سفارش تبلیغ
صبا ویژن



علل پدید آمدن عاشورا


عاشورا، تقابل اندیشه و کردارناب، با دل هایی که چراگاه بیگانه ها بودند.

رسول خدا(ص) فرمود:
اگر دل را نگهبانی می کردید که هر چرنده ای در چراگاه آن وارد نشود، آنچه را من می بینم، شما هم می‌دیدید و آنچه را می شنوم، شما هم می شنیدید.
آنان که گوششان به هر حرفی باز است، بیگانه از وحی خدا و سنت نبوی را به حریم دل آنان راه است و اعتقاد و اطاعتشان به یک ترجمه و یک نظریه، سست می شود و پندار خود را بر وحی خدا می بندند، چراگاه دلشان را به روی هر چرنده‌ای گشوده‌اند، و لذا نه چشمشان می‌بیند و نه گوششان حق را می شنود. دل خوش کنندگان به اصطلاح‌ها، مگر این حدیث را نشنیدند که ملاک صحت کلام معصوم، قرآن است و اگر به آن عرضه کردند و با آن راست نیامد، لایق کوبیدن به دیواراست؟ تا چه رسد به کلام غیرمعصوم.
مگر نشنیدند که مردی سال‌ها در خانه به روی خود بست، در قرآن فرو رفت، کتابی از تناقض‌های قرآن آراست و در ‌اندیشه بود که آن را نشر دهد و از این همه یافته‌های خود، در پوست نمی گنجید. قضا را دیدارش با امام صادق(ع) افتاد و حضرت به او فرمود:
"آیا ممکن است آنچه تو از قرآن فهمیده ای و ضد و نقیضش دانسته ای، آن نباشد که خدای متعال اراده فرموده است؟"
این جمله حضرت، جان او را بیدار کرد؛ دانست که در این سالیان دراز، بر خوشایند نفس و زینت شیطان رفته است. کتابی را که فخر خود می دانست، به آتش بیداری سوزاند.
عاشورا، جلوه تقابل دو تفکر است از دین، تفکری فربه شده از بسط شریعت، و تفکری پایبند به سنت نبوی.یک سوی میدان، تفکری فربه شده و بسط یافته از تسامح و تساهل نسبت به دین را به صف می یابیم. دین در این باور، نه محل بروز و صدور و اجرای احکام الهی است در پهنه جماعت مسلمین، بلکه خلاصه ای است در نماز، روزه، حج و ثواب اخروی.

و او را چه سعادت بود که با این جمله بیدار شد، وگرنه چه کسانی که جمله‌ها هیچ تاثیری در آنان نکرد چون: خوارج، اصحاب جمل، کاخ نشینان شام و غاصبان غدیر.
همواره آنان که باب اخلاص را به روی تردیدها، شبهه ها و شریک‌ها گشوده اند، به نفاق پنهان و آشکار مبتلا گشته‌اند. آن جا که مرزهای اندیشه مسلمانان در شام به روی رومیان گشوده می شود و سلوک، سیاست و فرهنگ آنان خوشایند نخبگان و خواص حکومت واقع می شود، چه انتظار از پایبندی به اعتقادها و پای فشردن بر سیره رسول خداست؟ آن بزرگ انسان عالم خلق، رسول اکرم(ص)، در میان مردم، چون آنان می زیست. دارالخلافه‌اش مسجد بود، سلوکش هرگز به امیران و رهبران روزگارش شبیه نبود و تمام پندارها را از رهبری دگرگون ساخته بود، اما امروز در مرزهای گشوده! و رفاقت اعتقادی! و دلهای چراگاه وحوش، این شیوه بسنده نیست. کبکبه ای می خواهد و کاخی، دست به سینه ها و چاکرانی، بیت المال گشوده ای و اختیار بی حساب و کتابی، سیاستش که نیرنگ اساس آن باشد و فرهنگی که فریب، رنگ و لعاب آن، و زیرکی آن چنانی که در معاویه سراغ است، نه در علی(ع)، چرا که علی متعصب است به احکام الله و معاویه آزاد از تقید به آنها، و سیاست اموی را این لازم است، نه آن!!
در تمثیل قرآن هست که آن کس که چیزی را تمام دارد، بهتر است یا آن کس که چیزی را شریک دارد؟ پذیرش وحی، اعتقاد به توحید و انجام هر عملی، باید خالص برای خدا باشد. اگر چنین شد، حاصلش رستگاری است والا چه بسیار کسانی که گفتند لااله الاالله و رستگار نشدند. آیا در کلام رسول حق، خدشه ای بود که فرمود قولوا لااله الاالله تفلحوا؟ یا آنان که (اله) را طرد نکردند و(الله) را به کمال برنگرفتند تا به رستگاری دست یابند؟
علی(ع) که در میدان نبرد با پهلوان عرب، از سینه خصم برمی خیزد تا خشم فرو نهد و تنها به خاطر رضای حق، جان او را بگیرد، شایسته صفت "موحد" می گردد و برای هدایت مردم برگزیده می شود. او که پیام برائت رسول خدا را برمی گیرد و بی هیچ ملاحظه ای - نه برای مراعات جان و نه خوشایند و بدایند کفار و مشرکین - تنها به انجام تکلیف که قرائت برائت خدا و رسول او از مشرکان است، می اندیشد، صلاحیت می یابد که سکان جامعه مسلمین را در دست گیرد.
اینان که امروز در برابرزاده رسول خدا صف آراسته اند، مرزهای دل خود را به روی هر چرنده ای گشوده اند و لذاست که گفتار حق حسین (ع) و یارانش در دل آنان فرو نمی رود و چشمهایشان حسین(ع) را بر دوش پیامبر نمی بیند.

