شب عاشورا است، اصحاب چون پروانه بر گرد وجود امام حسین(ع)حلقه زده‏اند. حضرت این آخرین شب را از لشکر عبیدالله بن زیادفرصت گرفته است تا بر محمل نیاز بنشیند و با محبوب راز گوید.

هم‏چنین بیعت را از اصحاب بر می‏دارد و راه را برای انتخاب بازمی‏گذارد. زیرا شهادت عرصه عشقی عالی است و گام نهادن در آن‏اندیشه می‏طلبد و در این وادی عقل راکب وجود است تا زمانی که‏او را به کرانه عشق برساند. آن گاه باید پای از آن بیرون کشید و دل به دریای محبت‏سپرد وبلا را در عرصه عظیم‏ترین ابتلائات به جان خرید تا رخصت پرواز توان یافت.

امام اصحاب را نزدیک خیمه‏ای جمع کرد و آن خطابه ‏بسیار معروف شب عاشورا را برای آن‏ها بیان فرمود. با کمال‏اطمینان روحی و قدرت قلب با یاران خویش سخن گفت و به آنان‏ تذکر داد که فردا روز فداکاری و شهادت است و اصرار می‏ورزید که‏در رفتن یا ماندن مختارید و تاکید فرمود که چون شب درآید شما که یاران من هستید هر یک دست‏برادری و فرزندی از آن من بگیرید و بروید. از این تاریکی شب بهره گیرید; زیرا مقصود این جماعت‏کینه‏توز من می‏باشم و چون مرا یابند به شما تعرضی نرسانند. همه‏ خاموش بودند. چشم‏ها از ورای حصار پلک‏ها آرام و شرمسارانه سرک می‏کشیدند و یک‏آسمان بهت، بر دلها سنگینی می‏کرد. مورخین گزارشی از رفتن ‏اصحاب ننوشته‏اند و جز اظهار فداکاری و پایداری از یاران امام‏چیزی نقل ننموده‏اند
Click for larger version






تاریخ : چهارشنبه 91/9/1 | 1:31 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.