السلام)مأمور انجام آن از سوى خداوند بوده است، جنگ و قیام مسلحانه بوده و چنین کارى تنها وظیفه آن حضرت در آن مقطع زمانى بوده است و هیچ یک از امامان بعدى وحتى پیروان آنان در زمان هاى بعد، مکلف به انجام چنین امرى نبوده ونخواهند بود. از این رو تکلیف آن حضرت از باب قضیه فى واقعه بوده است که قابل تکرار والگوگیرى براى پیروان و شیفتگان آن حضرت نمى باشد!
نقد وبررسى این دیدگاه
این نگرش به دلایل ذیل، ظاهراً درست و تمام نیست:
الف: تلائم و هماهنگى سیره معصومان(علیهم السلام) با شرایط و مقتضیات انسان ها
لازمه این دیدگاه آنست که پیامبران (صلوات الله علیهم اجمعین) و امامان(علیهم السلام)موجودهایى هستند که از عالم غیب آمده و هم چون فرشتگان، طبیعت و احکام ویژه اى دارند، در حالى که قرآن کریم چنین دیدگاهى را به صراحت رد کرده و آنان را همانند سایر انسان ها مى داند که اعمال و رفتارشان ـ به ویژه فعالیت هاى اجتماعى شان ـ بشرى است و انگیزه انسانى دارد: قُلْ اِنّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ...309 هم چنانکه اسوه بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله)نیز که قرآن از آن سخن مى گوید،310 تأکیدِ دیگرى بر تلائم و هم سویى سیره معصومان(علیهم السلام)با شرایط و توانمندى هاى بشر است.
از این رو اگر اقدامها و فعالیت هاى تبلیغى معصومان(علیهم السلام)، هم سو و ملایم با طبع آدمى نبود، نمى توانستند بِشر را هدایت و در نتیجه دگرگون کنند; چرا که هر گونه تغییر در آدمى، اگرچه منبع آن غیبى و از سوى خدا باشد; اما راه و مسیر دگرگونى، جز با راه و روش انسان خاکى میسر نیست. چنانکه قرآن در این باره مى فرماید: ولو جعلناه ملکا لجعلناه رجلا311 اگر او [پیامبر(صلى الله علیه وآله) ]را فرشته اى قرار مى دادیم باز وى را به صورت انسانى در مى آوردیم.
بنابراین، این باور که امام حسین(علیه السلام) از آن رو که معصوم بوده، تکلیف خاصى داشته و انگیزه قیام وى، قابل فهم و درک بشر نیست، با دیدگاه قرآنى که قائل به طبیعى و بشرى بودن اعمال و رفتار معصومان(علیهم السلام) است، هم خوانى ندارد.
ب: وظیفه همگانى بودن قیام از دیدگاه امام(علیه السلام)
جملاتى از امام حسین(علیه السلام) در دست است که به صراحت دلالت دارد که حضرت قیام بر ضد حکومت اموى را وظیفه خاص خویش نمى دانسته بلکه آن را تکلیف هر مسلمانى مى دانسته اند. از این رو تمامى مسلمانان را به این امر فرا مى خواندند. نمونه هایى از این فراخوانى عمومى چنین است: حضرت در نامه اى به بنى هاشم هنگام خروج از مکه، نوشتند: ومن لم یلحق بى لم یدرک الفتح312 هرکه به من نپیوندد، به پیروزى و رستگارى نرسیده است.
و هنگامى که با سپاه هزار نفرى حر رو در رو قرار مى گیرند، مى فرمایند:
"ایها الناس! ان رسول الله(صلى الله علیه وآله) قال: من رأى سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله، ناکثاً لعهدالله، مخالفاً لسنة رسول الله(صلى الله علیه وآله)، یعمل فى عبادالله بالاثم و العدوان، فلم یغیر علیه بفعل ولاقول، کان حقاً على الله ان یدخله مدخله"313
اى مردم ! رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمودند: کسى که فرمانرواى ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهى را شکسته و با سنت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)مخالفت ورزیده در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگرى رفتار مى کند، ولى در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، برخداست که او را در جایگاه (پست و عذاب آور) آن ستمگر قرار دهد.
خطاب ایها الناس و استشهاد به کلام رسول خدا(صلى الله علیه وآله) که به طور مطلق فرمودند: مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاً لِحُرُمِ اللهِ ... دلالت بر عمومیت تکلیف قیام بر ضد حکومت یزید و عدم اختصاص آن به امام(علیه السلام) و اولیاى دین مى کند.
و درمنزل ذوحُسُم چنین فرمودند:
اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لایُعْمَلُ بِهِ وَاَنَّ الْباطِلَ لایُتَناهى عَنْهُ لیَِرْغَبِ الْمُؤمِنُ فِى لِقاءِ اللهِ مُحِقِّاًً314
آیا نمى بینید که به حق عمل نمى شود و از باطل باز داشته نمى شود؟ [در چنین شرایطى ]باید مؤمن [نه فقط امام(علیه السلام) و بزرگان دین] خواهان دیدار خدا باشد.
بنابر سخن پیشین، امام(علیه السلام) جهاد و انقلاب را وظیفه هر مؤمنى مى داند نه فقط وظیفه خویش از آن جهت که امام است. از این رو نمى فرمایند: لیرغب الحسین یا لیرغب الامام; بلکه مى فرمایند: لیرغب المؤمن.
