حاج حسن خلج
می خواهم امشب بگویم شعری برای نگاهت (روضه)
آقای بی کسم تک و تنها چه می کنی (روضه)
یاعلی یاعلی مالک ملک دلی (مدح امیرالمومنین (ع))
حاج عبدالرضا هلالی- مهدی کمانی- روح الله بهمنی- حسین یعقوبیان
امام هادى علیهالسلام و غلوکنندگان
در هر دین و مذهب و نحلهاى، ممکن است کسانى یافت شوند که در بعضى از آموزهها یا اصول آن، جانب گزافهگویى و مبالغه را بگیرند و درباره شخصیتهاى دینى دچار غلو گردند
.
متأسفانه در میان شیعیان ـ و یا به اسم شیعه ـ گروهى بودند که دچار چنین انحرافى شدند. آنان گروهى بودند که نسبت به ائمه طاهرین علیهمالسلام غلوّ مىکردند و حتى بعضى براى آن حضرات قائل به مقام الوهیت بودند. وجود این عده در زمان امام هادى (علیهالسلام) پیشینه تاریخى داشت و به دورانهاى قبل از ایشان و حتى به دوران وجود مبارک امیرمؤمنان، على (علیهالسلام) باز مىگشت
.
امام زین العابدین (علیهالسلام) این چنین از غلات تبرّى مىجوید و مىفرماید: «إنَّ قَوْما مِنْ شیعَتِنا سَیُحِبُّونا حَتّى یَقُولُوا فینا ما قالَتِ الْیَهُودُ فى عُزَیْرٍ وَ قالَتِ النَّصارى فى عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ؛ فَلا هُمْ مِنّا وَلا نَحْنُ مِنْهُمْ؛1
عدهاى از شیعیان ما به صورتى به ما دوستى خواهند ورزید که در مورد ما همان چیزى را مىگویند که یهود در مورد عزیر و نصارى در مورد عیسى بن مریم گفتند. نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان هستیم.»
ائمه اطهار (علیهمالسلام) همواره به فراخور شرایط با این عده به مبارزه مىپرداختند و با گرفتن موضع قاطع در قبال این طرز فکر تا حدّ ممکن نمىگذاشتند که این عده با انتساب خود به شیعه آنان را بدنام کنند.
از امام سجاد (علیهالسلام) روایت شده است که فرمودند:
«أَحِبُّونا حُبَّ الاِْسْلامِ فَوَاللهِ ما زالَ بِنا ما تَقُولُونَ حَتّى بَغَّضْتُمُونا إلَى النّاسِ؛2
ما را آن چنان دوست بدارید که اسلام گفته است. سوگند به خدا! پیوسته چیزهایى را در مورد ما مىگویید که در نتیجه آن، دشمنى مردم را متوجه ما مىسازید
.»
در اینجا باید متذکر شد که تفکّر غلوّآمیز به صورتهاى مختلفى ممکن است محقق شود. مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار چنین مىگوید: «غلو در مورد نبىّ و امامان به این است که کسى قائل به الوهیت آنان شود، یا این که قائل به شریک بودن آنان با خداوند باشد، در این که مورد عبادت واقع شوند یا این که آنان در خلق کردن یا روزى دادن با خدا شریک هستند،
یا این که خداوند در آنان حلول کرده است، یا با آنان یکى شده است، یا این که کسى قائل باشد که اینان، بدون وحى یا الهام از جانب خدا، عالم به غیب هستند، یا این که ائمه (علیهمالسلام) را انبیا بدانند، یا قائل به تناسخ ارواح بعضى از ائمه در بعضى دیگر باشند، یا قائل به این که شناخت آنان، انسان را از تمامى طاعات بىنیاز مىکند و با شناخت و معرفت آنان تکلیفى نیست و نیازى به ترک معاصى نمىباشد.»
