گل نازدانه پدر
رقیه ...رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
غربتِ خرابه
یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!
باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.
حضرت رقیه در واقعه عاشورا چند سال داشته و نحوه وفات او به چه شکل بوده است؟ آیا روایت خطیبان و مداحان از ماجراى شام، درباره اینکه ایشان پس از اینکه در خواب امام را دید و پس از آن با مشاهده سر بریده امام حسین(علیه السلام) از دنیا رفت، صحیح و قابل اسناد است؟
پاسخ: باسمه جلت اسمائه؛ حضرت رقیه در واقعه کربلا، دختربچه اى است سه ساله که به خاطر کمى سنش، کشته شدن پدرش را از او پنهان نمودند.
کتب تاریخى درباره کیفیت شهادتش اینگونه گفته اند: حسین(علیه السلام)دختر کوچکى داشت که بسیار او را دوست مى داشت و او نیز بسیار پدر را دوست مى داشت و سه ساله بود و در شام به همراه اسیران بود; در فراق پدر شب و روز گریه مى کرد به او مى گفتند او در سفر است. شبى پدر را در عالم رؤیا دید زمانى که از خواب بیدار شد بسیار بى تابى کرد و گفت: پدرم و نور چشمم را برایم بیاورید. هر چه اهل بیت(علیهم السلام) خواستند او را آرام کنند بیتابى و گریه او بیشتر مى شد: به خاطر گریه او حزن اهل بیت(علیهم السلام) برانگیخته شد و آنها نیز به گریه افتادند و بر سر و صورت زدند و بر سر خود خاک ریختند و موها را پریشان کرده و صداى شیون و فریاد آنها بالا رفت.
یزید فریاد و شیون آنها را شنید و گفت: چه خبر است؟ به او گفتند: دختر کوچک حسین(علیه السلام) پدرش را در خواب دیده، از خواب بیدار شده، پدرش را مى خواهد و گریه مى کند. زمانى که لعین این را شنید، دستور داد: «سر پدرش را برایش ببرید و در مقابلش قرار دهید تا آرام شود.»
سر را در طبقى قرار داده و با پارچه اى پوشاندند; و در مقابلش قرار دادند. دختر پارچه را برداشت و سر را در بغل گرفت در حالیکه اینگونه مى گفت: اى پدر چه کسى تو را با خونت خضاب کرد؟ اى پدر چه کسى رگ گردن تو را بریده؟ اى پدر چه کسى مرا در کودکى یتیم کرد؟ اى پدر یتیمه تا بزرگ شود چه کسى را دارد؟ اى پدر زنان بدون رو بند چه کسى را دارند؟ اى پدر بیوه زنان اسیر چه کسى را دارند؟ اى پدر چشمان گریان چه کسى را دارند؟ اى پدر گمشده هاى غریب چه کسى را دارند؟ اى پدر بعد از تو که را دارم؟ بعد از تو من چه ناامیدم، چه غریبم، اى پدر اى کاش من قربانى تو مى شدم. اى پدر اى کاش قبل از این کور بودم. اى پدر کاش جان مى دادم و محاسن به خون خضاب شده تو را نمى دیدم، پس لب هایش را بر لب شهید مظلوم قرار داد و گریه کرد تا اینکه بیهوش شد.
امام زین العابدین(علیه السلام) به عمه اش فرمود: اى عمه اى زینب، یتیمه را از روى سر پدرم بلند کن که زندگى را ترک کرده است زمانى که حضرت زینب او را تکان داد روح مطهرش، دنیا را ترک کرده بود. صداى شیون و زارى بلند شد. گفته شده: اهل بیت برایش زن غساله اى آوردند که او را غسل دهد. او وقتى لباسهاى کودک را در آورد گفت من او را غسل نمى دهم، زینب فرمود: چرا او را غسل نمى دهى؟ گفت: مى ترسم بیمار باشد زیرا پهلوهاى او را کبود دیدم. زینب فرمود به خدا سوگند او بیمار نیست ولیکن این ضربه تازیانه هاى اهل کوفه است.
حضرت رقیه در واقعه عاشورا چند سال داشته و نحوه وفات او به چه شکل بوده است؟ آیا روایت خطیبان و مداحان از ماجراى شام، درباره اینکه ایشان پس از اینکه در خواب امام را دید و پس از آن با مشاهده سر بریده امام حسین(علیه السلام) از دنیا رفت، صحیح و قابل اسناد است؟
پاسخ: باسمه جلت اسمائه؛ حضرت رقیه در واقعه کربلا، دختربچه اى است سه ساله که به خاطر کمى سنش، کشته شدن پدرش را از او پنهان نمودند.
