می خورد بر بام خانه
یادم آید کربلا را
دشت پر شور و نوا را
گردش یک روز غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
*
باز باران با صدای گریه های کودکانه
از فراز گونه های زرد و عطشان
با گهرهای فراوان
می چکد از چشم طفلان پریشان
پشت نخلستان نشسته
رود پر پیچ و خمی در حسرت لبهای ساقی
چشم در چشمان هم آرام و سنگین
می چکد آهسته از چشمان سقا
بر لب این رود پیچان
باز باران
*
باز باران با ترانه
آید از چشمان مردی خسته جان
هیهات بر لب
از عطش در تاب و در تب
نرم نرمک می چکد این قطره ها روی لب
شش ماهه طفلی
رو به پایان
مرد محزون
دست پر خون می فشاند
از گلوی نازک شش ماهه
بر لب های خشک آسمان با چشم گریان
باز باران
*
باز هم اینجا عطش
آتش شراره جسمها
افتاده بی سر پاره پاره
می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره
شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان
وندرین تفتیده دشت و سینه ها برپاست طوفان
دستها آماده شلاق و سیلی
چهره ها از بارش شلاقها گردیده نیلی
دراین صحرای سوزان
می دود طفلی سه ساله
پر زناله
پای خسته
دلشکسته
روبرو بر نیزه ها خورشید تابان
می چکد از نوک سرخ نیزه ها
بر خاک سوزان
باز باران باز باران
*
قطره قطره می چکد از چوب محمل
خاکهای چادر زینب به آرامی شود گل
می رود این کاروان منزل به منزل
می شود از هر طرف این کاروان هم سنگ باران
آری آری
باز سنگ و باز باران
آری آری
تا نگیرد شعله ها در دل زبانه
تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه
تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی
بر فراز خیمه برگونه ها
بر مشک ساقی
کاش می بارید باران.
علی اصغر کوهکن
اذا زلزلت الارض زمین محشر عظمی ست،
چه شوری ست ، چه غوغاست ؛
از این حال زمین لرزه به دلهاست
نه پستی ، نه بلندی وَ نه دریاست!
رسیده ست همان روز قیامت ، همان لحظه موعود؛
که فرمود خدا : زود رسد زود...
خلایق همه در حال فرارند وَ بی تاب و قرارند
آرام ندارند ؛ که این روز ، همان روز حساب است
همان روز سوال است و جواب است ،
که مردم ، همه اینگونه پریش اند
نه در فکر پسر یا پدر و مادر و فرزند ، همه در پی خویشند
و مردم همگی مست ، همه بی خود و مدهوش
که ناگاه رسید از سوی حق نغمه چاووش
الا اهل قیامت همه ساکت و سرها همه پایین
و ای جمله خلایق همه خاموش ، شده گوش
سراسر همه ی عرصه ی محشر ، پر از آیه ی کوثر
ملائک همه در شور ،
غزل خوان ، همه سرمستِ شمیم گل حیدر ،گل یاس پیمبر(صلی الله)
چه حالی است ؟ خبر چیست ؟ مگر کیست ، قدم رنجه نموده ست به محشر؟
یگانه گهر حضرت داور
الله ُ اکبر ، اللهُ اکبر !
یا حضرت زهرا (سلام الله علیها) ، صدیقه اطهر
ملائک همگی بال گشودند
و فرش قدم مادر سادات نمودند
آری خبر این است : امید همه آمد
جبریل صدا زد که : خلایق ، انگیزه خلق دو جهان فاطمه(سلام الله علیها) آمد
و مبهوت جلالش همه ی ناس
پیچید به محشر ، همه جا عطر گل یاس
زهراست و آن وعده شیرین شفاعت ؛
بر چشم ترش اشک نشسته ست چو الماس
بر دست کبودش ، اسباب شفاعت ، همان دست جدا از تن عبّاس(علیه السلام)
و زهرا (سلام الله علیها) شده گریان ابالفضل(علیه السلام)
همه گریه کن و نوحه سرای غمِ چشمان ابالفضل(علیه السلام)
مردم همه ساکت همه مبهوت و حیران ابالفضل(علیه السلام)
که این فاطمه(سلام الله علیها) ابر کرم و رحمت و عشق است
که از او شده جاری به لبِ خشک زمین بارش باران ابالفضل(علیه السلام)
ناگاه همه از دهن یاس شنیدند:
« الله ، قسم میدهمت جان ابالفضل
سوگند تو را حق دو دستان ابالفضل
بر فاطمه ات بار اِلها تو ببخشا
هرکس که زده دست به دامان ابالفضل »
و یاران ابالفضل همگی مات ، از هیبت عبّاس(علیه السلام)
انگار نه انگار که این روز حساب است؛
یکبار دگر روضه و گریه ،یکبار دگر سینه زنی، غربت عبّاس(علیه السلام)
زهراست کند نوحه سرایی،
آری شده برپا به قیامت ، یکبار دگر هیئت عبّاس(علیه السلام) !!
