چکیده
مقتل ابومخنف از معتبرترین و جامعترین و ارزشمندترین آثار نگاشته شده دربارهی حادثه کربلاست که متأسفانه متن کامل و اصلی آن در دست نیست. این کتاب به سبب اهمیت و ارزشی که داشته مورد توجه ویژهی مورخان قرار گرفته و متن آن به طرق گوناگون نقل شده، و تأثیر آن به حدی است که نویسندهی آن سرآمد مقتلنویسان و پدر علم مقتلنویسی به شمار میآید.
در بخشی از مقاله، زندگانی ابومخنف مورد بررسی واقع شده و تأکید گردیده که خاندان او از یاوران امیرالمؤمنین بوده و خود نیز در خدمت امام صادق تلمذ نموده و دارای شاگردان مبرزی بوده است. نویسنده سپس در مورد مذهب او تحقیق کرده است و چون تألیفات او در دسترس نیست از طریق گفتههای دانشمندان علم رجال دربارهی مذهب او نیز اظهارنظر کرده است.
نام او در کتب رجالی شیعه به نیکی یاد شده و در کتب رجالی عامه مورد طعن قرار گرفته است. نویسنده سپس با ذکر شش دلیل، اثبات میکند که وی شیعی مذهب بوده است.
سپس چهار شبهه عامی بودن ابومخنف ذکر گردیده و به آنها پاسخ داده شده است. نویسنده در بخش بعدی به بررسی مقتل ابومخنف پرداخته و با ارائه شش دلیل نتیجهگیری میکند که مقتل موجود به نام ابومخنف، جعلی و سراسر پر از اشتباه و تحریف است. نویسندهی محترم تلاش بعضی از محققان را برای استخراج متن مقتل ابومخنف از تاریخ طبری ناکافی و دارای اشکال دانسته است.
حماسهی خونین حسینی
حماسه خونین کربلا و قیام شکوهمند رهبر آزادگان حضرت ابا عبدالله الحسین از شورانگیزترین و شهامت آفرینترین، و در عین حال رقتبارترین و فجیعترین حوادث تاریخی بشر است. جلوههای ایثار و فتوت، کرامت و عزت، رشادت و شجاعت، که در صحرای کربلا به دست سرور و سالار شهیدان، امام حسین علیهالسلام و یاران باوفایش به نمایش گذاشته شد، از یک سو ستمگریها، ددمنشیها و درنده خوییهای سپاهیان اموی را افشا کرد و از سوی دیگر وجدان انسانهای آن روز را به شدت لرزاند و بدینسان بذر بیدارگری و روشنگری در دشت نینوا پاشیده، و با خون مقدس فرزند رسول صلی الله علیه و آله و اصحاب او آبیاری شد، و در همان غروب عاشورا سریع جوانه زد و عکسالعملها به صورت مختلف از همان سرزمین آغاز شد. افزون بر اینکه فرزندان پیامبر، به انگیزه گسترش ابعاد حماسه حسینی، اینجا و آنجا حقایق را میپراکندند، شاهدان و گزارشگران نیز، نهضت کربلا را بزرگوار مینمودند و بدین گونه سینه به سینه به نسلها و عصرهای بعد سپرده میشد.
این نوع پاسداری از حماسه خونبار کربلا تا انقراض حکومت ننگین امویان و مروانیان (سال 132 ه.ق) ادامه داشت اما در آن دوران کمتر کسی توانست تاریخ بنویسد. آنگاه پس از برچیده شدن بساط بنیامیه و روی کار آمدن عباسیان، که ابتدا تظاهر به طرفداری از علویان میکردند، مقداری زمینه مساعد شد و مورخان و محققان از فضای نسبتا باز استفاده کردند و دست به قلم برده، درباره حادثه کربلا تاریخ نگاشتند.
دقیقا روشن نیست که چه کسی برای اولین بار تاریخ کربلا را نوشت و رشادتها و حماسه آفرینیهای امام حسین علیهالسلام و یارانش را ترسیم کرد. مرحوم علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی احتمال دادهاند که اصبغ بن نباته نخستین فردی بود که دربارهی امام حسین علیهالسلام مقتل نوشت. " 1 " لیکن اینک از مقتل وی اثری نیست و گویا در متون تاریخی نیز گزارشی از آن نیامده است.
از کهنترین و جامعترین و ارزشمندترین آثار نگاشته شده دربارهی حادثه کربلا، مقتل الحسین ابومخنف است که متأسفانه متن کامل و اصلی آن در دست نیست.
کتاب ابومخنف به سبب اهمیت و ارزشی که داشته همواره مورد توجه خاص مورخان و پژوهشگران قرار گرفته است و بسیاری متن آن را به طریق گونهگون نقل کردند. تأثیر کتاب وی در آثار تاریخی بعد، دربارهی واقعه کربلا به حدی است که وی سرآمد مقتلنویسان به شمار میآید؛ بدین صورت که هر کسی در مورد این حادثه عظیم مطلبی نگاشته و گزارشی نقل کرده، معمولا از اوست و تمامی مورخان و محققان بعدی خوشهچین خرمن وی هستند. آری، دیری نپایید که کتاب مقتل الحسین او بلند آوازه شد و نام بلند او کتابش در اقصی نقاط ممالک اسلامی، بلکه در سراسر گیتی پخش شد.
زندگانی ابومخنف
ابومخنف در نیمه دوم قرن اول هجری در شهر کوفه به دنیا آمد. خاندان او از بزرگترین خاندانهای شیعه و از یاوران باوقای امیرالمؤمنین علیهالسلام به شمار میرفتند. مخنف بن سلیم جد دوم او از اصحاب رسول خدا " 2 " صلی الله علیه و آله و از مدافعان و یاران علی علیهالسلام و از فرماندهان بلندرتبه و کارگزاران شایسته حکومت وی بود. مخنف بن سلیم در نبرد صفین در سپاه امیرالمؤمنین علیهالسلام فرماندهی نیروهای قبایل ازد، بجیله، خثعم و خزاعه را به عهده داشت. " 3 " آن حضرت پس از جنگ جمل، وی را به استانداری اصفهان و همدان منصب کرد. " 4 " برادران مخنف بن سلیم، صقعب و عبدالله از شهدای جنگ جمل در سپاه امیرالمؤمنین بودند. " 5 "
از استادان و چگونگی زندگی علمی و تعلیم و تعلم ابومخنف اطلاع دقیقی در دست نیست. او به یقین در کوفه به تحصیل و فراگیری دانش پرداخته و از محضر جابر بن یزید جعفی، مجالد بن سعید و صقعب بن زبیر استفاده کرده است، " 6 " اما چگونگی این فراگیری و بهرهوری روشن نیست؛ چنانکه وی قطعا از امام صادق علیهالسلام استفاده کرده است؛ " 7 " اما چگونه و کجا، به درستی آشکار نیست. چرا که امام صادق علیهالسلام در مدینه میزیسته است و جلسه تدریس آن حضرت در مسجد پیامبر بوده و حال آنکه ابومخنف در کوفه بوده، آیا ابومخنف برای درک محضر امام صادق علیهالسلام به مدینه آمده است؟ تاریخ آن را بازگو نکرده است. گویا در همان مدت کوتاهی که امام صادق علیهالسلام برای زیارت و... به عراق آمد و گروهی در کوفه از محضر وی بهره بردند، " 8 " ایشان نیز از آن حضرت استفاده و سماع حدیث کرده است. آنچه احتمال دوم را تأیید میکند این است که ابومخنف از امام صادق (ع) بسیار اندک روایت نقل میکند و اینکه نجاشی گفته ابومخنف از اصحاب امام باقر علیهالسلام نبوده است " 9 " به سبب معاصر نبودنش با امام نیست، بلکه احتمالا بدان جهت است که امام علیهالسلام در مدینه میزیسته و اصلا به عراق مسافرت ننموده است.
ابومخنف شاگردان مبرزی داشته است که برجستهترین آنان عبارتند از:
1- مورخ شهیر و نسابه کبیر هشام بن محمد بن سائب کلبی (م 204 ق)
2- مورخ نامدار نصر بن مزاحم منقری (م 212 ق)
3- مورخ بزرگ ابوالحسن علی بن محمد مداینی (م 225 ق) " 10 ".
مذهب ابومخنف
در مورد مذهب ابومخنف اندکی اختلاف است. از دو راه میتوان به مذهب این گونه کسان راه یافت:
الف - مطالعه آثار و تألیفات آنان که معمولا در لابلای آن تصریح و یا اشاراتی به مذهب مؤلف شده است.
