در فاصله میان فاجعه مدرسه فیضیه و ماه محرم 2 فروردین تا 4 خرداد 1342 مبارزه امام اغلب در قالب صدور اعلامیه‌های متعدد بود. فرا رسیدن ماه محرم وضعیت را به یک رویارویى گسترده کشانید.

ایام محرم بهترین موقع براى افشاى جنایات رژیم و برنامه‌های ضداسلامى شاه بود. ساواک که از جایگاه ویژه این ماه اطلاع داشت، پیش از آغاز آن، بسیارى از وعاظ را احضار و آنان را ملزم کرد که در محافل و مجالس:

1. علیه شاه سخن نگویید؛

2. علیه اسرائیل مطلبى گفته نشود؛

3. مرتب به مردم نگویید که اسلام در خطر است.

امام خمینى(ره) در نشستى با مراجع و علماى قم، پیشنهاد کرد در روز عاشورا هر یک از آن‌ها براى مردم و عزاداران حسینى سخنرانى کرده و از مظالم و جنایات رژیم پرده بردارند. امام خود نیز على رغم تهدید رژیم، در ساعت 4 بعدازظهر عاشوراى 42 که مصادف با 13 خرداد آن سال بود، براى ایراد سخنرانى به طرف مدرسه فیضیه رهسپار شد. ایشان پس از بیان فجایع دلخراش کربلا، حمله دژخیمان شاه به فیضیه را به واقعه کربلا تشبیه نمود و آن فاجعه را به تحریک اسرائیل دانست و رژیم شاه را دست نشانده اسرائیل خواند. سپس با اشاره به التزام گرفتن ساواک از وعاظ که «به شاه و اسرائیل بدگویى نکرده و نگویید که اسلام در خطر است» اظهار داشت: تمام گرفتارى‌ها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است... اگر ما نگوییم اسلام در خطر است آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است آیا آن طور نیست؟ اگر ما نگوییم اسرائیل براى اسلام و مسلمین خطرناک است آیا خطرناک نیست؟ و اصولا چه ارتباطى و تناسبى بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت می‌گوید از شاه صحبت نکنید، از اسرائیل صحبت نکنید؟ آیا به نظر سازمان امنیت شاه اسرائیلى است؟

سخنان کوبنده و افشاگرانه امام، شاه را بیش از پیش نزد مردم تحقیر و رسوا کرد. دو روز پس از این سخنرانى، در سحرگاه روز 15 خرداد 1342 امام به دستور شاه در منزل مسکونى خود در قم دستگیر و بلافاصله به تهران آورده شد. وى را نخست در سلول انفرادى، زندانى و سپس به پادگان نظامى که تحت مراقبت کامل بود منتقل نمودند.

به دنبال انتشار خبر بازداشت امام، از نخستین ساعات روز 15 خرداد، اعتراض‌های گسترده‌اى در قم، تهران، ورامین، مشهد و شیراز برگزار شد که با شعارهایى بر ضد شاه و در طرفدارى از امام همراه بود. مأموران نظامى که در نقاط مرکزى و حساس شهرهاى قم و تهران مستقر بودند به روى تظاهرکنندگان آتش گشودند. مردم نیز با چوب و سنگ به دفاع از خود برخاستند. تظاهرات در آن روز و دو روز بعد نیز ادامه یافت و هزاران نفر از مردم کشته و مجروح شدند. فجیع ترین حادثه، قتل عام دهقانان کفن پوش ورامینى بود که در پشتیبانى از امام راهى تهران شده بودند. مأموران نظامى در سر پل باقرآباد با آن‌ها روبرو شده و با سلاح‌های سنگین آن‌ها را قتل عام کردند.

