افتاده ای روی زمین و سر نداری
در این بیابان یک نفر یاور نداری
از بس جراحت بر تنت جا خوش نموده
یک جای سالم در همه پیکر نداری
بگذار تا که جان دهم پیش تن تو
اصلا تصور کن دگر خواهر نداری
در خیمه ها هر کودکی چشم انتظار است
خیزو بگو عباس آب آور نداری
در خیمه ها هر کودکی چشم انتظار است
خیز و بگو عباس آب آور نداری
با من بگو پیراهن و عمامه ات کو؟
بگذر از این انگشت و انگشتر نداری
در این بیابان یک نفر یاور نداری
از بس جراحت بر تنت جا خوش نموده
یک جای سالم در همه پیکر نداری
بگذار تا که جان دهم پیش تن تو
اصلا تصور کن دگر خواهر نداری
در خیمه ها هر کودکی چشم انتظار است
خیزو بگو عباس آب آور نداری
در خیمه ها هر کودکی چشم انتظار است
خیز و بگو عباس آب آور نداری
با من بگو پیراهن و عمامه ات کو؟
بگذر از این انگشت و انگشتر نداری
تاریخ : یکشنبه 91/8/28 | 1:53 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()