ب - بررسی و دیدگاه و اظهارنظرهای دانشمندان علم رجال و بویژه پیشینیان، که معمولا درباره مذهب افراد نیز سخن گفتهاند.
راه اول درباره مذهب ابومخنف تقریبا مسدود است؛ چرا که جز بندهایی از مطالب پراکنده، آثار و تألیفات وی در شکل اصلی آن در دست نیست.
اما راه دوم، ابوالعباس نجاشی از بزرگترین متخصصان دانش رجال شیعه، دربارهی او نوشته است: «ابومخنف لوط بن یحیی بن سعید بن مخنف بن سالم ازدی غامدی، استاد و چهرهی بزرگ اصحاب اخبار در کوفه بود و آنچه را نقل میکرد مورد اعتماد و پذیرش بود. او از جعفر بن محمد علیهالسلام روایت نقل میکند. برخی گویند از ابوجعفر (امام باقر علیهالسلام) نیز روایت نقل میکند که صحیح نیست». " 11 ".
شیخ طوسی نیز در فهرست میگوید، «لوط بن یحیی مکنی به ابومخنف، کشی گمان کرده وی از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام و از اصحاب حسن و حسین علیهماالسلام است، ولی صحیح این است که پدر وی از اصحاب علی علیهالسلام بوده و خود او آن حضرت را ملاقات (و درک) نکرده است». " 12 ".
همچنین ابن شهر آشوب در معالم العلما از وی یاد کرده است. " 13 " علامه حلی نیز او را در قسم اول رجال خود، که ویژهی ثقات است آورده و گفته: «لوط بن یحیی بن سعید بن مخنف بن اسلم ازدی غامدی، ابومخنف که درود خداوند بر او باد، استاد و چهره بزرگ اصحاب اخبار در کوفه بود و بدانچه روایت میکرد اعتماد میشد. او از جعفر بن محمد علیهالسلام روایت میکرد...؛ اما پدرش یحیی از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بود». " 14 ".
ابنداود نیز وی را در قسم اول رجال خود، که ویژه ثقات است، آورده است. " 15 " تفرشی " 16 " و اردبیلی " 17 " و علامه بحرالعلوم " 18 " نیز از وی یاد کردهاند. مامقانی وی را شیعه دانسته و از تشیع او سخت دفاع کرده است. " 19 " رجالیان متأخر نیز عموما وی را توثیق کردهاند. علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی در ذریعه و حاج شیخ عباس قمی در الکنی و الالقاب و علامه سید عبدالحسین شرفالدین در مؤلفو الشیعه فی صدر الاسلام و آیةالله سید حسن صدر در تأسیس الشیعه و آیتالله خویی در معجم رجال الحدیث به شیعه بودن وی تصریح کردهاند. " 20 ".
نظریات رجالیان عامه دربارهی ابومخنف
بسیاری از رجالیان و علمای اهل سنت نیز از ابومخنف یاد کردهاند، اینک به برخی از داوریهای آنان در ذیل اشاره میشود:
یحیی بن معین گوید: «لوط بن یحیی ابومخنف چیزی نیست، او ثقه نیست و بدتر از عمرو بن شمر است». " 21 " ابن ابی حاتم رازی وی را متروک الحدیث دانسته است. " 22 " ابنعدی میگوید: «لوط بن یحیی ابومخنف کوفی... شیعی آتشی و صاحب اخبارشان است... او گزارشهای زشتی دارد که من ذکر آنها را دوست ندارم». " 23 " دارقطنی وی را تضعیف کرده است. " 24 " ذهبی در تاریخ الاسلام میگوید: «لوط کوفی رافضی اخباری است» " 25 " و در میزان الاعتدال مینویسد: «لوط بن یحیی ابومخنف، اخباری پوچ است که نمیشود به او اعتماد کرد. ابوحاتم و دیگران وی را رها کردهاند، دارقطنی گفته او ضعیف است. ابنمعین گفته ثقه نیست و بار دیگر گفته چیزی نیست.
ابنعدی گفته شیعی آتشی است». " 26 ".
ابن حجر عسقلانی مینویسد: «ابو عبید آجری گفت: من از ابوحاتم درباره ابومخنف سؤال کردم، پس دستش را گاز گرفت و (با ناراحتی) گفت: احدی این سؤال را میکند؟! عقیلی نیز وی را در ضعفا ذکر کرده است». " 27 ".
همچنین فیروزآبادی میگوید: «ابومخنف اخباری و شیعه بوده، پوچ و متروک است». " 28 " صفدی در الوافی بالوفیات و ابن شاکر در فوات الوفیات " 29 " و یاقوت در معجم الادبا " 30 " وی را عنوان کرده و جرح و تضعیف رجالیان پیشین را ذکر کردهاند. اسماعیل پاشا در هدیة العارفین از ابومخنف یاد کرده و او را شیعه دانسته " 31 " و زرکلی از او به عنون عالمی آگاه به سیره و اخبار و امامی اهل کوفه یاد کرده است. " 32 " فؤاد سزگین نیز وی را اهل کوفه و امامی دانسته است. " 33 ".
از آنچه یاد شد میتوان یقین حاصل نمود که ابومخنف قطعا شیعه بوده است، ادله و شواهد آن به شرح زیر است:
الف - بنای نجاشی در رجالش و شیخ در فهرست و ابن شهر آشوب در معالم العلما این بوده که مؤلفان و نویسندگان شیعه را ذکر کنند " 34 " و اگر گاهی از غیر شیعه یاد کردهاند متذکر شدهاند. " 35 " یاد کردن مطلق این سه تن، بدون یادآوری عامی بودن ابومخنف نشانگر این است که وی شیعه بوده است.
ب - علامه حلی وی را در قسم اول رجال خود آورده و از او با دعای «رحمه الله» یاد نموده، و روشن است که علامه شخصی عامی را در قسم اول نمیآورد و دیگر اینکه از شخصی عامی با جمله استرحام یاد نمیکند.
ج - از اینکه ابن داود، ابومخنف را در قسم اول رجال خود یاد کرده، و تفرشی و اردبیلی و علامه بحرالعلوم نیز بدون هیچ اشارهای بر عامی بودن وی، او را در کتابهایشان ذکر کردهاند، فهمیده میشود که وی را شیعه تلقی نمودهاند.
د- چنانکه گذشت برخی از رجالیان عامه تصریح کردهاند که وی شیعه بوده و ذهبی صراحتا وی را رافضی قلمداد کرده، و دیگران نیز که به شیعه بودنش تصریح نکرده و وی را تضعیف نمودهاند، گویا علت تضعیفشان تشیع او بوده است.
ه- مهمترین و بهترین دلیل و شاهد بر تشیع او، دودمان و خاندان وی است. خاندان او از بزرگترین خاندانهای شیعه کوفه بوده و پدر و اجدادش، همانگونه که گذشت، همگی شیعه و از پیروان و اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بودهاند. گویند: پدر او نیز از اصحاب و یاران نزدیک امام علی علیهالسلام بوده است " 36 " و هیچ دلیلی در دست نیست مبنی بر اینکه ابومخنف مذهب شیعه را رها کرده باشد.
و- آثار و تألیفات وی عموما درباره تشیع است و هر یک به گونهای با تفکرات و عقاید این طایفه ارتباط دارد؛ بویژه کتاب «خطبة الزهراء». " 37 ".
شبهات عامی بودن ابومخنف
در پارهای از منابع رجالی و تاریخی، نکاتی درباره ابومخنف آمده است که عامی بودن وی را میرساند که اینک به مهمترین آنها میپردازیم:
1- شیخ مفید در پایان کتاب «جمل» میگوید: «.. آنچه ما به اختصار نقل کردیم، گزارشهایی از اخبار بصره و انگیزههای فتنه آن و گفتار صاحبان آراء درباره نبرد جمل بود و تمامی آنچه را ذکر کردیم از رجال عامه بود و نه خاص. ما در این کتاب آنچه را شیعه در این باره نقل کرده است نیاوردیم». " 38 " روشن است که جمل ابومخنف یکی از منابع مهم کتاب جمل شیخ مفید است. پس مفید وی را از رجال عامه دانسته است.
2- ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: «ابومخنف از محدثان و از جمله کسانی است که صحت امامت امت را به انتخاب مردم میداند؛ وی نه شیعه است و نه از رجال آنان به شمار میرود». " 39 ".
3- علامه مجلسی نیز در مصادر بحارالانوار از مقتل وی به عنوان یکی از کتابهای عامه یاد کرده است. " 40 ".