همانطور که ملاحظه مىشود، اعتقاد به یکى از این امور، غلوّ است و معتقد به آن غالى به حساب مىآید. سپس ایشان مىفرماید: «اگر کسى قائل به یکى از این انواع غلوّ باشد، ملحد و کافر است، از دین خارج شده است؛ همانطور که دلیلهاى عقلى و آیات و اخبار پیشین و غیر آنها بر این مسئله دلالت دارد.»4
امام هادى (علیهالسلام) نیز با توجه به وجود این عده و فعالیت آنان و وجود شخصیتهایى در رأس آنان، سکوت در مقابل این گروه گمراه و گمراهکننده را جایز ندانست و به صورتى قاطع و صریح به مبارزه با آنان پرداخت.
سران این گروه منحرف و خطرناک، کسانى چون: على بن حسکه قمى، قاسم یقطینى، حسن بن محمد بن باباى قمى، محمد بن نُصیر فهرى و فارس بن حاکم بودند.5
احمد بن محمد بن عیسى و ابراهیم بن شیبه، هر یک جداگانه نامهاى به امام هادى علیهالسلام نوشته در ضمن آن اشاره به طرز فکر و عقیده غلات در زمان خود مىکنند و بعضى از آن معتقدات را بیان کرده و نیز اشاره به دو شخصیت از غالیان زمان خود، على بن حسکه و قاسم یقطینى نموده، از امام کسب نظر و تکلیف مىنمایند.
امام صریحا در جواب مىنویسد: «لَیْسَ هذا دینُنا فَاعْتَزِلْهُ؛6 چنین چیزى از دین ما نیست، لذا از آن دورى جو!» و در جایى امام هادى (علیهالسلام) این دو شخص را صریحا لعن مىکند.
محمد بن عیسى مىگوید: امام هادى (علیهالسلام) نامهاى به من نوشت که شروع آن چنین بود: «لَعَنَ اللهُ الْقاسِمَ الْیَقْطینى وَ لَعَنَ الله عَلِىَّ بْنَ حَسْکَةِ الْقُمىّ، اِنَّ شَیْطانا تَرائى لِلْقاسِمِ فَیُوحى اِلَیْهِ زُخْرُفَ الْقَولِ غُرُورا؛7 خداوند قاسم یقطینى و على بن حسکه قمى را لعنت کند! شیطانى در برابر قاسم نمایان مىگردد و با القاى سخنان باطلِ به ظاهر آراسته او را مىفریبد.»
نصر بن صبّاح گوید: حسن بن محمد که معروف است به ابن بابا و محمد بن نصیر نمیرى و فارس بن حاتم قزوینى را امام عسکرى (علیهالسلام) مورد لعن قرار داده است.8
حتى طبق آنچه که به ما رسیده است، مسئله تقابل امام هادى (علیهالسلام) فراتر از دورى جستن و بیزارى و لعن آنان است و گاه دستور قتل بعضى از آنان را صادر نموده است.
محمد بن عیسى مىگوید: «إنَّ اَبَا الحَسَنِ العَسْکَرِى علیهالسلام أمَر بِقَتلِ فارِسِ بْنِ حاتم القَزْوینىّ وَضَمِنَ لِمَنْ قَتَلَهُ الجَنَّةَ فَقَتَلَهُ جُنَیْدٌ؛9 امام هادى (علیهالسلام) به کشتن فارس بن حاتم قزوینى امر فرمود و براى کسى که او را بکشد بهشت را ضمانت کرد و جنید او را به قتل رسانید.»
1- اختیار معرفة الرجال، طوسى، تصحیح و تعلیق حسن مصطفوى، ص102.
2- الطبقات الکبرى، ابن سعد، دار صادر، ج5، ص214.
3- بحار الانوار، ج25، ص346.
4- همان.
5- پیشوایى، سیره پیشوایان، ص603.
6- اختیار معرفة الرجال (رجال کشى)، صص518 ـ 516.
7- همان، ص518.
8- همان، ص520.
9- همان، ص524.
