بانوی سبز شعر سپید من، سلام !
مهرت آب بود و دلت آئینه
وای بر من !
که حریم آب و باران را شکستند...
پیش از تو نه کسی، غربت را می شناخت
و نه کسی درد را تفسیر می کرد.
بانوی آبی محراب بلند عشق! بانوی مهر!
پیش از تو یاس ها، سپید بود.
هیچ دختی، مام پدر نبود.
هیچ زن، کفو اسد نشد.
هیچ مادر، عطش را آب نداد
و بر غربت لالائی نخواند...
شب سپیدِ روز سیاه من ! بانوی قدر!
پیش از تو هیچ شب به روشنی آن لیله ی سحر نبود.
هیچ دختر، بوی بهشت نداشت.
هیچ عروس، لباسش
هیچ مادر، افطارکودکانش، نبخشید
و هیچ بانو، آفتاب را خطبه نکرد.
ریحانه ی رسول! دردانه ی ولی! بانوی سیب!
پیش از تو نمی دانستیم، می شود
پهلوی عرش را شکست!
و به آفتاب سیلی زد!
یا درب بهشت را سوزاند!
و حور را گریاند!
تفسیرهل اتی،کوثر، لیله ی قدر! بانوی دهر!
پیش از توکوثر، معنا نداشت
و قدر قدر، غریب بود
وخدا از حجب حضور نام نازنین تو
فقط حور را از نعم بهشتی سوره ی دهر
حذف نمی کرد!
پیش از تو مصحف ، صاحب نداشت
و فدک وارث نداشت
و رضای کسی، رضای خدا نبود ...
بانوی ارغوانی حسرت و درد و دریغ! بانوی آه !
پیش از تو هیچ کس
گریه را چنین بلند، نگریاند
و در عمرکوتاه خویش
همه ی تاریخ را یک جا، نگنجاند
و به تابوت خویش، تبسم نکرد.
بانوی کبود مهر، رشک زهره، ماه !
خشم وغربت و شرمت
آن چنان بزرگ بود که مزارت را نیز
از چشم ها پوشاندی
بربلندای قیام قامتت
تاریخ آن چنان گنگ شد که
زمان شهادتت را هنوز هم، نمی داند
و زمین آن چنان گیج شد
که مکانش را هنوز هم پوشانده است.
نیلوفرحزین باغ بهشت من! بانوی یاس !
آه از آن دفن شبانه ات!...
بعد از تو، درد علی
جز چاه، محرم نیافت ...
بعد از تو هیچ زن ، شبانه دفن نشد
و با مرگش، غصب و جهل را چنین نلرزاند.
و روزگار را درحسرت نشان خویش، ننشاند.
بانوی سپید شب انتظار من! بانوی فجر!
تو برتر از زمین وزمانی
تو برتر از مکین ومکانی
تو برتر از همین و همانی
مطلع آفتاب و مغرب تو
هم چنان ناپیداست
تا هور از غرب برآید ...
بانوی سبز شعر سپید من! سلام !
تا طلوع آن آفتاب دیرین
گل طه، گل نرگس، گل یاسین
سلام !
سلام هی حتی مطلع الفجر ...
فریبا احمدی
درباره وب

جست وجو
ویژه مدیریت وب
لینک دوستان
برچسبها وب
تاریخ : دوشنبه 92/1/26 | 8:46 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
آخرین مطالب
آی پی شما
ساعت
بینندگان عمومی
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 78
بازدید دیروز: 255
کل بازدیدها: 1997176