4- ابومخنف مطالبی نقل کرده که با عقاید و آراء تشیع همگون نیست مانند اینکه میگوید: چون ولید در مدینه خبر مرگ معاویه را به امام حسین علیهالسلام داد، حضرت فرمود: انا لله و انا الیه راجعون خداوند معاویه را رحمت کند و به تو پاداش خیر دهد. " 41 ".
آنچه یاد شد هرگز در مقابل ادله شیعه بودن وی تاب مقاومت ندارد و عامی بودن وی را محرز نمیکند و از این دلایل تنها در حد شبهه میتوان یاد کرد.
اما کلام شیخ مفید: وی در مقام جدل بوده است و در این مورد چنانکه بر اهل فن پوشیده نیست از اندک مناسبتی برای مرام خود استفاده میشود، لذا نمیتواند مورد استناد واقع شود، بهترین شاهد این مدعا اینکه در کتاب یاد شده از جمل ابراهیم بن محمد ثقفی، صاحب کتاب «الغارات» مطلب نقل میکند " 42 " و حال آنکه ثقفی بدون هیچ شبههای شیعه بلکه امامیه است. " 43 " گویا شیخ مفید میخواهد بگوید این نیز اخبار ابومخنف که شما گزارشهای وی را قبول دارید، چنانکه این موضوع دربارهی یعقوبی، مسعودی و... که مورد پذیرش فریقین هستند، صادق است.
اما سخن ابن ابی الحدید اساسا برای ما حجت نیست چه اینکه اولا سخن وی صرف ادعاست و هیچ گونه دلیلی بر مدعایش اقامه نکرده است. ثانیا ابن ابی الحدید متخصص فن رجال نیست تا در این مورد کلامش مورد استناد باشد. ثالثا میتوان گفت وی از آن جهت که از اعتزالیان است، مانند همگنانش، سعی بر این دارد که همه بزرگان و اعاظم را به طائفه خود نسبت دهد. اما سخن علامه مجلسی از سر تفحص و تحقیق نبوده است و نمیشود بدان استناد کرد، وانگهی خود وی در وجیزه ابومخنف را از ممدوحان شمرده است. " 44 ".
اما درباره مطالب سست و ناهمگون با مذهب شیعه، باید گفت که اصل کتاب وی در دست نیست تا دانسته شود که آنچه نقل میشود نیز از آن اوست و یا ممکن است از افزودههای ناقلان و ناسخان باشد.
وانگهی وی همه مطالب را مانند بسیاری از گزارشگران مستند آورده است و عهدهدار تمییز سره از ناسره نیست. بگذریم که این گونه نقل کردن نشانهای از رعایت امانت است و همین باعث شده که آثار وی مورد پذیرش فریقین واقع شود.
مقتل ابومخنف
ابومخنف از محققان و مورخان چیرهدست و پرتلاش و پرکار بود و آثار مهم و قابل توجهی را در تبیین و گزارش حوادث صدر اسلام نگاشت. او بهترین و بزرگترین مورخ و وقایعنگار عاشورای حسینی است که در تدوین خوننامه کربلا از هیچ کوششی دریغ نورزید و با جستجوی وسیع و دیدار و مصاحبه با شهدان حادثه کربلا و یا کسانی که به گونهای از آن اطلاع داشتند، تقریبا اطلاعات دست اول و گزارشهای معتمد و مستندی را گردآوری کرد. بدانسان که اگر گفته شود بخش عظیمی از زنده ماندن تاریخ کربلا مرهون زحمات اوست، سخنی به گزاف نیست. ابنندیم در فهرست خود میگوید: «دستخطی از احمد بن حارث خراز خواندم [که نوشته بود] علما میگویند: ابومخنف به مسائل عراق و اخبار و فتوحات آن بر دیگران برتری دارد». " 45 " ابومخنف در پرتو این تلاشها و کوششها برای نگارش تاریخ اسلام، افزون بر مقتل الحسین چهل کتاب از خود به یادگار گذاشت " 46 " که متأسفانه از اکثر آنها تنها نامی و یادی باقی مانده است. متن اصلی مقتل الحسین وی نیز سرنوشتی مشابه دیگر آثار او دارد و امروزه از آن خبری نیست. احتمالا متن کتاب ابومخنف تا حدود قرن چهارم موجود بوده است؛ چرا که که ظاهرا طبری در تاریخ خود از آن بدون واسطه نقل میکند.
اما آنچه به نام «مقتل الحسین» به ابومخنف منسوب است و بارها در ایران و هند و عراق چاپ شده، یقینا و قطعا از او نیست. مطالب سست و گزارشهای جعلی و کذب آن بهترین دلیل بر انتساب دروغین آن به ابومخنف است. شأن و عظمت ابومخنف برتر و بالاتر از آن است که چنین اثر سست و تهی مایهای را نگاشته باشد.
آغاز پیدایش این اثر مجعول و بیپایه چندان روشن نیست، اما با توجه به برخی از قرائن میتوان حدس زد این کتاب در دوران صفویه ساخته و پرداخته شده است. " 47 " به هر حال اینک به برخی از دلایل و شواهدی که نشانگر مجعول بودن این اثر است، اشاره میکنیم:
1- همانطور که اشاره شد گویا مقتل اصلی ابومخنف نزد طبری بوده است. وی قسمت اعظم تاریخ کربلا را از آن نقل کرده است، اما مقابله این مقتل با تاریخ طبری نشان میدهد که به هیچ روی مطالب این دو اثر با یکدیگر همگون نیست، ما پس از مقابله دقیق به این نتیجه رسیدیم که جز در مواردی اندک، مندرجات مقتل ابومخنف هیچ شباهتی با منقولات طبری ندارد.
2- کتاب، آکنده از غلطهای فاحش و مطالب موهن است که به هیچ وجه با عظمت علمی و قدرت تاریخی ابومخنف سازگار نیست؛ اینک به برخی از این دست مطالب اشاره میشود:
الف - اولین مطلب کتاب مذکور چنین است: «قال ابومخنف: حدثنا ابوالمنذر هشام عن محمد بن السائب الکلبی...» بیپایگی این سند بسیار روشن است زیرا هشام شاگرد ابومخنف است.
ب- در صفحه 12 میگوید: «روی الکلینی فی حدیث...»! بطلان این سخن از آفتاب روشنتر است زیرا کلینی قریب صد سال پس از مرگ ابومخنف به دنیا آمده است.
ج - در صفحه 12 میگوید: «ذکر عمار حدیثه...» عمار در جنگ صفین به سال 37 هجری شهید شد و سال شصت دیگر زنده نبود.
د - در ص 48 میگوید: «فجعل هانی فضرب یمینا و شمالا... و قتل منهم خمسة و عشرین ملعونا» هانی که اسیر دست ابنزیاد است و دهها جلاد او را محاصره کردهاند، چگونه میتواند بیست و پنج نفر آنان را بکشد! افزون بر اینکه حتی یک تن از مورخان چنین مطلبی را ذکر نکرده است.
ه- در صفحه 104 گوید: «پس از آنکه عباس و حبیب بن مظاهر کشته شدند، امام حسین علیهالسلام محزون و دلشکسته شد؛ آنگاه زهیر بن قین حضرت را دلداری داد»!
و- در صفحه 113 گوید: «طرماح بن عدی پس از آنکه هفتاد پهلوان را از لشکر عمرسعد کشت، خودش نیز کشته شد»! حال آنکه طبری از ابومخنف نقل میکند که، طرماح بن عدی در کربلا حاضر نگردید و در نتیجه کشته نشد. " 48 ".
ی - در صفحه 196 «سهل بن سعید شهروری» را به جای «سهل بن سعد ساعدی» معرفی نموده است، و دهها اشکال دیگر که به هیچ وجه نمیتوان آنها را به ابومخنف نسبت داد.
3- همانگونه که اکنون در تاریخ طبری موجود است، روایات مقتل ابومخنف مستند بوده و سلسله راویان آن ذکر شده است؛ ولی در این مقتل ساختگی تمام روایات، جز اندکی، مرسل است.
4- در صفحه 7 میگوید: «امام حسین (ع) به گروهی از مردم کوفه در مورد(صلح) برادرش امام حسن (ع) چنین گفت: به خدا سوگند مشتاق مرگ بودم تا اینکه برادرم حسن (ع) نزد من آمد و مرا سوگند داد که کاری ننمایم و کسی را تحریک نکنم؛ پس من هم از او اطاعت کردم، در حالی که گویا کسی بینیم را با کارد میبرید و یا اینکه گوشتم را با اره پاره میکرد، پس ناچار از او پیروی کردم».