3
آیا داخل شوم ای پیامبر خدا آیا داخل شوم ای امیرالمؤمنین آیا وارد شوم ای فاطمهزهرا بانوی بانوان جهانیان آیا داخل شوم ای سرورم حسن فرزند علی آیا داخل شوم ای
سرورم حسین فرزند علی آیا داخل شوم ای سرورم علی فرزند حسین آیا داخل شوم ای
سرورم محمد بن علی ؟ آیا وارد شوم ای مولای من جعفر بن محمد؟ آیا داخل شوم ای مولای
من موسی بن جعفر؟ آیا داخل شوم ای سرورم علی بن موسی ؟ آیا وارد شوم ای مولای من
محمد بن علی ؟ آیا داخل شوم ای سرورم ای اباالحسن علی بن محمد؟ آیا داخل شوم ای
سرورم ای ابا محمد حسن بن علی ؟ آیا داخل شوم ای فرشتگان خدا و ای نگهبانان این حریم شریف
خدا بزرگتر است درود بر تو ای اباالحسن علی بن محمد آن پاکیزه راهبر و روشنی
درخشان و رحمت خدا و برکات او درود بر تو ای رشته محکم خدا درود بر تو ای که
در زمره خاندان خدایی درود بر تو ای بهترین منتخب خدا درود بر تو ای برگزیده
خدا درود بر تو ای امین خدا درود بر تو ای شایسته خدا درود بر تو ای دوست خدا
درود بر تو ای روشنی روشنیها درود بر تو ای زیور نیکان درود بر تو ای نژاد و
فرزند خوبان درود بر تو ای عنصر پاکان درود بر تو ای حجت خدای رحمن درود بر تو
ای اصل و اساس ایمان درود بر تو ای سرور مؤمنان درود بر تو ای سرپرست شایستگان
درود بر تو ای پرچم و نشانه هدایت درود بر تو ملازم با پرهیزکاری درود بر تو ای
استوانه دین درود بر تو ای فرزند خاتم پیامبران درود بر تو ای فرزند آقای
جانشینان درود بر تو ای فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهان درود بر تو ای
امانت دار باوفا درود بر تو ای پرچم دار پسندیده درود بر تو از پارسای پرهیزکار
درود بر تو ای حجت و دلیل بر همه خلق درود بر تو ای خواننده قرآن درود بر تو ای
بیان کننده حلال و حرام خدا درود بر تو ای سرپرست خیرخواه درود بر تو ای راه
روشن خدا درود بر تو ای ستاره درخشان گواهی می دهم ای سرورم ای اباالحسن که توئی
حجت خدا بر خلقش خلیفه و جانشین او در میان آفریدگانش و امین او در شهرهایش
و گواه او بر بندگانش گواهم به اینکه تویی کلمه پرهیزگاری و درگاه هدایت و
حلقه محکم و استوار و حجت بر بندگانش هر که در روی زمین است و هر که در زیر
خاک است و گواهم که تویی پاک و منزه از گناهان و مبرائی از هر نقص و عیبها و
اختصاص یافته به کرم و بخشش خدا و بخشش هستی به حجت خدا و هبه شده به او
کلمة الله و اساس آنچنانیکه پناهنده شوند به سوی او بندگان و زنده شود به وسیله
او شهرها و گواهم ای سرورم و مولایم به اینکه من نسبت به تو و پدران تو و
فرزندان تو یقین و اقرار دارم و پیرو شمایم در باطن امر و سرشت ذاتم و دستورات
دینیم و سرانجام کردارم و محل برگشتم و جایگاهم و من دوستار آن کسم که شما را
دوست بدارد و دشمنم آنکسم که شما را دشمن بدارد و مؤمنم به پنهان شما و عیان
شما و اول شما و آخر شما پدرم و مادرم فدای شما باد و درود بر تو و رحمت خدا و برکات او
