Click for larger version


بند دوم
جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر
نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر

صبحی دمید از شب عاصی سیاه‌تر

وز پی، شبی ز روز قیامت درازتر

بر نیزه‌ها تلاوت خورشید، دیدنی‌ست

قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟

قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من

امشب مرا در اوج ببین سر فرازتر

عشق توام کشاند بدین‌جا، نه کوفیان

من بی‌نیازم از همه، تو بی‌نیازتر!

قنداق اصغر است مرا تیر آخرین

در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر

با کاروان نیزه شبی را سحر کنید

باران شوید و با همه تن گریه سر کنید






تاریخ : یکشنبه 91/9/5 | 10:34 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.