سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 92/8/22 | 10:38 صبح | نویسنده : ehsan | نظرات ()
تاریخ : چهارشنبه 92/8/22 | 10:38 صبح | نویسنده : ehsan | نظرات ()
تاریخ : چهارشنبه 92/8/22 | 10:37 صبح | نویسنده : ehsan | نظرات ()



محل دفن حضرت عباس علیه السلام

قبرحضرت عباس علیه السلام نزدیک محل شهادتش کنار شریعه فرات است ، حضرت ابوالفضل علیه السلام لحظه شهادت سی و چهار سال سن داشت.

حسین عمادزاده نویسنده متبحّری است که رحلت نمودند، ایشان کتابی مخصوص حضرت عباس علیه السلام می نویسد و زمانیکه جناب عمادزاده به عتبات عالیات تشریف می برد خدّام مرقد حضرت ابوالفضل علیه السلام از دیدنشان (بخاطر کتابی که راجع به حضرت عباس علیه السلام نوشته است) خوشحال می شوند لذا خدّام به او احترام زیادی می گذارند حتی به ایشان اجازه می دهند تا قبر حضرت را برای او باز کند و ایشان به زیر جایگاه تصریح حضرت بروند. خدّام می گفتند: جایگاه را فقط برای بزرگان باز می کنیم و این جایزه توست که برای حضرت عباس علیه السلام زحمت کشیدی.

وقتی عمادزاده به کنار قبر می رود چاله ای را کنار مرقد حضرت می بیند که داخل چاله را آب گرفته است، عمادزاده از خدام می پرسد: چرا اینجا چاله ای است که درونش را آب گرفته است؟

خدام گفتند: مرقدحضرت کنار فرات است و سطح زمین با آب زیاد فاصله ندارد لذا ما چاله ای کندیم تا داخل قبر را آب نگیرد. ببینید چقدر دردناک است چون حضرت زمان شهادت آب نخورند و آب هم تا کنار حضرت می آید ولی داخل قبر نمی تواند برود. سپس عمادزاده می گوید: حالا که لطفی شامل حال من شده است، دو رکعت نماز هم کنار قبر حضرت بخوانم که رکعت دوم در قنوت چشمم به مرقد حضرت افتاد، دیدم حضرت با وجود قد رشیدی که داشته چقدر مرقد کوچکی دارد (مانند قبر طفلی می ماند) لا حول و لا قوه بالله العلی العظیم.

نمی دانم این چه رابطه ای است که بعد از قرنها ذکر کربلا، حضرت ابا عبدالله و اباالفضل العباس علیهم السلام و ... اشک از رخسارمان سرازیر می گردد؛ وقتی دست میوه دل علی علیه السلام ،وجود مقدس ابالفضل علیه السلام را قطع می کنند، دشمنان جرأت می یابند و به سوی ایشان حمله می کنند، تیری به چشم مبارکش می زنند و آقا دیگر نمی بیند، از طرفی هم دست ندارد که تیر را بیرون بیاورد؛ زانوها و پاهایش را جمع می کند و تیر را از چشم خود خارج می کند، خون چشم آقا را فراگرفته است، جایی را نمی بیند، دشمنان به او شمشیر می زنند حضرت که هیچوقت مولایش را برادر صدا نمی کرد فریاد می زند:
یا اخا ادرک اخا
لا یوم کیومک یا ابا عبدالله(ع) ...
برگرفته از منتهی الآمال ، شیخ عباس قمی






تاریخ : چهارشنبه 92/8/22 | 10:15 صبح | نویسنده : ehsan | نظرات ()



ماه بنی هاشم حضرت اباالف
ضل العباس علیه السلام

حضرت عباس علیه السلام که اکبر اولاد ام البنین و پسر چهارم امیرالمؤمنین علیه السلام بود و کنیتش ابوالفضل و ملقب به سقا و صاحب لوای امام حسین علیه السلام بود،
چنان جمال دل آرا و طلعتی زیبا داشت که او را ماه بنی هاشم می‌گفتند و چندان جسیم و بلند بالا بود که بر پشت اسب قوی و فربه می نشست پای مبارکش بر زمین کشیده می شد. او را از مادر و پدر سه برادر بود که هیچکدام را فرزند نبود.