خدایا درود فرست بر محمد و خاندان محمد و درود فرست بر حجت باوفایت و ولی و
نماینده پاکت و امین پسندیده ات و برگزیده راهنمایت و راه راست تو و جاده
بزرگتر و راه میانه و طریقه معتدل تر و نور و روشنائی دل مؤمنان و نماینده
پرهیزکاران و همدم مردمان با اخلاص خدایا درود فرست بر آقای ما محمد و خاندان
محمد و درود فرست بر علی بن محمد آن رهبر معصوم از لغزش و پاک از هر عیب و
خلل و بریده از خلق و دلداده به درگاه تو با آرزو و مبتلا به همه فتنه ها و آزموده
به رنج محنتها و ابتلاهایی که با همه سختی او را نیکو بود و بردباری در شکایت و
راهنمای به بندگانت و مایه برکت شهرهایت و جایگاه رحمتت و خزانه دار و گنجینه
حکمتت و پیشرو به سوی بهشت تو دانشمند در میان آفریده ات و راهنمای در بین
خلقت آنکه پسندیدی او را و انتخابش نمودی و اختیار کردی او را در مقام جانشینی
رسولت و در میان امت خودت و ملزم نمودی او را به نگهداری شریعت او و به
تنهایی بار سنگین جانشینی را به دوش گرفت و بلند کرد او را و از روی توانایی
بدوش کشید آن را و نلغزید در مشکلی و درنماند در هیچ امر پیچیده ای بلکه گشود
گره هر غمی را و مسدود کرد هر رخنه ای را و ادا کرد هر وظیفه حتمی را خدایا
چنانچه روشن کردی دیدگان پیامبرت را بدو پس بالا ببر درجه او را و زیاد کن در
نزدت پاداش او را و درود فرست بر او و برسان به او از طرف ما تحیت و سلام و
عطا کن بما از نزد خودت در دوستی او فضل و احسان و آمرزش و خوشنودی خود را
زیرا تویی دارای بخشش بزرگ
ای خدای صاحب قدرت همه جانبه و رحمت پهناور و صاحب عطاهایی پی در پی و دارای
نعمتهای پیاپی و دنبال هم و نعمتهای بزرگ و بخششهای شایان و زیاد درود فرست بر
محمد و خاندان محمد راستگویان و عطا کن بمن درخواستم را و گرد آور پراکندگیم را
و فراهم نما پریشانیم را و پاکیزه گردان کردارم را و منحرف مساز دلم را پس از
آنکه هدایتم کردی و ملغزان گام مرا و وامگذار مرا به خودم به اندازه یک چشم بهم
زدن و هرگز ناامید مساز طمع و آرزوی مرا و آشکار مکن عیوبم را و پرده زشتیهایم
را پاره مکن به هراسم میانداز و نومیدم مساز و بوده باش نسبت به من رؤوف و
مهربان و هدایت نما مرا و پاک و پاکیزه گردان مرا و صفایم ده و برگزین مرا و
نجات ده مرا و خالص کن مرا از عیوب و آراسته ام نما و به خودم اختصاص ده و
نزدیکم کن بدرگاه خودت و دورم مساز از نزد خودت و به من لطف و مهربانی کن و
به من جفا روا مدار و گرامیم بدار و خوارم مکن و از تو می خواهم که دریغ مداری
آنچه را از تو نخواسته ام فراهم آور برای من با رحمت خودت ای مهربانترین
مهربانان و از درگاهت مسک لت دارم به حرمت آبروی کریمت و به حرمت پیامبرت
حضرت محمد درودهایت بر او و بر خاندان او و به حرمت خاندان رسولت امیرمؤمنان
علی و حسن و حسین و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی و حسن و آن
یادگار بازمانده درودهای تو و برکات تو بر آنان اینکه درود فرستی بر همه آنان و