پس از فرونشستن قیام، اسدا... علم، نخست‌وزیر، در مصاحبه‌اى با روزنامه هرالدتریبیون در روز 17 خرداد 42 تهدید کرد که امام و برخى دیگر از علما، محاکمه نظامى خواهند شد و ممکن است حکم اعدام آن‌ها صادر شود. شاه نیز دو روز بعد طى یک سخنرانى بیانات امام و تظاهرات مردم را به تحریک و پول بیگانگان جمال عبدالناصر دانست. در این راستا رسانه‌های رژیم ادعا کردند که شخصى به نام عبدالقیس از بیروت با هواپیما وارد فرودگاه مهرآباد شده و در گمرک مهرآباد حدود یک میلیون تومان پول از او به دست آمده و اعتراف کرده است که ناصر این پول‌ها را براى افراد معینى در ایران فرستاده است. این ادعا مورد انتقاد بسیارى در داخل و خارج از جمله خیلى از نشریات خارجى واقع شد و رژیم هیچ دلیل و سندى در این خصوص ارائه نکرد.

چند روز پس از دستگیرى امام، ده‌ها نفر از مراجع و علماى ایران، به‌عنوان اعتراض به دستگیرى امام و اعلام پشتیبانى از وى، به تهران مهاجرت کردند. بر اثر اعتراض علما و فشار افکار عمومى، سرانجام امام پس از دو ماه بازداشت در پادگانى نظامى، به منزلى در شمال شهر تهران منتقل شد و تحت نظر قرار گرفت. از نخستین ساعات روز بعد مغازه داران تهران و شهرستان‌ها به مناسبت آزادى نسبى امام، بر سردر مغازه‌های خود پرچم نصب کرده و چراغانى نمودند و به مردم شیرینى و شکلات دادند.

یک روز پس از انتقال امام 12 مرداد روزنامه‌های کثیرالانتشار کشور، خبرى را به دستور ساواک منتشر کردند تا در نظر مردم چنین وانمود کنند که انتقال امام از زندان به محل جدید به دلیل تفاهمى بوده که میان ایشان و مقامات انتظامى به‌وجود آمده است. این خبر چنین بود:

«طبق اطلاع رسمى که از سازمان اطلاعات و امنیت کشور واصل گردید چون بین مقامات انتظامى و حضرات آقایان خمینى، قمى و محلاتى تفاهمى حاصل شد که در امور سیاسى مداخله نخواهند کرد و از این تفاهم اطمینان کامل حاصل گردیده است که آقایان برخلاف مصالح و انتظامات کشور عملى انجام نخواهند داد، لهذا آقایان به منازل خصوصى منتقل شدند.

این خبر شایعه‌اى بیش نبود و امام بعداً پس از آزادى کامل و بازگشت به قم در اولین فرصت طى یک سخنرانى آن را به شدت تکذیب کرد.

شاه که تصور می‌کرد با سرکوب قیام 15 خرداد، دستگیرى امام، کوتاه آمدن برخى از علما و از همه مهم تر شایعه تفاهم، امام را منزوى ساخته است به تدریج در جهت عادى نشان دادن اوضاع حرکت کرد. از این رو اسدا... علم را در 17 اسفند 42 برکنار ساخت تا وانمود کند او مسبب حوادث اخیر بوده و عزل وى به دنبال تفاهم با امام تحقق یافته است.

پس از علم، حسنعلى منصور به نخست‌وزیرى رسید. او طى نطقى با تمجید از اسلام، از آن به‌عنوان «یکى از مترقّى ترین و برجسته ترین ادیان جهان» یاد کرد و بر «مراحم و عطوفت خاص شاه» به مقامات روحانى تأکید نمود. دو روز پس از سخنان منصور، امام بدون اطلاع قبلى در شب 18 فروردین 1343 وارد قم شد و به تدریج مورد استقبال مردم و علما قرار گرفت. در همان روز، روزنامه اطلاعات در مقاله‌اى تحت عنوان «انقلاب سفید شاه و امریکا» نوشت: «چقدر جاى خوش وقتى است که جامعه روحانیت نیز اکنون با همه مردم، همگام در اجراى برنامه‌های انقلاب شاه و مردم شده است». امام خمینى در واکنش به این اتهام در 21 فروردین، طى سخنانى مطالب روزنامه اطلاعات را به شدت تکذیب نمود و اظهار داشت:

خمینى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد... من از آن آخوندها نیستم که در این جا بنشینم و تسبیح به دست بگیرم. من پاپ نیستم که فقط روزهاى یکشنبه مراسمى انجام دهم و بقیه اوقات براى خود سلطانى باشم و به امور دیگر کارى نداشته باشم. پایگاه استقلال اسلامى این جاست، باید این مملکت را از این گرفتارى‌ها نجات داد.