اینان، بارها اطاعت خدا و رسول او را در پای خوش آمدها و ملاحظه های قومی، منطقه ای و جهانی قربانی کرده‌اند، که امروز حجت خدا را قربانی امیال خود می کنند.
اینان، مکرر ملاک ارزیابی حق و باطل را زیر پا نهادند تا امروز ملاکشان فرمان یزید است.
اینان، قبلا بر منبر رسول خدا پذیرای غاصبان، کج اندیشان و بداندیشان شده‌اند که امروز یزید را بر آن مسند، امیرالمومنین می دانند و حکمش را حکم خدا!؟
اخلاص که رفت، نفاق می آید. پای فشردن بر احکام الهی که رفت، احکام غیرجایگزین می گردد. حاکم عادل و متقی که رفت، فرمانروای ظالم و فاسد بر کار مسلط می شود. مرزها که شکست، دل ها چراگاه هر فکر، ایده و نظر می گردد. و اینها، یکباره و از آسمان نازل نمی شود که با یک لبخند، یک نشست، یک رضایت و یک احسنت شروع می شود و از بیرون و درون، دست بیگانه و نفس به هم می رسد و کار به این جا کشانده می شود.
اخلاص که رفت، نفاق می آید. پای فشردن بر احکام الهی که رفت، احکام غیرجایگزین می گردد. حاکم عادل و متقی که رفت، فرمانروای ظالم و فاسد بر کار مسلط می شود. مرزها که شکست، دل ها چراگاه هر فکر، ایده و نظر می گردد. و اینها، یکباره و از آسمان نازل نمی شود که با یک لبخند، یک نشست، یک رضایت و یک احسنت شروع می شود و از بیرون و درون دست بیگانه و نفس به هم می رسد و کار به این جا کشانده می شود.

چرا حسین(ع) هدف قیام خود را، احیای سنت جدش، پیامبراکرم معرفی کرد؟ سنت پیامبر، دستخوش چه بدعتها، مرزشکنی‌ها و اندیشه‌های ناصوابی قرار گرفته بود که حسین(ع) جان خود و یاران و اسارت خاندانش را برای اصلاح آن به میدان آورد؟
کربلا، میدان مقابله این دو گروه است، گروهی که سنگر اندیشه وعمل خود را به روی بیگانه گشوده است و میزان را تنها عقل خود قرار داده اند. عقلی که با اطاعت ناب خدا و رسول پیراسته نگردیده و آلوده انحراف و طغیان گشته است. با گروهی که اندیشه و عمل خود را در زلال کوثر ولایت از هر بیگانه ای پاس داشته و سنگربان بیداری چون حسین(ع) را میزان صحت و سقم اندیشه و عمل خود قرار داده اند.
اخلاصی که در سعادت و کمال انسان، آن قدر حائز اهمیت است و بدون آن، اعمال انسانی، هبا منثوراست، و چون گردی، با کوچکترین رویکرد دنیا پراکنده می شود، آن چنان که اثری از آن نماند، اوج جلوه نقش خود را در کربلا به میدان آورد.
اندیشه‌ها و باورهای پاک، خالص و ناب که در جهاد مستمر با نفس، از آلودگی‌ها صیانت شده بود، در صف حسین(ع) به استقبال شهادت ایستادند و همایش ابدی، برای بیداری انسانها آفریدند، که تا دنیا باقی است، آن که رنگ خدایی دارد و مهر اخلاص بر کردار و اندیشه اش خورده است، در این صف در مقابل ناکسان و دین به دنیا باختگان بایستد و آن که رنگ غیرخدایی دارد، چه رنگ غربی و چه رنگ شرقی، یعنی رنگ غیر ولایت به خود گرفته باشد، در صف دنیا طلبان در مصاف با حسینیان زمان قرارگیرد.
حسین(ع) با یاران نابش در میدان کربلا ایستاد تا دل‌های گشوده به روی هر چرنده ای را رسوای تاریخ کند.
ایستاد تا آنان که بر خوشآمد غیر خدا دل خوش کرده‌اند، به سراب پندارشان، حسرتی جگرسوز و به کردار زشتشان، پایانی دردناک رقم زنند. ایستاد تا مرزهای عقیده وعمل، تا پایان دنیا با رنگ خون، معین و مشخص باشد. مرزها مقدسند و دل‌ها حریم کبریا، و نامحرمان متجاوز به مرزها و حریمها را چه عاقبت، جز ننگ و شکست و این درس عاشوراست که :
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا






تاریخ : پنج شنبه 92/8/23 | 3:24 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()



با جارى عاشورا



عاشورا، قبل از قیام مقدس حسینى(ع)، نام یک روز بود؛ اما امروز دیگر عاشورا نام یک مقطع زمانى نیست، نام یک فرهنگ است. عاشورا امروز دیگر یک حادثه نیست، یک مکتب فکرى و یک نظام سیاسى و یک مجموعه فکرى، فرهنگى، اخلاقى، سیاسى و جهادى است.
برگزارى مراسم عاشورا، در میان اندیشمندان هرگز یک عادت نبوده و نیست. احیاى عاشورا در فرهنگ تشیع یک عبادت بزرگ اجتماعى، یک مانور عظیم الهى - سیاسى و حرکتى حساب شده در جهت نمایش ولایت و برائت امت اسلامى است و اینجاست که گریستن و گریاندن ارج مى‏یابد و مفهوم پیدا مى‏کند.
عاشوراى حسینى «سیستم دفاعى اسلام ناب محمدى‏»(ص) در طول قرون و اعصار است. عاشوراى حسینى درخشان‌ترین نمونه معروف‏گرایى و منکرستیزى در پهنه زمان و زمین است. عاشوراى حسینى بلندترین فریاد بشریت مظلوم در برابر سپاه ابلیس و استکبار جهانى است، و قله عشق و عرفان انسان نسبت ‏به مقام اقدس ربوبى است. عاشورا نمایشگاه جاوید ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها در ساحل فرات است؛ نمایشگاهى که بینندگان آن سرانجام به یکى از دو صف مى‏پیوندند و هر سال و هر روز بر سطح و سقف نمایشگاه مى‏افزایند.
عاشورا فریاد دفاع همیشگى از مظلومان و مستضعفان زمان و زمین و اعلام جهاد جاوید علیه کفر و نفاق و جهل و استثمار و قلدرى است. عاشورا دانشگاه عشق و عرفان و حماسه است. در این دانشگاه انسان مى‏آموزد که چگونه به خدا عشق ورزد، چگونه بدون سلاح بجنگد و چگونه در اوج غربت‏ حماسه آزادى بسراید. عاشورا سمبل قیام در برابر ارتداد و ارتجاع مکتبى است؛ ارتجاع از اسلام ناب محمدى(ص) و بازگشت از عدالت علوى و تردید و توقف در اجراى قوانین قرآنى.
عاشورا سد استوار حسینى(ع) براى جلوگیرى از یورش یاجوج و ماجوج غربى و شرقى به میهن بزرگ اسلامى است. عاشوراى حسینى، کشتى نجات امت محمد(ص) در برابر توفان جهل و ترس و استعمار خارجى و استبداد داخلى است.
عاشورای حسینى چتر معنویت دین و امت در برابر بازگشت دوباره نظام‌هاى سیاسى و اقتصادى و اهداف و آرمان‌هاى جاهلیت قدیم و نوین است.
عاشوراى حسینى ادعانامه پاسداران ایمان و عدالت و آزادى علیه مرفه‌هاى بى‏درد و متجاوزان به حقوق اجتماعى و فروغلتیدگان در لجن‌زار تشریفات و اسراف و ابتذال فرهنگى است.
عاشورا جلوه‏گاه قدرت‏طلبى و رقابت ‏سیاسى و پیامد افزون‏خواهى اردوى حسینى نیست؛ عاشورا قیامى براى احیاى مجدد آیین محمدى و حاکمیت فرمان خدا در گستره گیتى، اصلاح اوضاع نابسامان بلاد اسلامى، ایجاد امنیت‏ براى جامعه مظلوم بشرى و اجراى احکام الهى است.
عاشورا جریانى مربوط به گذشته نیست؛ پایگاه ثبت‏نام سیدالشهدا از همه زنان و مردان مؤمن و فداکار براى پیوستن به سپاه پاسداران ارزش‌ها و ارتش آزادى‏بخش ملت‌هاى مظلوم است.
عاشورا غریو غیرت همه جوانان بهشتى بر سر استعمارگران سیاسى و یغماگران اقتصادى است؛ "سرور جوانان بهشت" وقتى به نقد عملکرد عالمان سازشکار مى‏پردازد، فریاد برمى‏آورد:
"فاسلمتم الضعفاء فى ایدیهم، فمن بین مستعبد مقهور و بین مستضعف على معیشته مقلوب."
ضعیفان را در دست ظالمان رها کردید، برخى به بردگى کشیده شدند و آزادى‏شان سلب شد و برخى در تنگناى معیشت و فشار اقتصادى قرار گرفتند.
عاشورا فریاد عزت‏گرایى و ذلت‏گرایى همه عاشوراییان تاریخ است که "هیهات منا الذله." عاشورا احیاى فرهنگ شهادت‏طلبى و شهیدپرورى است که: "مرحبا بالقتل فى سبیل الله."
عاشورا مکتب «عمل به تکلیف‏» و امید به خداست، که:
"ارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا."
عاشورا عمیق‏ترین و گویاترین رهنمود حسینى(ع) به نهضت‌هاى اسلامى است؛ رهنمودى که نشان مى‏دهد براى ایجاد تزلزل و تحول در حکومت‌هایى که نقاب اسلام بر چهره مى‏زنند و از مشاوران مسیحى و صهیونیستى دستور مى‏گیرند؛ چه باید کرد.
عاشورا درس احیاى سنت نبوى، عدالت علوى و صبر سبز مجتبوى و فریاد سرخ حسینى است. عاشورا مرکز افشاى یاران شیطان، نقطه مرکزى سربازى براى جبهه حق، پایگاه تمرین شهامت و شجاعت، آموزشگاه مقابله با محاصره اقتصادى و نظامى، مدرس تحلیل عرفانى آفرینش، آموزگار درس ولایت و حمایت از رهبرى الهى، محراب شهادت و مقتل رضا به قضاى ربوبى است.






