در بیان وقایع صبح عاشورا و خطبه حضرت
چون شب عاشورا به پایان رسید و سپیدة روز دهم محرم دمید حضرت سیدالشهداء علیه السلام نماز بگذاشت پس از آن به تعبیه صفوف لشکر خود پرداخت و به روایتی فرمود که تمام شماها در این روز کشته خواهید شد و جز علی بن الحسین (ع) کس زنده نخواهد ماند و مجموع لشکر آن حضرت سی و دو نفر سوار و چهل تن پیاده بودند و به روایت دیگر هشتاد و دو پیاده، و به رواتی که از جناب امام محمد باقر علیه السلام وارد شده چهل و پنج نفر سوار و صد تن پیاده بودند و سبط ابن الجوزی در تذکره نیز همین عدد را اختیار کرده و مجموع لشکر پسر سعد شش هزار تن و موافق بعضی مقاتل بیست هزار و بیست و دو هزار و به روایتی سی هزار نفر وارد شده است و کلمات ارباب سیر و مقاتل در عدد سپاه آن حضرت و عسکر عمر سعد اختلاف بسیار دارد پس حضرت صفوف لشکر را به این طرز آراست زهیربن قین را در میمنه بازداشت، و حبیب بن مظاهر را در میسرة اصحاب خود گماشت و رایت جنگ را با برادرش عباس عطا فرمود و موافق بعض کلمات بیست تن با زهیر در ممینه و بیست تن با حبیب در میسره بازداشت و خود با سایر سپاه در قلب جا کرد و خیام محترم را از پس پشت انداختند، و امر فرمود که هیزم و نیهائی را که اندوخته بودند در خندقی که اطراف خیام کنده بودند ریختند و آتش در آنها افروختند برای آنکه آن کافران را مانعی باشد از آنکه به خیام محترم بریزند. و از آن سوی نیز عمر سعد لشکر خود را مرتب ساخت میمنه سپاه را به عمر و بن الحجاج سپرد و شمر ملعون ذی الجوشن را در میسره جای داد و عروه بن قیس را بر سواران گماشت و شبث بن ربعی را با رجاله بازداشت، و رایت جنگ را با غلام خود در ید گذاشت.
و روایتست که امام حسین علیه السلام دست به دعا برداشت و گفت:
اًللهم اَنْتَ ثِقَتی فی کُلّ کَرْبٍ وَ اَنْتَ رَجائی فی کُلّ شِدَّهٍ وَ اَنْتَ لی فی کُلّ اَمْرٍ نَزَلَ بی ثِقَهٌ وَعُدَّه کَمْ مِنْ هَمََّ یَضْعُفُ فیِه الْفُؤادُ وَ َتقِلُّ فیهِ الْحلَیهُ وَ یَخْذُلُ فیهِ الصَّدیقُ وَ یَشْمَتُ فیهِ الْعَدُوُّا اَنْزَلْتُهُ بِکَ وَ شکَوْتُهُ اِلَیْکَ رَغَبَهً مِنّی اِلَیْکَ عََّمْن سِواکَ فَفَرَّجْتَهُ عَنّی وّ َکَشْفَتهُ فَاَنْتَ َوِلُّی کُلّ نِعْمَهٍ و صاحِبُ کُلّ حَسَنَهٍ وِ ُمْنَتهی کُلّ رَغْبَهٍ.
این وقت از آن سوی لشکر پسر سعد جنبش کردند و در گرداگرد لشکر امام حسین علیه السلام جولان دادند از هر طرف که میرفتند آن خندق و آتش افروخته را میدیدند. پس شمر ملعون به صدای بلند فریاد برداشت که ای حسین پیش از آنکه قیامت رسد شتاب کردی به آتش، حضرت فرمود این گوینده کیست گویا شمر است، گفتند بلی جز او نیست، فرمود ای پسر آن زنی که بزچرانی میکرده تو سزاوارتری به دخول آتش. مسلم بن عوسجه خواست تیری به جانب آن ملعون افکند آن حضرت رضا نداد و منعش فرمود، عرض کرد رخصت فرما تا او را هدف تیر سازم همانا او فاسق و از دشمنان خدا و از بزرگان ستمکاران است و خداوند مرا بر او تمکین داده حضرت فرموده مکروه میدارم که من با این جماعت ابتدا به مقاتلت کنم.
درباره وب
جست وجو
ویژه مدیریت وب
لینک دوستان
برچسبها وب
تاریخ : پنج شنبه 92/8/23 | 3:21 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
آخرین مطالب
آی پی شما
ساعت
بینندگان عمومی
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 54
بازدید دیروز: 337
کل بازدیدها: 1990921