به‌طورکلى قیام 15 خرداد آثار عمده‌اى از خود برجاى نهاد: نخست، رهبرى حرکت‌های مخالف رژیم را به مذهبى‌ها منتقل کرد و ملى‌گرایان و چپى‌ها را به حاشیه راند. دوم این که کشتار مردم در قیام فوق، چهره مزورانه شاه را که تا آن زمان تقصیرها را به گردن نخست وزیران می‌انداخت افشا نمود و انقلابیان پس از آن به راه‌هاى اصلاح طلبانه پشت کرده، سرنگونى نظام سلطنتى را خواستار شدند. سوم این که از آن پس طرد همه قدرت‌های بیگانه از ایران مورد توجه قرار گرفت و سرانجام، قیام 15 خرداد نقطه آغاز نهضت بازگشت به خویشتن در کشور شد. از آن پس انجمن‌های اسلامى در نقاط مختلف پدید آمدند و جو غیراسلامى در دانشگاه‌ها و دیگر مجامع به آرامى شکسته شد.

منبع:پرتو سخن






تاریخ : شنبه 91/11/14 | 10:25 صبح | نویسنده : ehsan | نظرات ()

برای دیدن تصاویر در سایز بزرگ بروی ان ها کلیک کنید

 

15-20khordad-20-7-.jpg   15-20khordad-20-6-.jpg   15-20khordad-20-5-.jpg  

15-20khordad-20-3-.jpg   15-20khordad-20-4-.jpg   15-20khordad-20-9-.jpg  

11t32i0.jpg   11t2xra.jpg   photo4_1.jpg  

photo6_1.jpg   photo7_1.jpg   photo9_1.jpg  

photo10_1.jpg   photo11_1.jpg   photo12_1.jpg  








تاریخ : شنبه 91/11/14 | 10:23 صبح | نویسنده : ehsan | نظرات ()

برای دیدن تصاویر در سایز بزرگ بروی ان ها کلیک کنید

 

15-20khordad-20-7-.jpg   15-20khordad-20-6-.jpg   15-20khordad-20-5-.jpg  

15-20khordad-20-3-.jpg   15-20khordad-20-4-.jpg   15-20khordad-20-9-.jpg  

11t32i0.jpg   11t2xra.jpg   photo4_1.jpg  

photo6_1.jpg   photo7_1.jpg   photo9_1.jpg  

photo10_1.jpg   photo11_1.jpg   photo12_1.jpg  








تاریخ : شنبه 91/11/14 | 10:23 صبح | نویسنده : ehsan | نظرات ()