تاریخ : پنج شنبه 92/8/23 | 3:24 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()




تقابل دو تفکر در عاشورا

عاشورا، جلوه تقابل دو تفکر است از دین، تفکری فربه شده از بسط شریعت، و تفکری پایبند به سنت نبوی.
یک سوی میدان، تفکری فربه شده و بسط یافته از تسامح و تساهل نسبت به دین را به صف می یابیم. دین در این باور، نه محل بروز و صدور و اجرای احکام الهی است در پهنه جماعت مسلمین، بلکه خلاصه ای است در نماز، روزه، حج و ثواب اخروی. آن جا که "شریح قاضی" عالم مدعی، به فتوای قتل حسین بن علی(ع) می‌نشیند یا "ابوموسی اشعری" در مقام حکمیت، به عزل علی(ع) لب می گشاید، چه فربهی در معرفت دینی آنان حاصل شده است؟ اگر اقتضای زمان و عقل معیشت دنیا، معرفت دینی را فربه می سازد، این نتیجه آن فربهی است و نتیجه با مقدمه کاملا همخوان است. جایی که "ابوسفیان" و امویانی چون "مروان" و "ولید"، آن تبعیدیان مادام العمر توسط رسول خدا، در صف شریعت خواهان و حاکمان دینی ظاهرمی شوند و حکم در دست می گیرند و اجتهاد می‌کنند، چه بسطی در شریعت صورت گرفته است؟ اجتهاد اموی در برابر نص نبوی وعلوی، نه آن بسطی که میوه اش این است؟
رسول خدا(ص) فرمود:اگر دل را نگهبانی می کردید که هر چرنده ای در چراگاه آن وارد نشود، آنچه را من می بینم، شما هم می‌دیدید و آنچه را می شنوم، شما هم می شنیدید.