این موضوع برخلاف عقاید شیعه و با اصول مسلم این طایفه مخالف است. اگر این مطلب از تراوشهای قلم ابومخنف بود، رجالیان شیعه نه تنها وی را توثیق نمیکردند، بلکه او را تضعیف مینمودند، در حالی که دیدیم همگی وی را توثیق کردهاند.
5- حجم مطالب مقتل اصلی ابومخنف بیش از مقتل ساختگی بوده است. گذشته از اینکه همین مقداری را که طبری از آن نقل کرده، شاید دو برابر مقتل جعلی است.
6- دانشمندان بزرگ و کتابشناسان ماهر تصریح کردهاند که این مقتل ساختگی است و به ابومخنف ربطی ندارد و به هیچ وجه با جلالت و شأن و عظمت علمی ابومخنف سازگار نیست. مرحوم حاج میرزا حسین نوری (صاحب مستدرک الوسائل) در این باره میگوید: «ابومخنف لوط بن یحیی از بزرگان محدثین و معتمد ارباب سیره و تاریخ است. مقتل او در نهایت اعتبار است و این نکته از نقل عالمان بزرگ گذشته از آن و از سایر آثارش معلوم میشود؛ ولی افسوس که اصل مقتل بیعیب او در دسترس نیست و مقتل موجود را که به او نسبت میدهند، مشتمل است بر بعضی مطالب نادرست و مخالف با اصول مذهب که آن را دشمنان دانا و دوستان نادان به جهت پارهای از اغراض سوء در آن داخل کردهاند و از این جهت از اعتبار و اعتماد افتاده است و بر منفردات آن هیچ اعتمادی نیست... عالم جلیل شیخ خلف آن عصفور، در بعضی رسائل خود، که پاسخ سی مسأله است، زحمت بسیاری در تطبیق اغلب منکرات آن کتاب بر طبق اصول مذهب کشیده است، ولی بر متأمل در آن پوشیده نیست که جز تکلف حاصلی ندارد». " 49 ".
همچنین مرحوم علامه سید عبدالحسین شرفالدین گوید: «پوشیده نیست کتاب مقتل الحسین که رایج است و دست به دست میگردد و به ابومخنف منسوب است، احادیث فراوانی دارد که ابومخنف هرگز از آنها اطلاع نداشته و اینها را به دروغ به او نسبت دادهاند! اصولا دروغ بستن به او زیاد شده و این شاهد بر بزرگی اوست». " 50 ".
نیز مرحوم حاج شیخ عباس قمی گوید: «ابومخنف از مورخان بزرگ شیعه است و با اینکه تشیعش مشهور است، دانشمندان اهل سنت نیز بدو اعتماد کرده و از او مطلب نقل میکنند» " 51 " و نزدیک به همین مضمون را در نفس المهموم آورده است " 52 " و در هدیة الاحباب گفته است: «مقتل ابومخنف اگر در دست بود در نهایت اعتبار بود؛ چنانکه از نقل عالمان بزرگ گذشته از آن معلوم میشود، ولی افسوس و آه که اصل آن مقتل مانند مقتل کلبی و مداینی و امثال آن به مرور زمان مفقود شده و به دست ما نرسیده است. اما این مقتلی که در دست است و در آخر کتاب بحار طبع شده است و به ابومخنف بیچاره نسبت میدهند، معلوم نیست از کیست و از ابومخنف نیست». " 53 ".
در دائرة المعارف الاسلامیه آمده است: «کتابهایی را که به ابومخنف نسبت دادهاند و به دست ما رسیده است، از وی نبوده و ساخته متأخران است». " 54 ".
فؤاد سزگین در این باره میگوید: «تألیفاتی منسوب به ابومخنف به دست ما رسیده است، الا اینکه در آنها دست برده شده و در متن آن تصرف کردهاند و به ما گذشت زمان بدان افزودهاند به طوری که دیگر با اصل کتاب مؤلف بسیار فاصله دارد». " 55 ".
ترجمههای آن
این مقتل ساختگی گویا تاکنون یک بار به اردو و سه بار به فارسی ترجمه شده است.
1- علم الهدی رازی آن را «بحر الانساب» نامیده و مطالب بسیاری در مورد فرزندان ائمه علیهمالسلام بدان افزوده است. " 56 ".
2- به سال 1322 ق به قلم محمد طاهرین محمدباقر موسوی دزفولی و همراه با کتاب اخذ الثار فی احوال المختار، منسوب به ابومخنف در 240 صفحه.
3- ترجمه دیگری از آن به سال 1405 ق به ضمیمه اخذ الثار فی احوال المختار در 217 صفحه انجام شده و از سوی ناشری سودجو منتشر شده است. این ناشر عنوان «اولین تاریخ کربلا» " 57 " را نیز بدان داده است!!
در این ترجمه یک مقدمه سیزده صفحهای بسیار سبک و بیمایه، با عبارات و جملاتی سست آمده است؛ به طور نمونه در صفحه 9 میگوید: «کسی که در تمام وقایع بعد از پیامبر (ص) تا زمان خودش کتابهایی نوشته باشد که این کتابها به دست شیخ طوسی و نجاشی رسیده باشد، مقام او بسیار عالی محسوب میشود»! بیپایگی و سستی این مطلب به قدری است که نیازی به توضیح ندارد.
در صفحه 15 آمده است: «نصر بن مزاحم که از تاریخنویسان معروف قرن اول هجری بود...» روشن است که درگذشت نصر بن مزاحم به سال 212 قمری است، یعنی وی از مورخان قرن دوم و اوایل قرن سوم بوده است.
در صفحه 6 میگوید: «از ابومخنف دو کتاب مستقل به نام صغیر و کبیر معروف است». این چگونه معروفیتی است که احدی از صدر اسلام تا زمان ایشان، این سخن را نگفته است! و...
در این مقدمه سخنان بزرگان درباره ابومخنف ذکر شده؛ ولی کوچکترین اشارهای به ساختگی و جعلی بودن این مقتل نشده است. البته از ساختگی بودن این مقتل مطلع بودهاند، چرا که قسمتی از گفتار مرحوم نوری و حاج شیخ عباس قمی را دربارهی این مقتل در صفحات 12 و 13 نقل کردهاند و بدین سان اثری مجعول و بیپایه را به مؤلفی بس جلیل القدر نسبت دادهاند و حال آنکه هرگز این اثر از قلم او نتراویده است.
استخراج مطالب ابومخنف از تاریخ طبری
چنانکه پیشتر آمد، متن مقتل الحسین در دسترس نیست اما بسیاری از گزارشهای آن در تاریخ طبری آمده است، برخی به استخراج این موارد پرداختهاند، یکی «مقتل الحسین» " 58 " استخراج آقای حسن غفاری و دیگری «وقعة الطف» " 59 " استخراج آقای محمدهادی یوسفی، که هر دو دارای نقص و اشکال است، لیکن در اینجا درصدد نقد آنها نیستیم.
مقتل ابومخنف از معتبرترین و جامعترین و ارزشمندترین آثار نگاشته شده دربارهی حادثه کربلاست که متأسفانه متن کامل و اصلی آن در دست نیست. این کتاب به سبب اهمیت و ارزشی که داشته مورد توجه ویژهی مورخان قرار گرفته و متن آن به طرق گوناگون نقل شده، و تأثیر آن به حدی است که نویسندهی آن سرآمد مقتلنویسان و پدر علم مقتلنویسی به شمار میآید.
در بخشی از مقاله، زندگانی ابومخنف مورد بررسی واقع شده و تأکید گردیده که خاندان او از یاوران امیرالمؤمنین بوده و خود نیز در خدمت امام صادق تلمذ نموده و دارای شاگردان مبرزی بوده است. نویسنده سپس در مورد مذهب او تحقیق کرده است و چون تألیفات او در دسترس نیست از طریق گفتههای دانشمندان علم رجال دربارهی مذهب او نیز اظهارنظر کرده است.
نام او در کتب رجالی شیعه به نیکی یاد شده و در کتب رجالی عامه مورد طعن قرار گرفته است. نویسنده سپس با ذکر شش دلیل، اثبات میکند که وی شیعی مذهب بوده است.
سپس چهار شبهه عامی بودن ابومخنف ذکر گردیده و به آنها پاسخ داده شده است. نویسنده در بخش بعدی به بررسی مقتل ابومخنف پرداخته و با ارائه شش دلیل نتیجهگیری میکند که مقتل موجود به نام ابومخنف، جعلی و سراسر پر از اشتباه و تحریف است. نویسندهی محترم تلاش بعضی از محققان را برای استخراج متن مقتل ابومخنف از تاریخ طبری ناکافی و دارای اشکال دانسته است.