تنها چندروز پس از واقعه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان در 28 مرداد 1357، دولت جمشید آموزگار که با شعار دولت فضای باز سیاسی روی کار آمده‌بود، مجبور به استعفا گردید و در روز 4 شهریور، محمدرضا پهلوی از جعفر شریف امامی که فرزند روحانی و رئیس مجلس سنا بود و به برخی مخالفت‌ها با دولت هویدا مشهور بود، دستور داد تا دولتی با شعار آشتی ملی تشکیل دهد.
اندکی بعد و در روز سیزدهم شهریور، راهپیمایی بزرگ عید فطر در تپه‌های قیطریه تهران، تبدیل به تظاهرات بر ضدّ حکومت شاهنشاهی شد. به دنبال این تظاهرات، ناآرامی‌های دیگری نیز تا روز شانزدهم شهریور به وقوع پیوست.
دعوت کننده اصلی راهپیمایی روز هفده شهریور روحانی‌ای به نام علامه یحیی نوری بود. این فرد از مبارزین برضد نظام شاهنشاهی بود که به صورت انفرادی عمل می‌نمود و ساکن اطراف میدان ژاله بود. از اولین ساعات صبح روز جمعه، مردم برای شرکت در راهپیمایی و نماز جمعه به امامت علامه یحیی نوری راهی میدان ژاله گردیدند. غافل از آنکه از ساعت 6 صبح، حکومت نظامی توسط فرماندار تهران ارتشبد غلامعلی اویسی اعلام و درحال اجرابود و اجتماع بیش از سه نفرهم ممنوع بود. اعلام دیرهنگام حکومت نظامی (ساعت 6 صبح همان‌روز) از دلایل شلوغی این تظاهرات بود.
فرماندهان نظامی ابتدا چندبار با بلندگو از مردم خواستند که متفرق شوند و وقتی با بی‌تفاوتی مردم روبه‌رو شدند، به سوی آنان آتش گشودند. گلوله‌باران توسّط نظامیان، برای چند دقیقه بیشتر به طول نینجامید.






تاریخ : شنبه 91/11/14 | 10:20 صبح | نویسنده : ehsan | نظرات ()



گفت‌و‌گو با دکتر حمید ندیمی طراح آرام جمهوری اسلامی ایران

اگر گفت‌وگو را تمام نمی‌کردم و می‌خواستم بیشتر با دکتر صحبت کنم، همان کاری را با من می‌کرد که چند دقیقه قبل با عکاس کرده بود: «ممنون که تشریف آوردید، ولی از من عکس نیندازید. چه لزومی دارد مردم چهرة مرا بشناسند؟» مدام یک جمله را تکرار می‌کرد و اصرار داشت معنی آن را بفهمم. «افراد فانی را به مسائل باقی و مقدس متصل نکنید. اکراه دارم خودم را به این مسائل سنجاق کنم. مردم چهرة مرا نبینند خیلی بهتر است. این پرچم مقدس است. اگر فردا ضد انقلاب شدم چه؟ پس کاری به من نداشته باشید.» بعد به چشمانم خیره شد و گفت: «خودم را لوس نمی‌کنم. معنی حرفم می‌فهمی؟» سری تکان دادم که یعنی متوجه‌ام، ولی راضی نمی‌شد. باز پرسید: «قصد لوس کردن خودم را ندارم. بفهمید که چرا نمی‌خواهم نامی یا عکسی از من منتشر شود. متوجه می‌شوید؟» این بار با صدای رساتر پاسخ دادم: «بله، متوجه شدم. منظورتان را می‌فهمم.» و این جمله کمی او را آرام کرد.

دکتر حمید ندیمی، با این‌که چهره‌ای کاملا جدی دارد اما صمیمیت را می‌توان در نگاهش دید. استاد معماری دانشگاه شهید بهشتی است، متولد تهران است، چه سالی؟ نمی‌دانم. چون اصلاً تمایل نداشت دربارة خودش حرف بزند و زمانی که این سؤالات را از او می‌پرسیدم باز چهره‌اش درهم می‌رفت که اینها را برای چه می‌پرسید. در اینترنت هم جزء مقالات علمی نشانی از او نیست. فقط سایت دانشگاه شهید بهشتی اطلاعات مختصری می‌دهد. مثل اینکه دکتری معماری از انگلستان دارد و استاد درس نظریه و روش‌های طراحی است.