مجلسی که در آن خلیفه، جانشین رسول الله!! دست به قدح شراب می برد و خنیاگران می نوازند و رقاصان به رقص، آن هم در دارالخلافه، چه تسامح و تساهلی در احکام دین و سنت نبوی صورت گرفته است که توجیه و گذشتن از کنار هتک حرمات الله، عین دیانت و دین مداری تلقی می گردد؟ مگر دربار شام، خالی از صحابی و مومنان به دین بود؟ نه، بلکه آنان در جریان تفکر تغذیه شده از آزادشدگان رسول خدا و جذب شده به اسلام توسط غنایم مسلمین، به باوری از دین رسیده‌اند که چنین محرماتی را عین اقتضای زمان و عقل معاش و تدبیر امت می‌دانند! اگر در کاخ معاویه و یزید، مشاوران غیرمسلمان، تدبیر سیاست و حکومت به امیرمومنان!! می‌آموزند، چه تسامح و بردباری مذهبی صورت گرفته که مرزها چنین مخدوش شده اند؟
مدارای در دین، به هر مفهومی باشد، اگر منتهی به زیر پا گذاشتن یک حکم از احکام الهی شود، مخدوش است و القای ستمگرانی است که حقانیت دین را دشمن دارند و طالب برچیده شدن قدم به قدم دین از صحنه اجتماعند.
اگر امام یا فقیهی عادل و با تقوا، در جهت مصلحت مسلمین، چند صباحی حکمی را تعطیل نماید، نه از باب مدارا و تسامح است، که برای حفظ قدرت اسلام و تقویت مسلمین می باشد."تقیه" در این دیدگاه، سلاح است نه تسلیم، خود یک حکم الهی است نه نفاق، و یک تدبیرعقلانی و شرعی است، نه یک ضعف. علی(ع)، اگر پس از انحراف ولایت در"سقیفه"، شمشیر در نیام می کند، کسی او را به جبن و ترس و نفاق متهم نمی نماید، بلکه او را می ستاید که برای وحدت امت اسلام و تقویت آن، نفس خود را در رضایت الهی محبوس می نماید تا چراغ هدایت حق برافروخته بماند. اما مدارا و تدبیری که از اسلاف یزید و خود او دیده می شود، هتک حریم احکام الله است و شکستن مصلحت و قوام و دوام مسلمین. مگر کسی می تواند تدبیر امت اسلام و حفظ قوت وعزت آن را بنماید، اما خود از اسلام وعزتش بی بهره و کم نصیب باشد؟
آن جا که علی در صفین، حاضر نشد لشکریان معاویه را به محاصره اقتصادی کشد و شریعه آب را به روی آنان ببندد، ولی معاویه چنین کرد، تفاوت تدبیر روشن گشته بود. علی(ع) بر احکام خدا پای می فشارد، و برای رسیدن به دنیای آباد، بر سر دین خدا معامله نمی کند و متعصبانه بر باور دینی پای می فشارد، ولی معاویه همه چیز را مباح می داند و فرق این دو درهمین معناست.
وقتی‌ از علی(ع) خواستند تا چند صباحی معاویه را بر استانداری شام به رسمیت بشناسد، چیزی به (طلحه) و (زبیر) بدهد و آنان را راضی روانه بصره کند تا قدرتش استوار گردد و بعد آنچه خواهد، انجام دهد، این‌ پیشنهاد، جز مدارا، تسامح و تساهل با اهل باطل و زیاده طلبان بود؟ چرا علی(ع) زیر بار نصیحت یاران غافل خود نرفت؟ مدارا در این جا، شکستن اسلام است. شکستنی که جبران آن ممکن نیست. اگر به دست ولی امر مسلمین، چنین‌ شکافی در اسلام پدید آید، چه دستی توان پر کردن آن را خواهد داشت؟علی(ع) چه باک دارد از این که او را مدبر بخوانند یا نخوانند؟ چه بیم دارد از این که شکست بخورد یا پیروز شود؟ مدحش کنند یا مذمتش نمایند؟ پیروی‌اش کنند یا مقابلش بایستند؟ او برای این چیزها زمام حکومت مسلمین را به دست نگرفته است که امروز دغدغه از دست دادن آن را با تدبیرها و تسامح های این چنینی جبران کند. او برای خدا به میدان هدایت امت آمده است و ذره‌ای کردار و گفتار خلاف هدایت از او صادر نخواهد شد. او به رضایت حق نظر دارد و اطاعت او را آویزه گوش خود کرده است، نه دشمنان خدا را، پس نه چیزی می گوید و نه کاری می‌کند که دشمنان خشنود شوند. امروز هم حسین(ع) و یزید ادامه همان پیکار علی(ع) و معاویه هستند. یکی در اندیشه رضای حق و اطاعت از او که پایبندی بر شریعت است و جریان آن به مصلحت، عزت و کرامت مسلمین؛ و دیگری در فکرخوش آمد سلیقه ها و اندیشه های مختلف که در اثر بردباری، تسامح و تساهل، گردهم آمده، دربار شام را مرکز خود ساخته‌اند و دغدغه عیش و نوش فراهم شده از این فربهی معرفت دینی، دین ابوسفیانی، آنان را وادار به هر کاری می کند. عدم پایبندی یزید و مشاوران و نزدیکان او به دین و احکام خدایی، معرفتشان را برای سنخیت با جهنم فربه می‌ساخت، آن چنان که شکمشان با بلعیدن بیت المال مسلمین فربه می شد و رنگ رخسارشان، سرخی آتش به خود می گرفت.
و در آن سوی میدان، تفکر علوی، پیرو قرآن و سنت نبوی، در اندیشه جریان احکام الله در جامعه، خوش به رضایت خدای تبارک و تعالی، پشت به رضایت دنیاداران و افسارگسیختگان وادی تطمیع و ارعاب، نه در قبض (تحجر و گوشه نشینی)، تا در گوشه عزلت، چون برخی نامداران زمانه، از رویارویی تمام کفار با تمامی اسلام چشم بپوشند و به ذکر بی فکر بپردازند و از پاسخگویی به نیازهای زمانه باز مانند، و نه در بسط (تسامح و تساهل نسبت به حدود الهی) که یزید را در مسند امیرالمومنین پذیرا گردند و دست در دست کفر اموی بگذارند و زر و قدح آنان را به رضوان الهی ترجیح دهند. اینان بر سر احکام خدا، غیرتمندانه ایستاده‌اند و بر سر آن حاضر به بردباری و معامله نیستند، اگر چه جان، سودای این ایستادگی شود و زنان و فرزندانشان به اسارت دینداران فربه شده درآیند. تفکر آنان از دین، در ولایت جهت یافته است و زنگار جاهلیت اموی و تبلیغات گسترده آنان، در دل آکنده از محبت آنان به اهل‌بیت(ع) بی تاثیراست. آنان اسب سرکش نفس و سوسوی علم وعقل را در دست‌های با کفایت ولایت، در میدان ظلمات کفر و ضلالت جهل، به مرکبی رام و چراغی فروزان بدل کرده‌اند. آن چنان که برای همیشه، کشتی نجات، چراغ هدایت خلایق گشته‌اند و راه خدا را برای همیشه بر دزدان معرفت دینی بسته و بر تشنگان هدایت ولایی، باز و هموار باقی گذاشته اند.
"سیدعلی حسینی"