حماسهی خونین حسینی
حماسه خونین کربلا و قیام شکوهمند رهبر آزادگان حضرت ابا عبدالله الحسین از شورانگیزترین و شهامت آفرینترین، و در عین حال رقتبارترین و فجیعترین حوادث تاریخی بشر است. جلوههای ایثار و فتوت، کرامت و عزت، رشادت و شجاعت، که در صحرای کربلا به دست سرور و سالار شهیدان، امام حسین علیهالسلام و یاران باوفایش به نمایش گذاشته شد، از یک سو ستمگریها، ددمنشیها و درنده خوییهای سپاهیان اموی را افشا کرد و از سوی دیگر وجدان انسانهای آن روز را به شدت لرزاند و بدینسان بذر بیدارگری و روشنگری در دشت نینوا پاشیده، و با خون مقدس فرزند رسول صلی الله علیه و آله و اصحاب او آبیاری شد، و در همان غروب عاشورا سریع جوانه زد و عکسالعملها به صورت مختلف از همان سرزمین آغاز شد. افزون بر اینکه فرزندان پیامبر، به انگیزه گسترش ابعاد حماسه حسینی، اینجا و آنجا حقایق را میپراکندند، شاهدان و گزارشگران نیز، نهضت کربلا را بزرگوار مینمودند و بدین گونه سینه به سینه به نسلها و عصرهای بعد سپرده میشد.
این نوع پاسداری از حماسه خونبار کربلا تا انقراض حکومت ننگین امویان و مروانیان (سال 132 ه.ق) ادامه داشت اما در آن دوران کمتر کسی توانست تاریخ بنویسد. آنگاه پس از برچیده شدن بساط بنیامیه و روی کار آمدن عباسیان، که ابتدا تظاهر به طرفداری از علویان میکردند، مقداری زمینه مساعد شد و مورخان و محققان از فضای نسبتا باز استفاده کردند و دست به قلم برده، درباره حادثه کربلا تاریخ نگاشتند.
دقیقا روشن نیست که چه کسی برای اولین بار تاریخ کربلا را نوشت و رشادتها و حماسه آفرینیهای امام حسین علیهالسلام و یارانش را ترسیم کرد. مرحوم علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی احتمال دادهاند که اصبغ بن نباته نخستین فردی بود که دربارهی امام حسین علیهالسلام مقتل نوشت. " 1 " لیکن اینک از مقتل وی اثری نیست و گویا در متون تاریخی نیز گزارشی از آن نیامده است.
از کهنترین و جامعترین و ارزشمندترین آثار نگاشته شده دربارهی حادثه کربلا، مقتل الحسین ابومخنف است که متأسفانه متن کامل و اصلی آن در دست نیست.
کتاب ابومخنف به سبب اهمیت و ارزشی که داشته همواره مورد توجه خاص مورخان و پژوهشگران قرار گرفته است و بسیاری متن آن را به طریق گونهگون نقل کردند. تأثیر کتاب وی در آثار تاریخی بعد، دربارهی واقعه کربلا به حدی است که وی سرآمد مقتلنویسان به شمار میآید؛ بدین صورت که هر کسی در مورد این حادثه عظیم مطلبی نگاشته و گزارشی نقل کرده، معمولا از اوست و تمامی مورخان و محققان بعدی خوشهچین خرمن وی هستند. آری، دیری نپایید که کتاب مقتل الحسین او بلند آوازه شد و نام بلند او کتابش در اقصی نقاط ممالک اسلامی، بلکه در سراسر گیتی پخش شد.
زندگانی ابومخنف
ابومخنف در نیمه دوم قرن اول هجری در شهر کوفه به دنیا آمد. خاندان او از بزرگترین خاندانهای شیعه و از یاوران باوقای امیرالمؤمنین علیهالسلام به شمار میرفتند. مخنف بن سلیم جد دوم او از اصحاب رسول خدا " 2 " صلی الله علیه و آله و از مدافعان و یاران علی علیهالسلام و از فرماندهان بلندرتبه و کارگزاران شایسته حکومت وی بود. مخنف بن سلیم در نبرد صفین در سپاه امیرالمؤمنین علیهالسلام فرماندهی نیروهای قبایل ازد، بجیله، خثعم و خزاعه را به عهده داشت. " 3 " آن حضرت پس از جنگ جمل، وی را به استانداری اصفهان و همدان منصب کرد. " 4 " برادران مخنف بن سلیم، صقعب و عبدالله از شهدای جنگ جمل در سپاه امیرالمؤمنین بودند. " 5 "
از استادان و چگونگی زندگی علمی و تعلیم و تعلم ابومخنف اطلاع دقیقی در دست نیست. او به یقین در کوفه به تحصیل و فراگیری دانش پرداخته و از محضر جابر بن یزید جعفی، مجالد بن سعید و صقعب بن زبیر استفاده کرده است، " 6 " اما چگونگی این فراگیری و بهرهوری روشن نیست؛ چنانکه وی قطعا از امام صادق علیهالسلام استفاده کرده است؛ " 7 " اما چگونه و کجا، به درستی آشکار نیست. چرا که امام صادق علیهالسلام در مدینه میزیسته است و جلسه تدریس آن حضرت در مسجد پیامبر بوده و حال آنکه ابومخنف در کوفه بوده، آیا ابومخنف برای درک محضر امام صادق علیهالسلام به مدینه آمده است؟ تاریخ آن را بازگو نکرده است. گویا در همان مدت کوتاهی که امام صادق علیهالسلام برای زیارت و... به عراق آمد و گروهی در کوفه از محضر وی بهره بردند، " 8 " ایشان نیز از آن حضرت استفاده و سماع حدیث کرده است. آنچه احتمال دوم را تأیید میکند این است که ابومخنف از امام صادق (ع) بسیار اندک روایت نقل میکند و اینکه نجاشی گفته ابومخنف از اصحاب امام باقر علیهالسلام نبوده است " 9 " به سبب معاصر نبودنش با امام نیست، بلکه احتمالا بدان جهت است که امام علیهالسلام در مدینه میزیسته و اصلا به عراق مسافرت ننموده است.
ابومخنف شاگردان مبرزی داشته است که برجستهترین آنان عبارتند از:
1- مورخ شهیر و نسابه کبیر هشام بن محمد بن سائب کلبی (م 204 ق)
2- مورخ نامدار نصر بن مزاحم منقری (م 212 ق)
3- مورخ بزرگ ابوالحسن علی بن محمد مداینی (م 225 ق) " 10 ".
مذهب ابومخنف
در مورد مذهب ابومخنف اندکی اختلاف است. از دو راه میتوان به مذهب این گونه کسان راه یافت:
الف - مطالعه آثار و تألیفات آنان که معمولا در لابلای آن تصریح و یا اشاراتی به مذهب مؤلف شده است.
ب - بررسی و دیدگاه و اظهارنظرهای دانشمندان علم رجال و بویژه پیشینیان، که معمولا درباره مذهب افراد نیز سخن گفتهاند.
راه اول درباره مذهب ابومخنف تقریبا مسدود است؛ چرا که جز بندهایی از مطالب پراکنده، آثار و تألیفات وی در شکل اصلی آن در دست نیست.
اما راه دوم، ابوالعباس نجاشی از بزرگترین متخصصان دانش رجال شیعه، دربارهی او نوشته است: «ابومخنف لوط بن یحیی بن سعید بن مخنف بن سالم ازدی غامدی، استاد و چهرهی بزرگ اصحاب اخبار در کوفه بود و آنچه را نقل میکرد مورد اعتماد و پذیرش بود. او از جعفر بن محمد علیهالسلام روایت نقل میکند. برخی گویند از ابوجعفر (امام باقر علیهالسلام) نیز روایت نقل میکند که صحیح نیست». " 11 ".
شیخ طوسی نیز در فهرست میگوید، «لوط بن یحیی مکنی به ابومخنف، کشی گمان کرده وی از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام و از اصحاب حسن و حسین علیهماالسلام است، ولی صحیح این است که پدر وی از اصحاب علی علیهالسلام بوده و خود او آن حضرت را ملاقات (و درک) نکرده است». " 12 ".
همچنین ابن شهر آشوب در معالم العلما از وی یاد کرده است. " 13 " علامه حلی نیز او را در قسم اول رجال خود، که ویژهی ثقات است آورده و گفته: «لوط بن یحیی بن سعید بن مخنف بن اسلم ازدی غامدی، ابومخنف که درود خداوند بر او باد، استاد و چهره بزرگ اصحاب اخبار در کوفه بود و بدانچه روایت میکرد اعتماد میشد. او از جعفر بن محمد علیهالسلام روایت میکرد...؛ اما پدرش یحیی از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بود». " 14 ".