ابوالفضل علیه السلام اول ایشان را به جنگ فرستاد تا کشته ایشان را به بیند و ادراک اجر مصائب ایشان فرماید. پس از شهادت ایشان به نحوی که ذکر شد بعضی از ارباب مقاتل گفته‌اند که چون آن جناب تنهائی برادر خود را دید به خدمت برادر آمده عرض کرد :

ای برادر آیا رخصت می‌ فرمائی که جان خود را فدای تو گردانم؟ حضرت از استماع سخن جانسوز او به گریه آمد و گریه سختی نمود، پس فرمود: ای برادر تو صاحب لوای منی چون تو نمانی کس با من نماند.

ابوالفضل علیه السلام عرض کرد سینه‌ام تنگ شده و از زندگانی دنیا سیر گشته ام و اراده کرده ام که از این جماعت منافقین خونخواهی خود کنم.حضرت فرمود پس الحال که عازم سفر آخر گریده ای‏‏، پس طلب کن از برای این کودکان کمی از آب.

پس حضرت عباس عَلَیْه السًَلام حرکت فرمود و در برابر صفوف لشکر ایستاد و لوای نصیحت و موعظت افراشته و هر چه توانست پند و نصیحت کرد و کلمات آن بزر گوار اصلاً در قلب آن سنگدلان اثر نکرد.



لاجرم حضرت عباس عَلَیْه السًَلام به خدمت برادر شتافت و آنچه از لشکر دید به عرض برادر رسانید.کودکان این بدانستند بنالیدند و ندای العطش العطش در آوردند، جناب عباس عَلَی‍‍ْه السًَلام بی تابانه سوار بر اسب شده و نیزه بر دست گرفت و مشگی برداشت و آهنگ فرات نمود شاید که آبی به دست آورد.پس چهار هزار تن که مو کل بر شریعة فرات بودند دور آن جناب را احاطه کردند و تیرها به چلة کمان نهاده و به جناب او انداختند، جناب عباس عَلَیْه السًَلام که از پستان شجاعت شیر مکیده چون شیر شمیده بر ایشان حمله کرد و زجز خواند:



لا اَرْهَبُ الْمُوْتَ اِذشا الْمَوتُ زَقَا

حَتّی اُورای فِی الْمَصالیتِلِقا
نَفْسی لِنَفْس الًمُصطَفَی الطُّهرْوَقا
اِنّی اَنَا الْعّباسُ اَغْدُوا بِالسَّقا
وَ لا اَخافُ الشَّرَ یَو‎ْمَ الْمُلْتَقی

و از هر طرف که حمله می کرد لشکر را متفرق می ساخت تا آنکه به روایتی هشتاد تن را به خاک هلاک افکند، پس وارد شریعه شد و خود را به آب فرات رسانید چون از زحمت گیر و دار و شدت عطش جگرش تفته بود خواست آبی به لب خشک تشنة خود رساند دست فرا برد و کفی از آب برداشت تشنگی سیدالشهداء عَلَیْه السلام و اهلبیت او را یاد آورد ‌آب را از کف بریخت:

پر کرد مشگ و پس کفی از آب برگرفت
می‌خواست تا که نوشد از آن آب خوشگوار
شد با روان تشنه از آب روان روان
چون اشک خویش ریخت ز کف آب و شد سوار
آمد به یادش از جگر تشنة حسین (ع)
دل پر ز جوش و مشگ بدوش آن بزرگوار
کردند حمله جمله بر آن شبل مرتضی
یک شیر در میانه گرگان بیشمار
یک تن کسی ندیده و چندین هزار تیر
یک گل کسی ندیده و چندین هزار خار


مشگ را پر آب نمود و بر کتف راست افکند و از شریعه بیرون شتافت تا مگر خویش را به لشکرگاه برادر برساند و کودکان را از زحمت تشنگی برهاند. لشکر که چنین دیدند راه او را گرفتند و از هر جانب او را احاطه کردند، و آن حضرت مانند شیر غضبان بر آن منافقان حمله می‌کرد و راه می‌پیمود.






تاریخ : چهارشنبه 92/8/22 | 10:14 صبح | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.