تاریخ : پنج شنبه 92/8/23 | 3:24 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()

 



این وقت حضرت امام حسین علیه السلام راحله خویش را طلبید و سوار شد و به صوت بلند فریاد برداشت که می‌شنیدند صدای آن حضرت را بیشتر مردم و فرمود آنچه حاصلش اینست:

ای مردم به هوای نفس عجلت مکنید و گوش به کلام من دهید تا شما را بدانچه سزاوار است موعظت بگویم و عذر خودم را بر شما ظاهر سازم پس اگر با من انصاف دهید سعادت خواهید یافت و از در انصاف بیرون شوید، پس آرای پراکنده خود را مجتمع سازید و زیر و بالای این امر را به نظر تامل ملاحظه نمائید تا آنکه امر بر شما پوشیده و مستور نماند پس از آن بپردازید به من و مرا مهلت مدهید. همانا ولی من خداوندی که قرآن را فرو فرستاده و اوست متولی امور صالحان.
راوی گفت که چون خواهران آن حضرت این کلمات را شنیدند صیحه کشیدند و گریستند و دختران آن جناب نیز به گریه درآمدند، پس بلند شد صداهای ایشان حضرت امام حسین علیه السلام فرستاد به نزد ایشان برادر خود عباس بن علی (ع) و فرزند خود علی اکبر را و فرمود به ایشان که ساکت کنید زنها را، سوگند به جان خودم که بعد از این گریه ایشان بسیار خواهد شد.
و چون زنها ساکت شدند آن حضرت خدای را حمد و ثنا گفت به آنچه سزاوار اوست و درود فرستاد بر حضرت رسول و ملائکه و رسولان خدا علیهم السلام و شنیده نشد هرگز متکلمی پیش از آن حضرت و بعد از او به بلاغت او.
پس فرمود ای جماعت نیک تأمل کنید و ببینید که من کیستم و با که نسبت دارم آنگاه با خویشتن آئید و خویشتن را ملامت کنید و نگران شوید که آیا شایسته است برای شما قتل من و هتک حرمت من آیا من نیستم پسر دختر پیغمبر شما، آیا من نیستم پسر وصی پیغمبر و ابن عم او و آن کسی که اول مؤمنان بود که تصدیق رسول خدا صلی الله علیه و آله نمود، به آنچه از جانب خدا آورده بود، آیا حمزه سیدالشهداء عم من نیست؟ آیا جعفر که با دو بال در بهشت پرواز می‌کند عم من نیست؟ ایا به شما نرسیده که پیغمبر صلی الله علیه و آله در حق من و برادرم حسن (ع) فرمود که ایشان دو سید جوانان اهل بهشتند؟ پس اگر سخن مرا تصدیق کنید اصابه حق کرده باشید، به خدا سوگند که هرگز سخن دروغ نگفته‌ام از زمانی که دانستم خداوند دروغگو را دشمن می‌دارد، و با این همه اگر مرا تکذیب می کنید پس در میان شما کسانی می‌باشند که از این سخن آگهی دارند، اگر از ایشان بپرسید به شما خبر می‌دهند، بپرسید از جابر بن عبدالله انصاری، و ابوسعید خدری، و سهل بن سعد ساعدی، و زید بن ارقم، و انس بن مالک تا شما را خبر دهند، همانا ایشان این کلام را در حق من و برادرم حسن از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده‌اند. آیا این مطلب کافی نیست شما را در آن که حاجز ریختن خون من شود؟

شمر به آن حضرت گفت که من خدا را از طریق شک و ریب بیرون صراط مستقیم عبادت کرده باشم اگر بدانم تو چه می گوئی. چون حبیب سخن شمر را شنید گفت ای شمر به خدا سوگند که من ترا چنین می‌بینم که خدای را به هفتاد طریق از شک و ریب عبادت می‌کنی، و من شهادت می‌دهم که این سخن را به جانب امام حسن علیه السلام راست گفتی که من نمی‌دانم چه می‌گوئی البته نمی‌دانی چه آنکه خداوند قلب ترا به خاتم خشم مختوم داشته و به غشاوت غضب مستور فرموده.