ابنداود نیز وی را در قسم اول رجال خود، که ویژه ثقات است، آورده است. " 15 " تفرشی " 16 " و اردبیلی " 17 " و علامه بحرالعلوم " 18 " نیز از وی یاد کردهاند. مامقانی وی را شیعه دانسته و از تشیع او سخت دفاع کرده است. " 19 " رجالیان متأخر نیز عموما وی را توثیق کردهاند. علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی در ذریعه و حاج شیخ عباس قمی در الکنی و الالقاب و علامه سید عبدالحسین شرفالدین در مؤلفو الشیعه فی صدر الاسلام و آیةالله سید حسن صدر در تأسیس الشیعه و آیتالله خویی در معجم رجال الحدیث به شیعه بودن وی تصریح کردهاند. " 20 ".
نظریات رجالیان عامه دربارهی ابومخنف
بسیاری از رجالیان و علمای اهل سنت نیز از ابومخنف یاد کردهاند، اینک به برخی از داوریهای آنان در ذیل اشاره میشود:
یحیی بن معین گوید: «لوط بن یحیی ابومخنف چیزی نیست، او ثقه نیست و بدتر از عمرو بن شمر است». " 21 " ابن ابی حاتم رازی وی را متروک الحدیث دانسته است. " 22 " ابنعدی میگوید: «لوط بن یحیی ابومخنف کوفی... شیعی آتشی و صاحب اخبارشان است... او گزارشهای زشتی دارد که من ذکر آنها را دوست ندارم». " 23 " دارقطنی وی را تضعیف کرده است. " 24 " ذهبی در تاریخ الاسلام میگوید: «لوط کوفی رافضی اخباری است» " 25 " و در میزان الاعتدال مینویسد: «لوط بن یحیی ابومخنف، اخباری پوچ است که نمیشود به او اعتماد کرد. ابوحاتم و دیگران وی را رها کردهاند، دارقطنی گفته او ضعیف است. ابنمعین گفته ثقه نیست و بار دیگر گفته چیزی نیست.
ابنعدی گفته شیعی آتشی است». " 26 ".
ابن حجر عسقلانی مینویسد: «ابو عبید آجری گفت: من از ابوحاتم درباره ابومخنف سؤال کردم، پس دستش را گاز گرفت و (با ناراحتی) گفت: احدی این سؤال را میکند؟! عقیلی نیز وی را در ضعفا ذکر کرده است». " 27 ".
همچنین فیروزآبادی میگوید: «ابومخنف اخباری و شیعه بوده، پوچ و متروک است». " 28 " صفدی در الوافی بالوفیات و ابن شاکر در فوات الوفیات " 29 " و یاقوت در معجم الادبا " 30 " وی را عنوان کرده و جرح و تضعیف رجالیان پیشین را ذکر کردهاند. اسماعیل پاشا در هدیة العارفین از ابومخنف یاد کرده و او را شیعه دانسته " 31 " و زرکلی از او به عنون عالمی آگاه به سیره و اخبار و امامی اهل کوفه یاد کرده است. " 32 " فؤاد سزگین نیز وی را اهل کوفه و امامی دانسته است. " 33 ".
از آنچه یاد شد میتوان یقین حاصل نمود که ابومخنف قطعا شیعه بوده است، ادله و شواهد آن به شرح زیر است:
الف - بنای نجاشی در رجالش و شیخ در فهرست و ابن شهر آشوب در معالم العلما این بوده که مؤلفان و نویسندگان شیعه را ذکر کنند " 34 " و اگر گاهی از غیر شیعه یاد کردهاند متذکر شدهاند. " 35 " یاد کردن مطلق این سه تن، بدون یادآوری عامی بودن ابومخنف نشانگر این است که وی شیعه بوده است.
ب - علامه حلی وی را در قسم اول رجال خود آورده و از او با دعای «رحمه الله» یاد نموده، و روشن است که علامه شخصی عامی را در قسم اول نمیآورد و دیگر اینکه از شخصی عامی با جمله استرحام یاد نمیکند.
ج - از اینکه ابن داود، ابومخنف را در قسم اول رجال خود یاد کرده، و تفرشی و اردبیلی و علامه بحرالعلوم نیز بدون هیچ اشارهای بر عامی بودن وی، او را در کتابهایشان ذکر کردهاند، فهمیده میشود که وی را شیعه تلقی نمودهاند.
د- چنانکه گذشت برخی از رجالیان عامه تصریح کردهاند که وی شیعه بوده و ذهبی صراحتا وی را رافضی قلمداد کرده، و دیگران نیز که به شیعه بودنش تصریح نکرده و وی را تضعیف نمودهاند، گویا علت تضعیفشان تشیع او بوده است.
ه- مهمترین و بهترین دلیل و شاهد بر تشیع او، دودمان و خاندان وی است. خاندان او از بزرگترین خاندانهای شیعه کوفه بوده و پدر و اجدادش، همانگونه که گذشت، همگی شیعه و از پیروان و اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بودهاند. گویند: پدر او نیز از اصحاب و یاران نزدیک امام علی علیهالسلام بوده است " 36 " و هیچ دلیلی در دست نیست مبنی بر اینکه ابومخنف مذهب شیعه را رها کرده باشد.
و- آثار و تألیفات وی عموما درباره تشیع است و هر یک به گونهای با تفکرات و عقاید این طایفه ارتباط دارد؛ بویژه کتاب «خطبة الزهراء». " 37 ".
شبهات عامی بودن ابومخنف
در پارهای از منابع رجالی و تاریخی، نکاتی درباره ابومخنف آمده است که عامی بودن وی را میرساند که اینک به مهمترین آنها میپردازیم:
1- شیخ مفید در پایان کتاب «جمل» میگوید: «.. آنچه ما به اختصار نقل کردیم، گزارشهایی از اخبار بصره و انگیزههای فتنه آن و گفتار صاحبان آراء درباره نبرد جمل بود و تمامی آنچه را ذکر کردیم از رجال عامه بود و نه خاص. ما در این کتاب آنچه را شیعه در این باره نقل کرده است نیاوردیم». " 38 " روشن است که جمل ابومخنف یکی از منابع مهم کتاب جمل شیخ مفید است. پس مفید وی را از رجال عامه دانسته است.
2- ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: «ابومخنف از محدثان و از جمله کسانی است که صحت امامت امت را به انتخاب مردم میداند؛ وی نه شیعه است و نه از رجال آنان به شمار میرود». " 39 ".
3- علامه مجلسی نیز در مصادر بحارالانوار از مقتل وی به عنوان یکی از کتابهای عامه یاد کرده است. " 40 ".
4- ابومخنف مطالبی نقل کرده که با عقاید و آراء تشیع همگون نیست مانند اینکه میگوید: چون ولید در مدینه خبر مرگ معاویه را به امام حسین علیهالسلام داد، حضرت فرمود: انا لله و انا الیه راجعون خداوند معاویه را رحمت کند و به تو پاداش خیر دهد. " 41 ".
آنچه یاد شد هرگز در مقابل ادله شیعه بودن وی تاب مقاومت ندارد و عامی بودن وی را محرز نمیکند و از این دلایل تنها در حد شبهه میتوان یاد کرد.
اما کلام شیخ مفید: وی در مقام جدل بوده است و در این مورد چنانکه بر اهل فن پوشیده نیست از اندک مناسبتی برای مرام خود استفاده میشود، لذا نمیتواند مورد استناد واقع شود، بهترین شاهد این مدعا اینکه در کتاب یاد شده از جمل ابراهیم بن محمد ثقفی، صاحب کتاب «الغارات» مطلب نقل میکند " 42 " و حال آنکه ثقفی بدون هیچ شبههای شیعه بلکه امامیه است. " 43 " گویا شیخ مفید میخواهد بگوید این نیز اخبار ابومخنف که شما گزارشهای وی را قبول دارید، چنانکه این موضوع دربارهی یعقوبی، مسعودی و... که مورد پذیرش فریقین هستند، صادق است.
اما سخن ابن ابی الحدید اساسا برای ما حجت نیست چه اینکه اولا سخن وی صرف ادعاست و هیچ گونه دلیلی بر مدعایش اقامه نکرده است. ثانیا ابن ابی الحدید متخصص فن رجال نیست تا در این مورد کلامش مورد استناد باشد. ثالثا میتوان گفت وی از آن جهت که از اعتزالیان است، مانند همگنانش، سعی بر این دارد که همه بزرگان و اعاظم را به طائفه خود نسبت دهد. اما سخن علامه مجلسی از سر تفحص و تحقیق نبوده است و نمیشود بدان استناد کرد، وانگهی خود وی در وجیزه ابومخنف را از ممدوحان شمرده است. " 44 ".
