نوگل پرپر کربلا
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادعای خودت
از آسمانیِ گهواره روی خاک بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت
پدر قنوت گرفته تو را برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربّنای خودت
که شاید آخر سیر تکامل حَلقات
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت
یکی به جای عمویت که از تو تشنهتر است
یکی به جای رباب و یکی به جای خودت
بده تمام خودت را به نیزهها و بگیر
برای عمه کمی سایه در ازای خودت
و بعد، همسفر کاروان برو بالا
برو به قصد رسیدن، به انتهای خودت
و در نهایت معراج خویش میبینی
که تازه آخر عرش است، ابتدای خودت
سه روزِ بعد، در افلاک دفن خواهیشد
کنار قلب پدر، خاک کربلای خودت
شاعر: هادی جانفدا
چگونگی شهادت علی اصغر علیه السلام
سید بن طاووس (ره) در کتاب الملهوف خود می نویسد:
هنگامى که حسین علیه السلام، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت که خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعى هست که از حرم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، دفاع کند؟ آیا یکتاپرستى هست که در باره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسى هست که به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا یارى دهنده اى هست که به خاطر خدا، ما را یارى دهد؟»
پس صداى زنان، به ناله برخاست. امام علیه السلام، به جلوى درِ خیمه آمد و به زینب علیهاالسلام فرمود: «کودک خُردسالم را به من بده تا با او، خداحافظى کنم» .
او را گرفت و مى خواست او را ببوسد که حَرمَلة بن کاهِل ، تیرى به سوى او انداخت که در گلویش نشست و او را ذبح کرد .
امام علیه السلام به زینب علیهاالسلام فرمود: «او را بگیر !» سپس، کف دستانش را زیر خون [ گلوى او ]گرفت تا پُر شدند. خون را به سوى آسمان پاشید و فرمود: «آنچه بر من وارد مى شود، برایم آسان است؛ چون بر خدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست» .
امام باقر علیه السلام [در باره آن خون] فرموده است: «از آن خون، یک قطره هم به زمین، باز نگشت.»(4)
شیخ مفید (ره) می نویسد:
حسین علیه السلام جلوى خیمه نشست . فرزندش عبداللّه بن حسین را که خُردسال بود، برایش آوردند . امام علیه السلام ، او را در دامانش نشانْد . مردى از بنى اسد ، او را با تیرى زد و ذبحش کرد . حسین علیه السلام ، خون او را گرفت و هنگامى که کفِ دستش پُر شد ، آن را بر زمین ریخت . سپس گفت : «پروردگارا ! اگر یارىِ آسمانى ات را از ما دریغ داشتى ، آن را براى جاى بهترى قرار بده و انتقام ما را از این مردم ستمکار ، بگیر» سپس ، آن کودک را آورد و کنار کشتگان خاندانش قرار داد.(5)
تذکرة الخواصّ به نقل از هشام بن محمّد می نویسد :
وقتى حسین علیه السلام دید که آنها بر کُشتن او پافشارى مى کنند، قرآنى را گرفت و آن را باز کرد و بر سرش نهاد و ندا داد : «کتاب خدا و نیز جدّم محمّد ، فرستاده خدا ، میان من و شما [ ، داورى کند ] . اى مردم ! براى چه خونم را حلال مى شمرید ؟!»
آخرین سربازحسین(ع)
بخواب علیاصغرم. بخواب که راه درازی در پیش روی ماست.
میدانم که شدّت رنج و محنت این سرزمین، خواب را از چشمان کوچکت ربوده است.
پدرت حسین(علیهالسلام) میفرمایند: (( این جا غاضریه، نینوا و بهتر بگویم؛کربلاست. محلّ فروآوردن ما و سرزمین ریخته شدن خونهای ما.
این جاست که حرمت ما را میشکنند و مردان و کودکانمان را میکشند.))
این دشمن از نسل همانهایی است که در جنگ بدر و در مبارزهی با حجّت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به جهنّم پیوستند. آن روز در مخالفت با رسول الله قد علم کردند و امروز در مخالفت با سبط او، حسین(علیهالسلام).
در مدّت این شش ماهی که در این دنیا زیستهای، سرود شهامت و شهادت را برایت زمزمه کردم و از شیرهی جانم که آمیخته با ولای حسین(علیهالسلام) بود، سیرابت نمودم.
برایت گفتم که حق و باطل با هم جمع نمیشوند.
گفتم که یا ولایت امام نار یا امام نور. ولی امان از این قوم که ولایت امام نور را رها کردند و به ولایت امام نار گردن نهادند.
نامههای دعوت کوفیان هنوز هم همراه ماست. امام زمانشان را به سوی خود میخوانند و از برای کشتنش شمشیر از غلاف برون میکشند.
اینان آن قومی را که(( از یک صبح تا شب، چهل پیامبر خدا را کشتند و فردای آن، به راحتی به بازارهایشان رفتند و مشغول سرگرمیهای دنیایشان شدند)) رو سفید کردند.
آنان یحیی(ع) کُشان امروزند در سال شصت و یک هجری.
فرعون وجودشان در برابر موسی زمان ایستاده است. نمرود وجودشان، در برابر خدا سینه سپر کرده و بانگ برآورده که ((اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلی))
آنها را خواب دنیا فراگرفته و به چند روز زندگی دنیا دل خوش نمودند.
سورهی فجر را با هوای نفس میخوانند و از تأویل آن که حسین بن علی است، غافلند.
"دین لقلقهی زبانشان شده و موقع ابتلا، دین داران واقعی، چه قلیلاند!"
حسین(علیهالسلام) را که جامع همهی آیات الهی است، قرآن است و باطن دین و کشتی نجات آنها، به زر و سیم دنیا میفروشند.
اگر میخواهی تفسیر و عینیّت آیهی ((لا تَشتَرو بِآیاتی ثَمَناً قلیلاً و ایّای فَاتَّقون)) را ببینی، به آنها که روبروی آیت خدا، حسین(علیهالسلام) ایستادهاند، نگاه کن.
آری اینجا سرزمین ((کرب)) و ((بلا)) در سال شصت و یک هجری است.
سال موعود، زمین موعود و حادثه موعود.
اینجا انبیاء و اولیای الهی آمده اند« همهی آنها از آدم(علیهالسلام) تا نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد که سلام و درود خدا بر آنها باد، از این جا عبور کردند و بر مصیبت خاندان رسول خاتم محمّد مصطفی صلیاللهعلیهوآله» ناله کردند و گریستند.
گویا همین دیروز بود که پدربزرگ غریبت، علی(علیهالسلام) از صفین بازمیگشت و چون به این زمین تفتیده و مضطرب رسید، اشک پهنای صورتش را شست.
اصحاب دلیل را جویا شدند و فرمودند : «اینجاست که حسینم را میکشند در حالی که روزها آب را بر او و اهل بیت او بستهاند.»
خداوند میخواهد مردان و سربازان پدرت را در راهش، کشته ببیند و ما زنان و کودکان خیام را، اسیر.
خداوند میخواهد که همهی ما،سربازان حسین(علیهالسلام) شویم و مانند مادرمان فاطمه سلاماللهعلیها فداییان ولایت و در این میان قرار است که کوچکترین و اقیانوسترین سرباز حسین(علیهالسلام) تو باشی.
پاره جگر رباب،
کمتر تقلّا کن. زود است که تو را به دستان حسین بسپارم تا آخرین اتمام حجّت این قوم شوی و دلیل مظلومیت مولایمان حسین(علیهالسلام).
کربلایی جواد مقدم