دیگر باره جناب امام حسین علیه السلام لشکر را خطاب نموده و فرمود: اگر بدانچه که گفتم شما را شک و شبهه‌ایست آیا در این مطلب هم شک می‌کنید که من پسر دختر پیغمبر شما می‌باشم؟ به خدا قسم که در میان مشرق و مغرب پسر دختر پیغمبری جز من نیست،‌خواه در میان شما و خواه در غیر شما، وای بر شما آیا کسی را از شما را کشته‌ام که خون او را از من طلب کنید؟ یا مالی را از شما تباه کرده‌ام؟ یا کسی را به جراحتی آسیب زده‌ام تا قصاص جوئید؟ هیچ کس آن حضرت را پاسخ نگفت، دیگرباره ندا در داد که ای شبث بن ربعی و ای حجاربن ابجر و ای قیس بن اشعث و ای زیدبن حارث مگر شما نبودید که برای من نوشتید که میو‌ه‌های اشجار ما رسیده و بوستانهای ما سبز و ریان گشته است اگر به سوی ما آیی از برای یاریت لشکرها آراسته‌ایم این وقت قیس بن اشعث آغاز سخن کرد و گفت ما نمی‌دانیم چه می‌گوئی ولکن حکم بنی عم خود یزید و ابن زیاد را بپذیر تا آنکه ترا جز به دلخواه تو دیدار نکند، حضرت فرمود لاوالله هرگز دست مذلت به دست شما ندهم و از شما هم نگریزم چنانکه عبید گریزند. آنگاه ندا کرد ایشان را و فرمود:
عِبادَاللهِ اِنّی عُذْتُ بِرَبّی وَ رَبِکُمْ اَنْ تَرْجُمُونِ وَ اَعُوذُ بِرَبّی وَ رَبکُمّ مِنْ کُلّ مُتَکَبِرً لایُؤمِنُ بَیَوْمِ الْحِسابِ.


آنگاه از راحله خود فرود آمد و عقبه بن سمعان را فرمود تا آن را عقال برنهاد. ابوجعفر طبری نقل کرده از علی بن حنظله بن اسعد شبامی از کثیر بن عبدالله شعبی که گفت چون روز عاشورا ما به جهت مقاتله با امام حسین علیه السلام به مقابل آن حضرت شدیم، بیرون آمد به سوی ما زهیر بن القین در حالی که سوار بود بر اسبی درازدم غرق در اسلحه، پس فرمود اهل کوفه من انذار می‌کنم شما را از عذاب خدا، همان حق است بر هر مسلمانی نصیحت و خیرخواهی برادر مسلمانش و ماها تا به حال بر یک دین و یک ملتیم و برادریم با هم تا شمشیر در بین ما کشیده نشده، پس هرگاه بین ما شمشیر واقع شد برادری ما از هم گسیخته و مقطوع خواهد شد و ما یک امت و شما امت دیگر خواهید بود. همانا مردم بدانید که خداوند ما و شما را ممتحن و مبتلا فرموده به ذریه پیغمبرش تا ببیند ما چه خواهیم کرد با ایشان، اینک من می‌خوانم شما را به نصرت ایشان و مخذول گذاشتن طاغی پسر طاغی عبیدالله بن زیاد را زیرا که شما از این پدر، و پسر ندیدید مگر بدی، چشمان شما را در آوردند و دستها و پاهای شما را بریدند و شما را مثله کردند و بر تنة درختان خرما بدار کشیدند و اشراف و قراء شما را مانند حجر بن عدی واصحابش و هانی بن عروه و امثالش را به قتل رسانیدند.






تاریخ : پنج شنبه 92/8/23 | 3:23 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()


