سفارش تبلیغ
صبا ویژن



به یاد پدر...

چشم به راه پدر

از کتاب سرور المومنین نقل شده است :
حضرت رقیه علیهاالسلام هر بار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن مى کرد، و آن حضرت بر روى آن نماز مى خواند. ظهر عاشورا نیز، طبق عادت ، سجاده پدر را پهن کرد و به انتظار نشست . ولى پس از مدتى ، ناگهان دید شمر وارد خیمه شد.
رقیه علیهاالسلام به او گفت : آیا پدرم را ندیدى؟ شمر بعد از آنکه آن کودک را در کنار سجاده ، چشم به راه پدر دید، به غلام خود گفت : این دختر را بزن . غلام به این دستور عمل نکرد. شمر خود پیش آمد و چنان سیلى به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه در آمد. (1)

به یاد لب تشنه پدر

عصر عاشورا که دشمنان براى غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعا 23 کودک از اهل بیت علیهم السلام را یافتند.

به عمر سعد گزارش دادند که این 23 کودک ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند.
عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند.
وقتى که نوبت به حضرت رقیه علیهاالسلام رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حرکت کرد.
یکى از سپاهیان دشمن پرسید: کجا مى روى ؟
حضرت رقیه علیهاالسلام فرمود: بابایم تشنه بود. مى خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.
او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند!
حضرت رقیه علیهاالسلام در حالیکه گریه مى کرد، فرمود: پس من هم آب نمى آشامم . (2)
همچنین در کتاب مفاتیح الغیب ابن جوزى آمده است که ، صالح بن عبدالله مى گوید:
موقعى که خیمه ها را آتش زدند و اهل بیت علیهم السلام رو به فرار نهادند، دخترى کوچک به نظرم آمد که گوشه جامه اش آتش گرفته ، سراسیمه مى گریست و به اطراف مى دوید و اشک مى ریخت . مرا به حالت او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرو نشانم .
همین که صداى سم اسب مرا شنید اضطرابش بیشتر شد. گفتم : اى دختر، قصد آزارت ندارم .
بناچار با ترس ایستاد. از اسب پیاده شدم و آتش جامه اش را خاموش ‍ نمودم و او را دلدارى دادم .
یکمرتبه فرمود: اى مرد، لبهایم از شدت عطش ‍ کبود شده ، یک جرعه آب به من بده .






تاریخ : چهارشنبه 91/9/29 | 2:19 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()


بابا!من این رامی فهمم که توفقط بابای من نیستی،بابای همه جهانی.

پدرهمه عالمی،امام دنیاوآخرتی،نو? پیامبری،فرزند علی وفاطمه ای،


پدر سجادی وپدر امامان بعدازخودتی،توبرادرزینبی!


من اینهارامی فهمم ومی فهمم که توبابای همه کودکان جهانی ومیفهمم که همه دنیابه تونیازمنداست.


اما الان من بیش ازهمه به تومحتاجم وبیشترازهمه،فرزند توام،دخترتوام،دردان? توام.


هیچ کس به انداز? من غربت ویتیمی ونیازبه دستهای تورااحساس نمی کند.


همه ممکن است بدون توهم زندگی کنندولی من بدون تومی میرم.


من ازهم? عالم به تومحتاجترم.


بی آب هم اگر بتوانم زندگی کنم،بی تونمی توانم.


تونفس منی بابا!توروح وجان منی.


بی روح،بی نفس،بی جان،چه کسی تا به حال زنده مانده است؟!


بابا!بیا ومراببر.






تاریخ : چهارشنبه 91/9/29 | 2:17 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()


توکجابودی باباوقتی وقتی عمه ام راکتک می زدند؟

توکجابودی باباوقتی برادرم سجادرابه زنجیرمی بستند؟

توکجابودی باباوقتی شبهادربیابانهای ترسناک رهایمان می کردند؟

توکجابودی باباوقتی وقتی سایه بانی رادرظل آفتاب ازمامضایقه می کردند؟

توکجابودی باباوقتی مردم به مامی خندیدند؟

توکجابودی باباوقتی که مابر روی شترخواب می رفتیم

وازمرکب می افتادیم وزیردست وپای شترهامی ماندیم؟

توکجابودی باباوقتی مردم ازاسارت ماشادی می کردند وپیش چشمهای گریان مامی رقصیدند؟

توکجابودی باباوقتی بدنهایمان زخم شد وپوست صورتهایمان برآمد؟

توکجابودی باباوقتی عمه ام زینب سجادرا درسای? شتر خوابانده بود واوراباد می زدوگریه می کرد؟