شتاب کنی فرج قائم آنها را به دستور خودت و یاری کن او را و یاری نما به او
دینت را و قرار ده مرا در زمره نجات یافتگان بوسیله او و مخلصان در طاعتش فرما
و از تو خواهم به حق آنها که اجابت کنی دعایم را و برآورده کنی حاجتم را و
عطا کنی درخواستم را و کفایت کنی امر مهم مرا از امر دنیا و آخرت مرا ای
مهربانترین مهربانان ای روشنی ای حجت قاطع ای تابنده ای بیان کننده ای پروردگار
کفایت کن مرا شر شرها و آفت ها و بلاهای روزگار و از تو می خواهم رستگاری را روزی
که دمیده شود در صور
ای توشه و ذخیره ام در برابر ذخیره ها ای امید من و مورد اعتمادم و ای پشت و پناه
و تکیه گاهم ای یگانه ای یکتا و ای که گفتی بگو: او خدای یگانه است از تو خواهم
ای خدا به حق کسانیکه آفریدی از خلقت و قرار ندادی در بین خلقت مانند آنها
احدی را درود فرست بر جماعت آنها و با من چنین و چنان کن
ویژگیهاى زندگى امام هادى علیه السلام
مقام امامت، بعد از امام جواد علیه السلام به پسرشان ابوالحسن، امام على بن محمّد علیه السلام رسید؛ زیرا همه خصلتهاى امامت در او جمع بود و وجودش سرشار از فضایل و مناقب بود و هیچ کس جز او نبود که مقام پدرش به او ارث برسد، به علاوه پدرش امام جواد علیه السلام با تصریح و با اشاره، امامت و جانشینى آن حضرت را بعد از خودش بیان فرمود.
مادر گرامى آن حضرت، "سمانه مغربیه" نام داشت که از زنان فاضله عصر خود بود و بسیار روزه مستحبى مىگرفت.
امام هادى علیه السلام در وصف مادر گرامى خویش فرمودند: "مادرم آشنا به حق من و از اهل بهشت است . شیطان به او نزدیک نمىشود و آزار ستمگران به او نمىرسد و خداوند حافظ او است.
امام هادى علیه السلام در روستایى به نام "صریّا " نزدیک مدینه در نیمه ماه ذیحجّه سال 213 هجرى، چشم به این جهان گشود و در "سامرّا " در سوم ماه رجب در سال 254 هجرى در حالى که 41 سال و چند ماه از عمرش مىگذشت، چشم از جهان فروبست و به شهادت رسید و پیکر مطهّرش در همان خانهاى که سکونت داشت، به خاک سپرده شد.
متوکّل (دهمین خلیفه عبّاسى) آن حضرت را به وسیله "یحیى بن هرثمة بن اعین" از مدینه به شهر "سامرا " احضارکرد و آن حضرت در سامرا سکونت نمود تا به شهادت رسید.
مدّت امامت آن حضرت 33سال بود.
مادر گرامى آن حضرت، "سمانه مغربیه" نام داشت که از زنان فاضله عصر خود بود و بسیار روزه مستحبى مىگرفت .
امام هادى علیه السلام در وصف مادر گرامى خویش فرمودند: "مادرم آشنا به حق من و از اهل بهشت است . شیطان به او نزدیک نمىشود و آزار ستمگران به او نمىرسد و خداوند حافظ او است .
نام امام دهم ،"على" و کنیه آن حضرت "ابوالحسن ثالث" است ("ابوالحسن ماضى" نیز گفته شده است) . مشهورترین القاب ایشان "هادى" و "نقى" است .
از آنجا که ایشان و فرزندشان امام حسن عسکرى - علیهماالسلام- در محلهاى از سامرا به نام "عسکر" (یعنى لشکر و سپاه) سکونت داشتند (و در حقیقت تحت نظر بودند)، به آن دو بزرگوار لقب "عسکرى" نیز داده بودند .