بعد از چندین بار پیگیری، قبول کرد چند جزوه درخصوص پرچم ایران در اختیار من بگذارد. وقتی وارد اتاق شدم. جزوة مؤسسة استاندارد در خصوص پرچم را به همراه صفحه کپی‌شده‌ای از مجلة پاسدار اسلام در اختیارم گذاشت که یعنی خوب این هم آن چیزهایی که قول داده بودم. چقدر تقلا کردم که سر صحبت باز شود، با این موضوعات که «برای ما نسل سومی‌ها چقدر ضرورت دارد این خاطرات را بشنویم» و اینکه «می‌خواهم سؤالات متفاوتی بپرسم.» به هر حال دکتر ندیمی، طراح آرم جمهوری‌اسلامی، قبول کرد، پس از 14 سال از آخرین گفت‌وگویش، با من به صحبت بنشیند. این سومین باری است که طراح آرم جمهوری اسلامی دربارة اثر ماندگارش حرف می‌زند. یک بار در 1359 و فردای روزی که آرم به تنفیذ امام خمینی (ره) رسید، گفت‌وگوی خبری با روزنامة جمهوری اسلامی داشت. سه سال بعد، در مجلة پاسدار اسلام گفت‌وگوی بسیار مختصری انجام داد و حالا پس از گذر این سال‌ها پذیرفته بود که بار دیگر از احساسات خود درباره آرم جمهوری اسلامی بگوید. ندیمی آرزوی طراحی چنین آرمی را در گذشته می‌دانست: «قبل از انقلاب در جلسات دکتر شریعتی شرکت می‌کردم. ایدة چنین کاری را در این جلسات و زمانی که تفسیر سورة حدید مطرح بود به دست آوردم. علاقه داشتم برای جهان اسلام یک نشان درست کنم.» وقتی خاطرات آن دوران را مرور می‌کرد، اشتیاق عجیبی در چشمانش موج می‌زد. گویی اینکه تمام آن روزها را از جلو چشم می‌گذراند و بعد دربارة آنها سخن می‌گفت: «وقتی حضرت امام (ره) فرمودند که نشان شیر و خورشید باید عوض شود و کشور به نشان جدیدی نیازمند است، به صورت جدی ایده‌ام را پیگیری کردم و به مرور سیاه‌مشق‌های قبلی پرداختم.»

دولت در آن سال‌ها، پس از صحبت امام (ره) ، مسابقه‌ای عمومی گذاشت که هرکس تمایل دارد طرح و نشان خود را ارسال کند. ندیمی هم نسخه‌ای از طرح خود را برای دفتر نخست‌وزیری، که برگزارکنندة مسابقه بود، فرستاد. اما طرح او پذیرفته نشد و طرحی که در آن یک مشت گره‌کرده به همراه چند ستاره دیده می‌شد، مورد قبول قرار گرفت. حتی این طرح را بر روی برخی اسکناس‌ها چاپ کردند، ولی در نهایت با آن موافقت نشد. بعد از آن، به چندین طراح معروف سفارش دادند، ولی طرح آنها هم پذیرفته نشد.
«آقای ندیمی، طرح شما در شورای انقلاب تصویب شده و حضرت امام هم آن را تنفیذ کرده‌اند.» اینها جملاتی است که آقای هاشمی‌رفسنجانی، پس از تأیید و تنفیذ علامت مخصوص جمهوری اسلامی توسط امام(ره) در 19 اردیبهشت 1359، تلفنی به ندیمی گفت و ادامه ‌داد: «بهتر است خود شما روی طرح کل پرچم هم کارکنید.»
وقتی از احساسش بعد از تلفن هاشمی‌رفسنجانی پرسیدم، نگاهش را به یک‌سو خیره کرد و آرام گفت: «ته دلم برای این طرح حقانیتی قائل بودم. بنابراین از تماس آقای هاشمی اصلاً تعجب نکردم. انتظار داشتم چنین اتفاقی بیفتد.» شانه‌هایش را بالا انداخت و بعد گفت: «من که اصلاً این‌کاره نبودم. این طرح را باید گرافیست‌های بزرگ می‌کشیدند. کارِ من نیست. این کاری خدایی است، به من ربطی ندارد.»