اما درباره مطالب سست و ناهمگون با مذهب شیعه، باید گفت که اصل کتاب وی در دست نیست تا دانسته شود که آنچه نقل میشود نیز از آن اوست و یا ممکن است از افزودههای ناقلان و ناسخان باشد.
وانگهی وی همه مطالب را مانند بسیاری از گزارشگران مستند آورده است و عهدهدار تمییز سره از ناسره نیست. بگذریم که این گونه نقل کردن نشانهای از رعایت امانت است و همین باعث شده که آثار وی مورد پذیرش فریقین واقع شود.
مقتل ابومخنف
ابومخنف از محققان و مورخان چیرهدست و پرتلاش و پرکار بود و آثار مهم و قابل توجهی را در تبیین و گزارش حوادث صدر اسلام نگاشت. او بهترین و بزرگترین مورخ و وقایعنگار عاشورای حسینی است که در تدوین خوننامه کربلا از هیچ کوششی دریغ نورزید و با جستجوی وسیع و دیدار و مصاحبه با شهدان حادثه کربلا و یا کسانی که به گونهای از آن اطلاع داشتند، تقریبا اطلاعات دست اول و گزارشهای معتمد و مستندی را گردآوری کرد. بدانسان که اگر گفته شود بخش عظیمی از زنده ماندن تاریخ کربلا مرهون زحمات اوست، سخنی به گزاف نیست. ابنندیم در فهرست خود میگوید: «دستخطی از احمد بن حارث خراز خواندم [که نوشته بود] علما میگویند: ابومخنف به مسائل عراق و اخبار و فتوحات آن بر دیگران برتری دارد». " 45 " ابومخنف در پرتو این تلاشها و کوششها برای نگارش تاریخ اسلام، افزون بر مقتل الحسین چهل کتاب از خود به یادگار گذاشت " 46 " که متأسفانه از اکثر آنها تنها نامی و یادی باقی مانده است. متن اصلی مقتل الحسین وی نیز سرنوشتی مشابه دیگر آثار او دارد و امروزه از آن خبری نیست. احتمالا متن کتاب ابومخنف تا حدود قرن چهارم موجود بوده است؛ چرا که که ظاهرا طبری در تاریخ خود از آن بدون واسطه نقل میکند.
اما آنچه به نام «مقتل الحسین» به ابومخنف منسوب است و بارها در ایران و هند و عراق چاپ شده، یقینا و قطعا از او نیست. مطالب سست و گزارشهای جعلی و کذب آن بهترین دلیل بر انتساب دروغین آن به ابومخنف است. شأن و عظمت ابومخنف برتر و بالاتر از آن است که چنین اثر سست و تهی مایهای را نگاشته باشد.
آغاز پیدایش این اثر مجعول و بیپایه چندان روشن نیست، اما با توجه به برخی از قرائن میتوان حدس زد این کتاب در دوران صفویه ساخته و پرداخته شده است. " 47 " به هر حال اینک به برخی از دلایل و شواهدی که نشانگر مجعول بودن این اثر است، اشاره میکنیم:
1- همانطور که اشاره شد گویا مقتل اصلی ابومخنف نزد طبری بوده است. وی قسمت اعظم تاریخ کربلا را از آن نقل کرده است، اما مقابله این مقتل با تاریخ طبری نشان میدهد که به هیچ روی مطالب این دو اثر با یکدیگر همگون نیست، ما پس از مقابله دقیق به این نتیجه رسیدیم که جز در مواردی اندک، مندرجات مقتل ابومخنف هیچ شباهتی با منقولات طبری ندارد.
2- کتاب، آکنده از غلطهای فاحش و مطالب موهن است که به هیچ وجه با عظمت علمی و قدرت تاریخی ابومخنف سازگار نیست؛ اینک به برخی از این دست مطالب اشاره میشود:
الف - اولین مطلب کتاب مذکور چنین است: «قال ابومخنف: حدثنا ابوالمنذر هشام عن محمد بن السائب الکلبی...» بیپایگی این سند بسیار روشن است زیرا هشام شاگرد ابومخنف است.
ب- در صفحه 12 میگوید: «روی الکلینی فی حدیث...»! بطلان این سخن از آفتاب روشنتر است زیرا کلینی قریب صد سال پس از مرگ ابومخنف به دنیا آمده است.
ج - در صفحه 12 میگوید: «ذکر عمار حدیثه...» عمار در جنگ صفین به سال 37 هجری شهید شد و سال شصت دیگر زنده نبود.
د - در ص 48 میگوید: «فجعل هانی فضرب یمینا و شمالا... و قتل منهم خمسة و عشرین ملعونا» هانی که اسیر دست ابنزیاد است و دهها جلاد او را محاصره کردهاند، چگونه میتواند بیست و پنج نفر آنان را بکشد! افزون بر اینکه حتی یک تن از مورخان چنین مطلبی را ذکر نکرده است.
ه- در صفحه 104 گوید: «پس از آنکه عباس و حبیب بن مظاهر کشته شدند، امام حسین علیهالسلام محزون و دلشکسته شد؛ آنگاه زهیر بن قین حضرت را دلداری داد»!
و- در صفحه 113 گوید: «طرماح بن عدی پس از آنکه هفتاد پهلوان را از لشکر عمرسعد کشت، خودش نیز کشته شد»! حال آنکه طبری از ابومخنف نقل میکند که، طرماح بن عدی در کربلا حاضر نگردید و در نتیجه کشته نشد. " 48 ".
ی - در صفحه 196 «سهل بن سعید شهروری» را به جای «سهل بن سعد ساعدی» معرفی نموده است، و دهها اشکال دیگر که به هیچ وجه نمیتوان آنها را به ابومخنف نسبت داد.
3- همانگونه که اکنون در تاریخ طبری موجود است، روایات مقتل ابومخنف مستند بوده و سلسله راویان آن ذکر شده است؛ ولی در این مقتل ساختگی تمام روایات، جز اندکی، مرسل است.
4- در صفحه 7 میگوید: «امام حسین (ع) به گروهی از مردم کوفه در مورد(صلح) برادرش امام حسن (ع) چنین گفت: به خدا سوگند مشتاق مرگ بودم تا اینکه برادرم حسن (ع) نزد من آمد و مرا سوگند داد که کاری ننمایم و کسی را تحریک نکنم؛ پس من هم از او اطاعت کردم، در حالی که گویا کسی بینیم را با کارد میبرید و یا اینکه گوشتم را با اره پاره میکرد، پس ناچار از او پیروی کردم».
این موضوع برخلاف عقاید شیعه و با اصول مسلم این طایفه مخالف است. اگر این مطلب از تراوشهای قلم ابومخنف بود، رجالیان شیعه نه تنها وی را توثیق نمیکردند، بلکه او را تضعیف مینمودند، در حالی که دیدیم همگی وی را توثیق کردهاند.
5- حجم مطالب مقتل اصلی ابومخنف بیش از مقتل ساختگی بوده است. گذشته از اینکه همین مقداری را که طبری از آن نقل کرده، شاید دو برابر مقتل جعلی است.
6- دانشمندان بزرگ و کتابشناسان ماهر تصریح کردهاند که این مقتل ساختگی است و به ابومخنف ربطی ندارد و به هیچ وجه با جلالت و شأن و عظمت علمی ابومخنف سازگار نیست. مرحوم حاج میرزا حسین نوری (صاحب مستدرک الوسائل) در این باره میگوید: «ابومخنف لوط بن یحیی از بزرگان محدثین و معتمد ارباب سیره و تاریخ است. مقتل او در نهایت اعتبار است و این نکته از نقل عالمان بزرگ گذشته از آن و از سایر آثارش معلوم میشود؛ ولی افسوس که اصل مقتل بیعیب او در دسترس نیست و مقتل موجود را که به او نسبت میدهند، مشتمل است بر بعضی مطالب نادرست و مخالف با اصول مذهب که آن را دشمنان دانا و دوستان نادان به جهت پارهای از اغراض سوء در آن داخل کردهاند و از این جهت از اعتبار و اعتماد افتاده است و بر منفردات آن هیچ اعتمادی نیست... عالم جلیل شیخ خلف آن عصفور، در بعضی رسائل خود، که پاسخ سی مسأله است، زحمت بسیاری در تطبیق اغلب منکرات آن کتاب بر طبق اصول مذهب کشیده است، ولی بر متأمل در آن پوشیده نیست که جز تکلف حاصلی ندارد». " 49 ".