دو نمونه از فضایل و دلایل امامت حضرت هادى علیه السلام
1- «اسماعیل بن مهران» میگوید: هنگامى که بار اوّل، امام جواد علیه السلام از مدینه به سوى بغداد مىرفت، هنگام خروج، به او عرض کردم: فدایت گردم! من در مورد این سفر تو ترسان و نگرانم، امر امامت بعد از تو از آن کیست؟
آن حضرت خندان به من توجّه کرد و فرمود: "آن که تو گمان کردهاى (شهادت) در این سال رخ نمىدهد. "
هنگامى که معتصم عباسى (هشتمین طاغوت عباسى) آن حضرت را از مدینه به بغداد طلبید، هنگام خروج آن حضرت از مدینه به حضورش شتافتم و عرض کردم: فدایت گردم! تو مىروى، بعد از تو به چه کسى مراجعه کنیم؟ (امامِ بعد از تو کیست؟) آن بزرگوار گریه کرد به طورى که محاسنش از اشک چشمش، تَر شد، سپس به من رو کرد و فرمود: در این سفر، نگرانى و خطر وجود دارد «اَلاَْمْرُ مِنْ بَعْدِى اِلى ابْنِى عَلِی؛ مقام امامت بعد از من با پسرم على (امام هادى علیه السلام) است.
نام امام دهم ،"على" و کنیه آن حضرت "ابوالحسن ثالث" است ("ابوالحسن ماضى" نیز گفته شده است) . مشهورترین القاب ایشان "هادى" و "نقى" است .
2- " خیرانى" مىگوید پدرم مىگفت: من ملازم و خدمتکار خانه امام جواد علیه السلام بودم که آن حضرت مرا بر آن گماشته بود، احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى (از شیعیان) هر شب هنگام سحر نزد من مىآمد تا حال امام جواد علیه السلام را که بیمار و بسترى بود، بپرسد و گاهى "خادم مخصوص" حضرت جواد علیه السلام که بین او و (پدر) خیرانى رابطه برقرار بود و پیام (خصوصى) امام جواد علیه السلام را براى او مىآورد و پیام او را نزد امام جواد علیه السلام مىبرد، نزد (پدر) خیرانى مىآمد، احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى بلند مىشد و مىرفت و آن خادم مخصوص، با (پدر) خیرانى خلوت مىکرد (و بین آنان به طور خصوصى، سخنانى ردّ و بدل مىشد).
پدر خیرانى مىگوید: یک شب آن خادم مخصوص، از حضور امام جواد علیه السلام بیرون آمد و احمد بن محمد بن عیسى (طبق معمول) برخاست و چند قدم رفت و خادم مخصوص با من خلوت کرد و با من همسخن شد، احمد کمى بازگشت و نزدیک ما ایستاد به طورى که سخن ما را مىشنید، خادم مخصوص به من گفت آقایت (امام جواد) سلام مىرساند و مى فرماید:
«اِنِّى ماضٍ وَالاَْمْرُ صائِرٌ اِلَى ابْنِى عَلِىٍّ ... ؛ من از دنیا مىروم و امر امامت به فرزندم على انتقال مىیابد و او بعد از من، همان حق را بر شما دارد که من بعد از پدرم، آن حق را بر شما داشتم. »
سپس خادم مخصوص رفت و احمد بن محمّد اشعرى، نزد من آمد و گفت: خادم مخصوص به تو چه گفت؟
گفتم: خیر است .
گفت: " آنچه را به تو گفت، من شنیدم" و شنیده خود را براى من بازگو کرد.
به احمد گفتم: خداوند این کارى که انجام دادى (سخن مخفى ما را شنیدى) بر تو حرام کرده و فرموده است: (وَلا تَجَسَّسُوا ...؛ تجسّس نکنید .)
اینک که (مرتکب حرام شدى و) سخن (مخفى خادم مخصوص) را شنیدى، آن را براى گواهى دادن در خاطرهات نگهدار، شاید ما روزى احتیاج به این گواهى پیدا کردیم و حتما از فاش ساختن آن بپرهیز تا وقتش فرا رسد.
پدر خیرانى در ادامه سخن مىگوید: وقتى که صبح شد، آنچه را خادم مخصوص به من گفته بود (در مورد امامت حضرت هادى) در ده نسخه نوشتم و آنها را مُهر کردم و به ده نفر از بزرگان اصحاب و شیعیان دادم و به آنان گفتم: "اگر قبل از آن که این نسخهها را از شما بخواهم، مرگ به سراغم آمد، شما آنها را باز کنید و بخوانید و مطابق آن عمل نمایید."