توکجابودی باباوقتی عمه ام زینب نمازهای شبش رانشسته می خواند ودورازچشم ماتاصبح گریه می کرد؟

توکجابودی باباوقتی سکینه سرش رابرشان? عمه ام زینب می گذاشت وزارزار می گریست؟

توکجابودی باباوقتی از زخمهای غل وزنجیرسجادخون می چکید؟

توکجابودی باباوقتی ماهمه توراصدامی کردیم؟

جان من فدای تو بادبابا که مظلومترین بابای عالم






تاریخ : چهارشنبه 91/9/29 | 2:16 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()




ورودسر برید? امام به خرابه،انگار تازه اول مصیبت است. رقیه خود رابه روی سرمی اندازدومثل مرغ پرکنده پیچ وتاب می خورد.می نشیند،برمی خیزد،دورسر می چرخد،به سرنگاه می کند،برسروصورت ودهان خودمی کوبد،خم می شود،زانو می زند؛سر رادرآغوش می کشد،می بوید،می بوسد......

خون سررا بادست وصورت ومژگان خودمی سترد وباخون خودکه ازدهان وگوشه لبها وصورت خودجاری شده درمی آمیزد،اشک می ریزد،ضجه می زند،صیحه می کشد،مویه می کند،روی می خراشد،گریه می کند،می خندد،تاولهای پایش رابه پدرنشان می دهد،شکوه می کند،دلداری می دهد،اعتراض می کند،تسلی می طلبدوخرابه راوجان همه خراباتیان رابه آتش می کشد.


بابا!چه کسی محاسن تورا خونین کرده است؟


بابا!چه کسی رگهای تورابریده است؟


بابا!چه کسی دراین کوچکی مرایتیم کرده است؟


بابا!چه کسی یتیم راپرستاری کندتابزرگ شود؟


بابا!این زنان بی پناه راچه کسی پناه دهد؟


بابا!این چشمهای گریان،این موهای پریشان،این غریبان وبی پناهان راچه کسی دستگیری کند؟


بابا!شبها وقت خواب،چه کسی برایم قرآن بخواند؟چه کسی بادستهایش موهایم راشانه کند؟


چه کسی بالبهایش اشکهایم رابروبد؟


چه کسی بابوسه هایش غصه هایم رابزداید؟


چه کسی سرم رابرزانویش بگذارد؟


چه کسی دلم راآرام کند؟






تاریخ : چهارشنبه 91/9/29 | 2:16 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()

حضرت رقیه علیهاالسلام جلوه دیگری از شکوه و عظمت حماسه عاشوراست و حضور این کودک خردسال در متن نهضت سرخ حسینی، بی تردید امری مهم و قابل توجه می باشد، چنانکه هر یک از کسانی که در آن واقعه عظیم حضور داشته اند، حامل پیامی شگرف بوده‌اند.
رقیه علیهاالسلام دلیلی آشکار بر حقانیت قیام امام حسین علیه السلام و مظلومیت عترت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله بوده که اوج توحّش و سنگدلی سیاهکارانی که داعیه جانشینی رسول خدا را سر دادند، برای همیشه تاریخ اثبات می کند.
نوشتار حاضر سیری است در زندگانی کوتاه اما پرشکوه این بانوی خردسال.


رقیه ی حسین علیهماالسلام


پدر بزرگوار حضرت رقیّه علیهاالسلام، سالار شهیدان حضرت امام حسین بن على علیه السلام و مادر ایشان مطابق بعضى از نقلها «ام اسحاق» می باشد که زنی صاحب فضیلت و همسر امام حسن مجتبی علیه السلام بوده که طبق وصیت آن حضرت پس از شهادتشان به عقد امام حسین علیه السلام در آمدند. (1)
سن مبارک حضرت رقیه علیهاالسلام هنگام شهادت، طبق پاره اى از روایات سه سال و مطابق پاره اى دیگر چهار سال بود. برخى نیز پنج سال و هفت سال نقل کرده اند. (2)






تاریخ : چهارشنبه 91/9/29 | 2:14 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.