همچنین مرحوم علامه سید عبدالحسین شرفالدین گوید: «پوشیده نیست کتاب مقتل الحسین که رایج است و دست به دست میگردد و به ابومخنف منسوب است، احادیث فراوانی دارد که ابومخنف هرگز از آنها اطلاع نداشته و اینها را به دروغ به او نسبت دادهاند! اصولا دروغ بستن به او زیاد شده و این شاهد بر بزرگی اوست». " 50 ".
نیز مرحوم حاج شیخ عباس قمی گوید: «ابومخنف از مورخان بزرگ شیعه است و با اینکه تشیعش مشهور است، دانشمندان اهل سنت نیز بدو اعتماد کرده و از او مطلب نقل میکنند» " 51 " و نزدیک به همین مضمون را در نفس المهموم آورده است " 52 " و در هدیة الاحباب گفته است: «مقتل ابومخنف اگر در دست بود در نهایت اعتبار بود؛ چنانکه از نقل عالمان بزرگ گذشته از آن معلوم میشود، ولی افسوس و آه که اصل آن مقتل مانند مقتل کلبی و مداینی و امثال آن به مرور زمان مفقود شده و به دست ما نرسیده است. اما این مقتلی که در دست است و در آخر کتاب بحار طبع شده است و به ابومخنف بیچاره نسبت میدهند، معلوم نیست از کیست و از ابومخنف نیست». " 53 ".
در دائرة المعارف الاسلامیه آمده است: «کتابهایی را که به ابومخنف نسبت دادهاند و به دست ما رسیده است، از وی نبوده و ساخته متأخران است». " 54 ".
فؤاد سزگین در این باره میگوید: «تألیفاتی منسوب به ابومخنف به دست ما رسیده است، الا اینکه در آنها دست برده شده و در متن آن تصرف کردهاند و به ما گذشت زمان بدان افزودهاند به طوری که دیگر با اصل کتاب مؤلف بسیار فاصله دارد». " 55 ".
ترجمههای آن
این مقتل ساختگی گویا تاکنون یک بار به اردو و سه بار به فارسی ترجمه شده است.
1- علم الهدی رازی آن را «بحر الانساب» نامیده و مطالب بسیاری در مورد فرزندان ائمه علیهمالسلام بدان افزوده است. " 56 ".
2- به سال 1322 ق به قلم محمد طاهرین محمدباقر موسوی دزفولی و همراه با کتاب اخذ الثار فی احوال المختار، منسوب به ابومخنف در 240 صفحه.
3- ترجمه دیگری از آن به سال 1405 ق به ضمیمه اخذ الثار فی احوال المختار در 217 صفحه انجام شده و از سوی ناشری سودجو منتشر شده است. این ناشر عنوان «اولین تاریخ کربلا» " 57 " را نیز بدان داده است!!
در این ترجمه یک مقدمه سیزده صفحهای بسیار سبک و بیمایه، با عبارات و جملاتی سست آمده است؛ به طور نمونه در صفحه 9 میگوید: «کسی که در تمام وقایع بعد از پیامبر (ص) تا زمان خودش کتابهایی نوشته باشد که این کتابها به دست شیخ طوسی و نجاشی رسیده باشد، مقام او بسیار عالی محسوب میشود»! بیپایگی و سستی این مطلب به قدری است که نیازی به توضیح ندارد.
در صفحه 15 آمده است: «نصر بن مزاحم که از تاریخنویسان معروف قرن اول هجری بود...» روشن است که درگذشت نصر بن مزاحم به سال 212 قمری است، یعنی وی از مورخان قرن دوم و اوایل قرن سوم بوده است.
در صفحه 6 میگوید: «از ابومخنف دو کتاب مستقل به نام صغیر و کبیر معروف است». این چگونه معروفیتی است که احدی از صدر اسلام تا زمان ایشان، این سخن را نگفته است! و...
در این مقدمه سخنان بزرگان درباره ابومخنف ذکر شده؛ ولی کوچکترین اشارهای به ساختگی و جعلی بودن این مقتل نشده است. البته از ساختگی بودن این مقتل مطلع بودهاند، چرا که قسمتی از گفتار مرحوم نوری و حاج شیخ عباس قمی را دربارهی این مقتل در صفحات 12 و 13 نقل کردهاند و بدین سان اثری مجعول و بیپایه را به مؤلفی بس جلیل القدر نسبت دادهاند و حال آنکه هرگز این اثر از قلم او نتراویده است.
استخراج مطالب ابومخنف از تاریخ طبری
چنانکه پیشتر آمد، متن مقتل الحسین در دسترس نیست اما بسیاری از گزارشهای آن در تاریخ طبری آمده است، برخی به استخراج این موارد پرداختهاند، یکی «مقتل الحسین» " 58 " استخراج آقای حسن غفاری و دیگری «وقعة الطف» " 59 " استخراج آقای محمدهادی یوسفی، که هر دو دارای نقص و اشکال است، لیکن در اینجا درصدد نقد آنها نیستیم.
پاورقیها:
1- الذیعه الی تصانیف الشیعه، آقا بزرگ تهرانی، بیروت، ج 22، ص 23
2- الاستیعاب فی اسماء الاصحاب (در حاشیه اصابه) ج 3، ص 503؛ اسد الغابه فی معرفة الصحابه، دار احیاء التراث العربی، ج 4، ص 339
3- وقعة صفین، نصر بن مزاحم، تحقیق عبدالسلام هارون، کتابخانه آیتالله مرعشی، ص 117
4- همان، ص 11
5- تاریخ طبری (ذیل المذیل)، مؤسسه اعلمی، بیروت، ج 8، ص 47
6- الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم رازی، دار الفکر، بیروت، ج 7، ص 182؛ میزان الاعتدال، ذهبی، مصر، ج 3، ص 420؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرساله، ج 7، ص 302 - 301
7- رجال نجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، انتشارات اسلامی، ص 320؛ رجال علامه، تصحیح محمدصادق بحرالعلوم، منشورات شریف رضی، قم، ص 136
8- شرح و توضیح مسافرتهای امام صادق علیهالسلام به عراق، گویا در منبعی به طور کامل و مفصل نیامده است، برای اطلاعات اولیه رجوع شود به کتاب الامام الصادق، محمدحسین مظفر، انتشارات اسلامی، قم، ص 123 و 130
9- رجال نجاشی، ص 320
10- رجال نجاشی، ص 320؛ فهرست شیخ طوسی، ص 129؛ سیر اعلام النبلا، ج 7، ص 302 - 301؛ لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، مؤسسه اعلمی، بیروت، ج 4، ص 493 - 492
11- رجال نجاشی، ص 320
12- فهرست شیخ طوسی، ص 129
13- معالم العلما، ابن شهر آشوب، تصحیح عباس اقبال، مطبعه فردین، تهران، ص 83
14- رجال علامه، ص 136
15- رجال ابنداود، تصحیح محمدصادق بحرالعلوم، منشورات شریف رضی، قم، ص 77
16- نقد الرجال، تفرشی، انتشارات الرسول المصطفی، ص 278 - 277
17- جامع الرواة، اردبیلی، دار الاضوا، بیروت، ج 2، ص 33
18- رجال بحرالعلوم، سید محمدمهدی بحرالعلوم، منشورات مکتب الصادق، تهران، ج 1، ص 286
19- تنقیح المقال، مامقانی، نجف، ج 2، ص 44 - 43
20- الذریعه، ج 1، ص 312؛ الکنی و الالقاب، حاج شیخ عباس قمی، انتشارات بیدار، قم، ج 1، ص 148؛ مؤلفو الشیعه فی صدر الاسلام، علامه شرفالدین، مکتبة النجاح، تهران، ص 40؛ تأسیس الشیعه، سید حسن صدر، منشورات اعلمی، تهران، ص 235؛ معجم رجال الحدیث، آیتالله خوئی، منشورات مدینة العلم، قم، ج 14، ص 138
21- تاریخ یحیی بن معین، تحقیق احمد محمد نور سیف، جامعه ملک عبدالعزیز، عربستان، ج 2، ص 500
22- الجرح و التعدیل، ج 7، ص 182
23- الکامل فی الضعفاء الرجال، ابن عدی، دار الفکر، بیروت، ج 6، ص 2110
24- ر. ک: دیوان الضعفا و المتروکین، ابن عدی، دار القلم، بیروت، ج 2، ص 260
تاریخ : چهارشنبه 91/9/8 | 6:40 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()