افزون بر این، دعوت امام(علیه السلام) از افراد مختلف براى اینکه با او همراه شوند، نیز مؤید این مطلب است که حضرت قیام را وظیفه همه مسلمانان مى دانست نه تکلیف اختصاصى خود و اولیاى دین ، به ویژه آنکه برخى از افراد دعوت شده مثل عبیدالله بن حر جعفى نه تنها جزو بزرگان دین نبوده، بلکه داراى سابقه بدى بودند.315
ج. قابلیت الگوگیرى و پیروى از قیام عاشورا
اگر بپذیریم که قیام امام حسین(علیه السلام) تکلیف خاص آن حضرت بوده است، دیگر قیام حسینى نمى تواند الگو دهنده و سازنده باشد، زیرا آنچه ویژه امام(علیه السلام) است، نمى تواند حتى در ضمیر و وجدان معاصران امام(علیه السلام) تأثیر گذارد، چه رسد به آنکه اثر آن تا به حال باقى بماند. به تعبیر دیگر، اگر مردم فهم عقلانى و بشرى از قضیه اى نداشته باشند (چه رسد به آنکه بگوییم حکمى خاص بوده) خود را مشمول خطاب آن ندانسته، و حق این سؤال را دارند: چه دلیلى دارد با آن هم سو و هم نوا شوند یا آن جریان چگونه مى تواند بر آنان تأثیر گذار باشد؟
از این رو، بیرون بردن برخى از فعالیت هاى اجتماعى معصومان(علیهم السلام) هم چون(علیهم السلام) قیام سیدالشهدا(علیه السلام) از حوزه درک بشر عادى و محال شمردن فهم آن بر اساس برخى از روایات یا اصول و چارچوب هاى دیگرى که در اسلام و شریعت وجود دارد، ادعایى است که فهم وپذیرش آن دشوار است. چنین برداشتى از انگیزه قیام عاشورا، حادثه کربلا را مبدل به یک واقعه جان سوز وتأسف برانگیز تاریخى مى کند که ثمره آن، فقط پذیرش تعبدى ثواب هاى فراوان و بى نظیر است که براى بزرگداشت قیام عاشورا به گونه هاى معمول، وارد شده است. آرى، انسان متأثر مى شود و بر امام حسین(علیه السلام) مى گرید; اما از قیام وى درس عبرت نمى آموزد و آن را الگوى رفتارى خویش قرار نداده و درک نمى کند که خود نیز داراى مسئولیت دینى ـ اجتماعى است، چرا که مى پندارد آنچه امام(علیه السلام) انجام داده، تکلیف ویژه او بوده است.
در حالـى که نهضت حسینى در طول تاریخ، از بزرگ ترین عوامل تأثیرگذار و سازنده بر جوامع اسلامى بوده و هنوز نیز هست و خواهد بود، به ویژه در جنبه سیاسى که پذیرش هرگونه ذلت و سلطه ظالمانه را که حاکمان ستمگر براى مردم و جامعه مى خواستند، بر نمى تابد. بنابراین تأکید بر این نکته که امام را تکلیفى خاص بوده است و دیگران را تکلیفى دیگر قابل پذیرش به نظر نمى رسد.
علامه شهید مرتضى مطهرى در رد این نظریه، مى گوید:
"یکى از امورى که موجب مى گردد داستان کربلا از مسیر خود منحرف گردد و از حیّز استفاده و بهره بردارى عامه خارج شود و بالاخره آن هدف کلى که از امر به عزادارى آن حضرت در نظر است منحرف گردد، این است که مى گویند حرکت سیدالشهدا معلول یک دستور خصوصى ومحرمانه به نحو قضیه شخصیه بوده است و دستورى خصوصى در خواب یا بیدارى به آن حضرت داده شده است. زیرا اگر بنا باشد که آن حضرت یک دستور خصوصى داشته که حرکت کرده، دیگران نمى توانند او را مقتدا و امام خود قرار دهند و نمى توان براى حسین مکتب قائل شد، بر خلاف اینکه بگوییم حرکت امام حسین(علیه السلام) از دستورهاى کلى اسلام استنباط و استنتاج شد وامام حسین(علیه السلام) تطبیق کرد با رأى روشن وصائب خودش که هم حکم ودستور اسلام را خوب مى دانست وهم به وضع زمان و طبقه حاکمه زمان خود آگاهى کامل داشت. تطبیق کرد آن احکام را بر زمان خودش و وظیفه خودش را قیام وحرکت دانست ...
ولى معمولا گویندگان براى اینکه به خیال خودشان مقام امام حسین(علیه السلام) را بالا ببرند، مى گویند دستور خصوصى براى شخص امام حسین(علیه السلام) براى مبارزه با شخص یزید و ابن زیاد بود و در این زمینه از خواب و بیدارى هزارها چیز مى گویند ...
در نتیجه قیام امام حسین(علیه السلام) را از حوزه عمل بشرى قابل اقتدا و اقتفا که ولکم فى رسول الله اسوة حسنة خارج مى کنند و به اصطلاح از زمین به آسمان مى برند ... هر اندازه در این زمینه خیال بافى بیشتر بشود، از جن و ملک و خواب وبیدارىودستورهاى خصوصى زیاد گفته شود، این نهضت را بى مصرف تر مى کند ..."316
درباره وب

جست وجو
ویژه مدیریت وب
لینک دوستان
برچسبها وب
تاریخ : جمعه 91/9/10 | 3:46 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
آخرین مطالب
آی پی شما
ساعت
بینندگان عمومی
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 41
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 1997868