فلسفه اینکه روز عاشورا و تاسوعا را به این نام نهادند چیست ؟آیا تاسوعا و عاشورا قبل از قیام کربلا وجود داشتند؟
در پاسخ این سؤال باید توجه کرد که: «تسع» در عربی به معنای نٌه و تاسع و تاسوعا به معنای نهم می باشد. چنانکه «عشر» به معنای ده و عاشورا به معنای دهم می باشد.اطلاق کلمه «عاشورا» بر دهم ماه محرم، پس از به شهادت رسیدن حضرت امام حسین و یاران آن حضرت، صورت پذیرفته است و در دوره پیش از اسلام بر دهم ماه محرم عاشورانمیگفتند.کاروان اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز دوم محرم به سرزمین مقدس کربلا فرود آمد و تا روز عاشورا در آن سرزمین بودند به لحاظ آن که حوادث مهم کربلا در روز نهم و دهم ماه محرم الحرام اتفاق افتاد این دو روز را برجسته تر نموده و به نام تاسوعا و عاشورا یعنی روز نهم و دهم محرم الحرام نامیدند.ابن اثیر در کتاب «نهایه» میگوید: «عاشورا یک اسم اسلامی است» و ابن درید میگوید: «عاشورا یک اسم اسلامی» است و در دوره جاهلیت به این نام معروف نبود، (1).در «مجمع البحرین» نیز آمده است: «عاشورا یک اسم اسلامی است» آنچه پیش از به شهادت رسیدن حضرت امام حسین علیه السلام بود این بود که هم پیامبر اسلام(ص) و هم حضرت علی علیه السلام شهادت امام حسین علیه السلام را در کربلا پیشگویی کرده بودند و حتی امام حسین علیه السلام نیز شهادت خود را پیشگویی کرده بود و به برخی از پیامبران پیشین هم شهادت آن حضرت وحی شده بود، (2). ولی پیش از اسلام دهم محرم را عاشورا نمیگفتند.ولی پس از آنکه حضرت امام حسین علیه السلام در کربلا به شهادت رسید، آن روز در میان مردم به روز عاشورا معروف گردید و شیعیان علی علیه السلام آن روز را روز عزا و عزاداری قرار دادند و در مقابل آنان بنی امیه و پیروانشان آن روز را روز جشن و سرور قرار دادند و به تدریج دشمنان شیعه درباره عاشورا احادیثی ساختند تا آن روز را با فضیلت نشان بدهند در حالی که آن روز، روز غم و اندوه است و روز مصیبت و نکبت است، روزی است که بهترین انسان را کشته‏اند، جگر رسول خدا را پاره کرده‏اند و زنان و کودکان پیامبر را به اسارت برده‏اند، آیا اینگونه روز میتواند روز مبارکی باشد؟!شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان میگوید: روز دهم ماه محرم روز شهادت امام حسین است، روز مصیبت و حزن ائمه اطهار و شیعیان آنان است و شایسته است که شیعیان در این روز مشغول کارهای دنیوی نگردند و مشغول گریه و نوحه باشند و زیارت عاشورا بخوانند.شیخ عباس قمی به نقل از نویسنده «شفاء الصدور» میگوید: بنی امیه روز عاشورا را مبارک میدانستند: در این روز برای خود خرید میکردند و خرید را در آن روز سنّت خود کرده بودند، آنان در این روز مراسم عید بر پا میکردند، آن روز را روزه میگرفتند و در آن روز طلب حوائج را مستحب میدانستند و برای همین درباره روز عاشورا فضایل و مناقبی ساخته‏اند و حتی دعائی هم درباره آن درست کرده‏اند که اولش این است: یا قابل توبه? آدم یوم عاشورا، یا رافع ادریس الی السماء یوم عاشورا، یا مسکّن السفینه? یوم عاشورا یا غیاث ابراهیم من النار یوم عاشورا. اینها را ساخته‏اند. تا امر، مشتبه شود. آنان در سخنرانیهای خود میگویند: هر نبیّ وسیله و شرفی دارد و در روز عاشورا، این شرف زیاد میشود مانند خاموش کردن آتش نمرود برای ابراهیم، قرار گرفتن سفینه نوح به کوه جودی، غرق ساختن فرعون در دریا و نجات حضرت موسی از دست فرعون، نجات حضرت عیسی از دست یهودیان.شیخ عباس قمی در ادامه میگوید: شیخ صدوق از میثم تمار نقل کرده که میثم تمّار گفت: این امت پیامبر، فرزند پیغمبر خود را میکشند و روز عاشورا را که فرزند پیغمبر را کشته‏اند، روز مبارک قرار میدهند و این کار شدنی است و خواهد شد. راوی میگوید: به میثم گفتم: چگونه آن روز را روز مبارک قرار میدهند؟گفت: آنان در فضیلت آن حدیث وضع میکنند و میگویند: روز عاشورا روزی است که خداوند توبه آدم را پذیرفته است با اینکه توبه آدم در ذی حجه پذیرفته شده است، آنان میگویند: در عاشورا، یونس از شکم ماهی نجات یافته است، در حالی که در ذی قعده از شکم ماهی نجات یافته است، میگویند: روز عاشورا روزی است که سفینه نوح در کوه جودی قرار گرفت در حالی که روز هیجدهم ذی حجه در کوه قرار گرفت و آنان میگویند: روز عاشورا دریا برای موسی شکافته شد در حالی که در ربیع الاول شکافته شده بود،






تاریخ : پنج شنبه 92/8/23 | 3:21 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.