کتب تاریخى درباره کیفیت شهادتش اینگونه گفته اند: حسین(علیه السلام)دختر کوچکى داشت که بسیار او را دوست مى داشت و او نیز بسیار پدر را دوست مى داشت و سه ساله بود و در شام به همراه اسیران بود; در فراق پدر شب و روز گریه مى کرد به او مى گفتند او در سفر است. شبى پدر را در عالم رؤیا دید زمانى که از خواب بیدار شد بسیار بى تابى کرد و گفت: پدرم و نور چشمم را برایم بیاورید. هر چه اهل بیت(علیهم السلام) خواستند او را آرام کنند بیتابى و گریه او بیشتر مى شد: به خاطر گریه او حزن اهل بیت(علیهم السلام) برانگیخته شد و آنها نیز به گریه افتادند و بر سر و صورت زدند و بر سر خود خاک ریختند و موها را پریشان کرده و صداى شیون و فریاد آنها بالا رفت.
یزید فریاد و شیون آنها را شنید و گفت: چه خبر است؟ به او گفتند: دختر کوچک حسین(علیه السلام) پدرش را در خواب دیده، از خواب بیدار شده، پدرش را مى خواهد و گریه مى کند. زمانى که لعین این را شنید، دستور داد: «سر پدرش را برایش ببرید و در مقابلش قرار دهید تا آرام شود.»
سر را در طبقى قرار داده و با پارچه اى پوشاندند; و در مقابلش قرار دادند. دختر پارچه را برداشت و سر را در بغل گرفت در حالیکه اینگونه مى گفت: اى پدر چه کسى تو را با خونت خضاب کرد؟ اى پدر چه کسى رگ گردن تو را بریده؟ اى پدر چه کسى مرا در کودکى یتیم کرد؟ اى پدر یتیمه تا بزرگ شود چه کسى را دارد؟ اى پدر زنان بدون رو بند چه کسى را دارند؟ اى پدر بیوه زنان اسیر چه کسى را دارند؟ اى پدر چشمان گریان چه کسى را دارند؟ اى پدر گمشده هاى غریب چه کسى را دارند؟ اى پدر بعد از تو که را دارم؟ بعد از تو من چه ناامیدم، چه غریبم، اى پدر اى کاش من قربانى تو مى شدم. اى پدر اى کاش قبل از این کور بودم. اى پدر کاش جان مى دادم و محاسن به خون خضاب شده تو را نمى دیدم، پس لب هایش را بر لب شهید مظلوم قرار داد و گریه کرد تا اینکه بیهوش شد.
امام زین العابدین(علیه السلام) به عمه اش فرمود: اى عمه اى زینب، یتیمه را از روى سر پدرم بلند کن که زندگى را ترک کرده است زمانى که حضرت زینب او را تکان داد روح مطهرش، دنیا را ترک کرده بود. صداى شیون و زارى بلند شد. گفته شده: اهل بیت برایش زن غساله اى آوردند که او را غسل دهد. او وقتى لباسهاى کودک را در آورد گفت من او را غسل نمى دهم، زینب فرمود: چرا او را غسل نمى دهى؟ گفت: مى ترسم بیمار باشد زیرا پهلوهاى او را کبود دیدم. زینب فرمود به خدا سوگند او بیمار نیست ولیکن این ضربه تازیانه هاى اهل کوفه است.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّى اللهُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَکِ وَمَاْواکِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِکِ وَاَجْدادِکِ، الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، وَعَلَى الْمَلائِکَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرَمِکِ الشَّریفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
آنچه از تاریخ برمى آید اینست که حضرت رقیه(علیها السلام) بین سال 57 و 58 هـ . ق در مدینه منوره متولد شد و وفاتش در دهم صفر 61 هجرى(1) در دمشق مى باشد، پس سه تا هفت سال داشته است.
ارباب مقاتل در مورد حضور او در واقعه کربلا نقل کرده اند که حسین(علیه السلام) در بیشتر از یکجا و یک حادثه، نام او را به زبان رانده به خصوص در ساعات آخر عمر شریف آن حضرت، زمانیکه مى خواست با اهل و عیالش وداع کند با صداى بلند ندا داد: اى خواهرم، اى ام کلثوم و تو اى زینب و تو اى رقیه و تو اى فاطمه و تو اى رباب بنگرید اگر کشته شدم گریبان چاک نکنید و چنگ به صورت نزنید و بیتابى نکنید «اللهوف فى قتلى الطفوف» و همچنین در مقتل ابى مخنف که قدیمى ترین مقتل درباره اباعبدالله الحسین(علیه السلام) مى باشد آمده که در روز عاشورا براى وداع با اهل بیت و عیالش ندا کردند: (اى ام کلثوم، و اى سکینه، و اى رقیه و اى عاتکه و اى زینب، اى اهل بیت من درود من بر شما باد.)