وقتی می‌خواستم برای گفت‌وگو بروم، چند نفر از من خواستند که این سؤال را بپرسم که آیا درست است این آرم برگرفته از آرم گروه خاصی در هندوستان است. حتی عکاس هم که دیر رسیده بود بعد از گفت‌وگو گفت: «ای کاش زودتر می‌رسیدم. دوست داشتم این نکته را از او می‌پرسیدی که آیا ...» پاسخ دکتر ندیمی و حال و هوای او حکایت از چیز دیگری داشت: «هلال‌های تعبیه‌شده در این آرم از نقش مبارکی ریشه می‌گیرد که حضرت رسول (ص) بارها با شمشیر مبارکشان به عنوان امضا بر روی شن‌ها ترسیم کرده‌اند. این طرح پنج بخش دارد که نشان‌دهندة پنج اصل دین است. اصل توحید را در حکم عمود دو ساقة اصلی در میان خود دارد. علاوه بر کلمة الله که در ترکیب اصلی آن دیده می‌شود، لااله‌الاالله نیز در آن مستتر است. تقارن‌های این آرم هم نشانة تعادل و توازن است.

بزرگ‌ترین و اصلی‌ترین ویژگی این آرم همان بیان کلمة الله است که قالب و محتوا را در خود جای داده است. آرم به صورت کروی طراحی شد تا نشان‌دهندة پیام جهانی آن باشد.» در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است: «پرچم رسمی ایران به رنگ‌های سبز و سفید و سرخ با علامت مخصوص جمهوری‌اسلامی و شعار "الله‌اکبر" است.» شورای انقلاب هم خواسته بود دکتر ندیمی که آرم را طراحی کرده پرچم را هم طراحی کند. «خیلی کار سختی بود، چون آقای هاشمی گفت باید شعار الله‌اکبر در آن آورده شود، این متن قانون اساسی است. با خودم فکر کردم چه چیزی باید طراحی کرد که آرم را تحت‌الشعاع قرار ندهد و رقیب آرم نشود. از شعار بودن الله‌اکبر، تکرار را اقتباس کردم و یازده الله‌اکبر در بالا و یازده الله‌اکبر در پایین طراحی شد.»

کمی مکث کرد و ادامه داد: «همه‌چیز این انقلاب را خدا جور کرد. شما ببینید یازده الله‌اکبر تعبیه کردیم که مجموع آنها شد بیست‌ودو تا الله‌اکبر، یعنی تاریخ پیروزی انقلاب اسلامی، 22/11/57، آن هم با شعار الله‌اکبر.» کاغذی را جلو ‌کشید و با مداد یک الله‌اکبر متفاوت ترسیم کرد، «الله‌اکبرِ پرچم اول جور دیگری بود، همان شکلی که در مناره‌ها و مساجد دیده می‌شود. مثلاً این نقش در مسجد گوهرشاد هم وجود دارد.» بعد زد زیر خنده و گفت: «برخی قشریون از آرم حسینیه ارشاد خوششان نیامد و از دل آن اسم برخی خلفا را درآوردند. نمی‌دانم کدام شیر پاک‌خورده‌ای گفت در الله‌اکبر ما عبارت (usa) دیده می‌شود. بعد قرار شد شکل دیگری را طراحی کنیم، ولی من اولی را بیشتر دوست داشتم.»
وقتی ‌پرسیدم: « آرم شما را که امام خمینی (ره) تنفیذ کردند، به دیدارشان رفتید؟» جوابی داد که متوجه ‌شدم چرا تا امروز هیچ نام و نشانی از دکتر حمید ندیمی نیست: «به انگیزة آرم نرفتم. چند سال بعد به حسینیة جماران رفتم تا ایشان عقد من و همسرم را بخوانند.»



پرسیدم: «در آنجا گفتید که طراح آرم جمهوری اسلامی شما هستید؟ در جواب گفت: «نه، ما برای مراسم دیگری رفته بودیم. چه دلیلی داشت که به امام (ره) بگویم آرم جمهوری‌اسلامی را من طراحی کرده‌ام؟»
برای شکستن سکوتی که بیشتر ناشی از تعجب خودم بود، دنبال سؤال می‌گشتم. در نهایت پرسیدم: «حادثة خاصی بوده که از دیدن پرچم ایران بیش از اندازه خوشحال شوید؟» ندیمی ابروهایش را درهم کشید، مثل آدمی که داشت به سرعت خاطراتش را مرور می‌کرد و بعد گفت: «حادثه خاصی به ذهنم نمی‌رسد. همیشه از دیدن پرچم ایران یک احساس داشتم. برای من هم مثل همة مردم، این پرچم عزیز و مقدس است.»