هنگامى که امام جواد علیه السلام از دنیا رفت، از خانهام بیرون نیامدم تا این که مطّلع شدم که بزرگان شیعه در منزل "محمّد بن فرج " به گرد هم آمدهاند و درباره مساله امامت گفتگو مىکنند و محمّد بن فرج براى من نامهاى نوشت و در آن نامه مرا از اجتماع بزرگان شیعه در نزدش آگاه کرده و یادآورى کرده بود که اگر خطر فاش شدن در کار نبود، با هم نزد تو مىآمدیم و دوست دارم که سوار بر مرکب شوى و خود را به من برسانى .
خادم مخصوص به من گفت آقایت (امام جواد) سلام مىرساند و مى فرماید:
«اِنِّى ماضٍ وَالاَْمْرُ صائِرٌ اِلَى ابْنِى عَلِىٍّ ... ؛ من از دنیا مىروم و امر امامت به فرزندم على انتقال مىیابد و او بعد از من، همان حق را بر شما دارد که من بعد از پدرم، آن حق را بر شما داشتم.»
پدر خیرانى مىگوید: سوار بر مرکب شدم و خود را به خانه "محمّد بن فرج" رساندم، دیدم بزرگان شیعه در نزد او اجتماع کردهاند، درباره امامت "امام هادى" با آنان گفتگو کردم، دیدم اکثر آنان در این باره در شک و تردید هستند، به آن ده نفر که نسخهها را به آنان داده بودم و در مجلس حاضر بودند، گفتم : آن نسخهها را بیرون بیاورید.
نسخهها را بیرون آوردند. گفتم: همین مطلبى را که در این نسخهها نوشته شده، من به آن مامور هستم و گواهى مىدهم .
بعضى از حاضران گفتند: ما مایل بودیم گواه دیگرى با تو وجود داشت تا گواهى تو را تأکید و محکمتر مىکرد.
به آنان گفتم: خداوند، خواسته شما را برآورده کرده، این ابوجعفر اشعرى (احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى) است که در اینجا حاضر است گواهى مىدهد که این سخن مذکور در نسخهها را (از خادم مخصوص) شنیده است .
حاضران، متوجّه احمد اشعرى شدند، از او خواستند گواهى دهد، ولى از گواهى دادن امتناع نمود.
پدر خیرانى در ادامه سخن مىگوید: من احمد اشعرى را به "مباهله" دعوت کردم، او از شرکت در مباهله ترسید و گواهى داد که آن سخن را شنیده است و گفت: من گواهى مىدهم، ولى مىخواستم این افتخار به یک فرد عرب برسد نه به من که از عجم هستم، اما چون پاى مباهله به پیش آمد، دیگر راهى براى کتمان گواهى نمانده است، آنگاه همه حاضران در آن مجلس به امامت حضرت هادى علیه السلام اعتقاد پیدا کردند و رفتند.
روایات در این خصوص بسیار زیاد است و ذکر آنها به طول مىانجامد. این که مهم است این که همه شیعیان بر امامت امام هادى علیه السلام اتفاق راى دارند و در آن عصر، کسى در برابر او ادّعاى امامت نکرد تا موضوع امامت را در دست انداز شبهه قرار دهد، و ما را از نقل نصوص دیگر به طور مشروح در مورد امامت آن حضرت ، بى نیاز مىسازد.
بین امام هادى علیه السلام و متوکّل در سامرا، ماجراها و سرگذشتهاى بسیار رخ داد که هر کدام نشانه آشکارى بر امامت آن حضرت بود که به همین مقدار کفایت میکنیم.
امام هادى علیه السلام ده سال و چند ماه در سامرا (دور از وطن و تحت نظر) بود تا جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهادت رسید.
منابع:
کتاب گوشهای از زندگانی امام هادی علیه السلام، زیر نظر سید محمدرضا آقامیری
کتاب نگاهى بر زندگى دوازده امام علیهم السّلام، اثر علامه حلّى، ترجمه محمد محمدى اشتهاردى .