عبّاس(علیه السلام) همانی که قتیل العبرات است
هر قطره ی مشکش ، آبی ز حیات است
شرمنده ز شرمندگیَش ، آب فرات است
با گریه ی زهرا(سلام الله علیها) ، دیدند ملائک همگی اشک خدا ریخت
با نام ابالفضل(علیه السلام) وَ دستان شفیعش، ترس از جگر اهل ولا ریخت
ناگاه در آن حالِ پریشانِ دلِ مادر سادات
آمد ز سوی حضرت موعود ندایی : که زهرا تو همه کاره ی مایی !
تا باز به چشم همه ی خصم رود خار
تا باز ببینند همه وعده ی دادار
تا کور شود هر که به دنیا ز حسد کرد ، حق تو و فرزند تو را ضایع و انکار
بخشم به تو هرکس که توئه فاطمه گویی
ای شیر زن حیدر کرار ،
خود دانی و چشمی که شده خیس ،به اندازه ی بال مگسی ، بهر علمدار !
از وصف چنین قصه به محشر ، یکپارچه در شورم و شینم
یکپارچه سرمست غرورم ، من گریه کن شیر زن شیر حنینم
بی خود شدم از خود و چنین نعره کشیدم
الله ، الله ، الله منِ زار ،
مست و خراب علمدار حسینم...
؟
التماس دعا
تبیان
سلام بر حسین که جانش را تقدیم نمود ، سلام بر آن کسى که در نهان و آشکار خدا را اطاعت نمود ، سلام بر آن کسى که خداوند شفا را در خاکِ قبرِ او قرار داد ، سلام بر آن کسى که (محلِّ) اجابتِ دعا در زیرِ بارگاه اوست ، سلام بر آن کسى که امامان از نسل اویند ، سلام بر فرزندِ خاتم پیامبران ، سلام بر فرزند سرور جانشینان ، سلام بر فرزند فاطمه زهراء ، سلام بر فرزند خدیجه کبرى ، سلام بر فرزند سدرة المنتهى ، سلام بر فرزند جنّة المأوى ، سلام بر فرزند زمزم و صفا ، سلام بر آن آغشته به خون ، سلام بر آنکه (حُرمَتِ) خیمه گاهش دریده شد ، سلام بر پنجمینِ اصحابِ کساء ، سلام بر غریبِ غریبان، سلام بر شهیدِ شهیدان ، سلام بر مقتولِ دشمنان ، سلام بر ساکنِ کربلاء ، سلام بر آن کسى که فرشتگانِ آسمان بر او گریستند ، سلام بر آن کسى که خاندانش پاک و مطهّرند ، سلام بر پیشواى دین ، سلام بر آن جایگاههاى براهین و حُجَجِ الهى ، درود بر آن پیشوایانِ سَروَر، سلام بر آن گریبان هاى چـاک شده، سلام بر آن لب هاى خشکیده، سـلام بر آن جان هاى مُستأصل و ناچار ، سـلام بر آن ارواحِ (از کالبد) خارج شده ، سلام بر آن جسـدهاى عـریان و برهـنه ، سـلام بر آن بدن هاى لاغر و نحیف ، سلام بر آن خون هاى جارى ، سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده ، سلام بر آن سرهاىِ بالا رفته (بر نیزه ها)، سلام برآن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها)
آقا منم! گدای قدیمی این درم
عمریست گرد کرببلایت کبوترم
خوبم شناختید منم بی حیا گدا
رزق از شما گرفتم و بر بام دیگرم
من آبروی نام شما برده ام ولی
گویند مردمان که دراین خانه نوکرم
ای عاشقان صدای دل زار بشنوید
من از تمام خلق جهان بی وفاترم
من هجر یار دیده ام و زنده ام هنوز
این شرط عاشقی نبود خاک بر سرم
"بیچاره عاشقی که نرفته است کربلا"
"بیچاره تر کسی که نمرده است در حرم"
حق با شماست اذن وصالم نمی دهید
اما دگر کجا دل وامانده را برم
آقا مرا نگاه کنید گرچه با غضب
دستی به غیر دست شما نیست بر سرم
گر یک نفس زعمر من خسته مانده است
نام حسین می رسد از آه آخرم...