وقتی خواستم از خودش و احساساتش در مقام خالق پرچم جمهوری‌اسلامی بیشتر بگوید، فضای گفت‌وگو به سمت دیگری رفت: «اکراه دارم خودم را به این مسئله سنجاق کنم. هر چیزی که باعث محدود شدن پرچم شود، خیانت است.»
با مطرح کردن نیاز نسل سوم به آشنایی با خاطرات گذشته تلاش کردم کمی از مواضعش کوتاه بیاید و بیشتر درباره خودش بگوید، ولی کوتاه نمی‌آمد: «از نسل سوم و نسل‌های آینده خواهش می‌کنم بگذارند تخیل مخاطب بیشتر کار کند. همة ما از حافظ تصوری رویایی داریم و با لذت غزلیات او را می‌خوانیم، چون حافظ در تخیل ماست. اگر می‌گفتند آقای فلانی که این خصوصیات را دارد همان شخص حافظ است، آیا آن تصور رویایی نمی‌شکست؟ خواهش می‌کنم قداست برخی چیزها را مخدوش نکنید. من مدیون این آرم هستم، نه اینکه آرم مدیون من باشد. این پرچم باعث شده که من خیلی از کارها را انجام ندهم.»

صدای در که آمد فهمیدم عکاس مجله چه موقع بدی وارد ماجرا شده است. با احتیاط گفتم: «عکاس مجله است. من گفتم بیاید.» با حرارت بیشتری خطاب به عکاس ادامه داد: «ممنون که تشریف آوردید. شما مهمان من هستید، ولی از من عکس نیندازید. آقا، این پرچم مقدس است. مردم آن را دوست دارند، روی تابوت شهدا می‌کشند، چرا می‌خواهید عکس مرا چاپ کنید؟ اگر فردا رفتم ضد انقلاب شدم چه؟ خواهش می‌کنم ما آدم‌های فانی را به مسائل باقی و مقدس وصل نکنید.»

از اینجا، سکوت من و عکاس بود و حرف‌های پرشور دکتر ندیمی. حرف‌هایی که سعی داشت در مقام استاد به ما بفهماند. دوست نداشت وقتی از پیش او می‌رویم زیر لب غرولند کنیم که ای بابا این چه آدمی بود. دوست داشت ما بفهمیم که چرا این‌همه سال است که هیچ نمی‌گوید: «خودم را لوس نمی‌کنم. خواهش می‌کنم بفهمید که چرا نمی‌خواهم مطرح شوم. این پرچم متعلق به ملت است، متعلق به اسلام و امام زمان (عج) است.» من که جرئت نکرده بودم ضبط‌صوت را هم از کیفم بیرون بیاورم تا مبادا از انجام گفت‌وگو پشیمان شود، به‌سرعت کاغذهایم را جمع‌وجور کردم. ندیمی هنوز با حرارت داشت دلایل سکوت خود را در سال‌های اخیر می‌گفت و من در ذهنم مرور می‌کردم که فقط بخشی از داستان این پرچم مقدس را فهمیده‌ام و اصل ماجرا در دل خالق آن مانده است. با اینکه دوست داشتم از جزئیات طراحی آرم و پرچم ایران بیشتر بدانم، نگران این بودم که همین مقدار از ماجرا را هم از دست بدهم. پس با انبوه سؤالات نپرسیده آمادة رفتن شدم. اگر گفت‌وگو را تمام نمی‌کردم و می‌خواستم بیشتر با دکتر صحبت کنم، همان کاری را با من می‌کرد که چند دقیقه قبل با عکاس کرده بود.


منبع: ماهنامه سپیده دانایی






تاریخ : چهارشنبه 91/11/11 | 10:18 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.